مناظره(گفتگو با اشعار)

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

اي هميشه خوب
من ماههاست كه نه سالهاست
گفته ام در زير آفتاب داغ بوسه هات
در زير بال مرغك خند هات
دوستت دارم را با شعررر.
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای ماهتاب من
دیگر مرا نه تاب که بینم جدائیت
دیگر مرا نه خواب که بینم......رویایت
چه می شود که باز
در خود بخوانیم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي خوانمت تو را
مي خوانمت حزين،
محبوب من بيا،
اي رفته در سفر،
اي خوب من بيا،
مي خوانمت بياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 
آخرین ویرایش:

Erris

عضو جدید
به جز تو مو نس دیگر در این دیار ندارم
بیا که بیش از این تاب انتظار ندارم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي هميشه خوب!
سكوت كرده اي
گوش داده اي به صداي جير جيركها
به ملودي درهم باد
در فكر تو چيزي مي گذرد
كه همواره آن را خوانده ام
نيامدن و نبودن
خواستن و نفهميدن
وازه هميشه براي من بي مفهوم است
تو بيا مفهوم همه ي واز‍‍هاي من...
في البداهه
 

Erris

عضو جدید
من آمده ام که عشق فریاد کند
من آمده ام که ناز بنیاد کند
من آمده ام وااااااااای
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز


شرمسار از مهرباني توام
دلربايم چشم دل وا مي كنم
صورت ماهت تماشا مي كنم
بيكران عشق را من با تو پيدا مي كنم
لاله هاي كاغذين را من تماشا مي كنم...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا بال پروازم عطاکن
پرم را سوی کوی یار واکن
که در یک لمحه بینم روی ماهش
مرا آن لمحه بی خویشم رها کن
 
آخرین ویرایش:

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

و من همچو روح آب،
كه پرواز مي كند به همراه نسيم،
با تو پرواز مي كنم...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
و باهم پشت ابرا
به دوش مه میاویزیم
و تا وقتی نفس باقی ست می مانیم باهم....
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

هواي شهر پليد است و پاك جاني تو
به رود خانه بينديش و بر رواني رود
به جنگل و به درخت و عطر اقاقي ها
و پشت ابرها براي من تو كلبه بسازززز.....
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلبه ای خواهم ساخت
سایه بانش همه عشق
و حیاتش همه احساس خوشی
همه..........
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

مي هراسم من در حضور باد بگويم
دوستت دارم تا مرز جنون،
دوستت دارم با حيرت و ترس،
من مي انديشم از گفته من
كه مبادا عشق
قالب تهي كند...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر اشکم مریز
دیگر اشکم مریر
زیبای من چشمان من کور شد
اشکها از چشم من
ریزد چو باران ها
زیبا نگارم به من نگاه کن
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترين بهترين من!
اشك مريززز
با شور و با نشاط
دست در دست يكدگر
از عشق ما سرشار
جاودانگي هميشه ي عشق را
در نقطه تلاقي و ديدار
با نگاهي پر آزرم
به شكوه مي رسانيمم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنچنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون ترا می نگرم
مثل اینست که از پنجره ای
تکدرختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من آن سبزم که رستن را تو آخر بردی از یادم
چه ساده هستی خود را به باد سادگی دادم

 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا دست تو را به دست آرم
از کدامین کوه می بایدم گذشت
تابگذرم
از کدامین صحرا
از کدامین دریا می بایدم گذشت
تا بگذرم.
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
مباد بيم خزانت که هر کجا گذری
هزار باغ به شکرانه ی تو خواهد زاد...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به باغی که چون صبح خندیده بودی
ز هر برگ گل دامنی چیده بودی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیرِ باز باشد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
 

Similar threads

بالا