دوش در بزم خواجه ی مستوفی شنیدم که در سرآمد سودای آن نوجوان قافیه موجود ایستاده از همه به جلو
اگه این شعرو مرتب کردید؟؟
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
مکانم لامکان باشدمن از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوکمیرود عمر عزیز ما ، دریغا چاره چیست
دی برفت و می رود امروز و فردا ، چاره چیست
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |