كوي دوست

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کویِ تو


باز دل دارد هوای کویِ تو

دست عشقش می کشاند سویِ تو

جان برقص آید ز وجد ، آن دم که چشم

یکنظر بیند رخِ دلجویِ تو

در نقاب غنچه گل بنهفت روی

شرم دارد گوئیا از رویِ تو

چون صبا افتان و خیزان آمدم

ای بهار عاشقان ، در کویِ تو

چند از من رو نهان داری بیا

زنده تا جانم شود از بویِ تو

روشنی بخش شب یختم توئی

ای هلال ماه نو ابروی تو

گرچه آتش بر دلِ" دلبر" زدی

باز دل دارد هوای کوی تو





فرتاش پرند (دلبر)
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اي بر سر بالينم افسانه سرا دريا
افسانه عمري تو باري به سر آ دريا
اي اشک شباهنگت آيينه صد اندوه
اي ناله شبگيرت آهنگ عزا دريا
با کوکبه خورشيد در پاي تو ميميرم
بر دار به بالينم دستي به دعا دريا
امواج تو نعشم را افکنده در اين ساحل
دريا ب مرا درياب مرا دريا
زان گمشدگان آخر با من سخني سر کن
تا همچو شفق بارم خون از مژه ها دريا
چون من همه آشوبي در فتنه اين طوفان
اي هستي ما يکسر آشوب و بلا دريا
با زمزمه باران در پيش تو ميگريم
چون چنگ هزار آوا پر شور و نوا دريا
تنهايي و تاريکي آغاز کدورتهاست
خوش وقت سحر خيزان وان صبح و صفا دريا
بردار و ببر دريا اي پيکر بي جان را
در سينه گردابي بسپار و بيا دريا
تو مادر بي خوابي من کودک بي آرام
لالايي خود سر کن از بهر خدا دريا
دور از خس و خاکم کن موجي زن و پاکم کن
وين قصه مگو با کس کي بود و کجا دريا
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

...گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل غافل

دل غافل

تـــمام گرفتاریم از دل است
دل من گرفتار آب و گل است

:gol::gol:
کجا محرم راز مــــن می شود
دلی کز حضور خدا غافل است

:gol::gol:
نمی خواهم ای عشق بینم دگر
کسی را که در بین ما حائل است

:gol::gol:
چه سودی به ما شب نشینان دهد
چراغی که خاموش در محفل است

:gol::gol:
بهایی ندارد به بازار عشــــــق
دلم مثل یک سکه باطل است

:gol::gol:
بـــگیرید دســـــت مــــرا همراهان
که دیری ست پای دلم در گل است

:gol::gol:
دل غــــــافـــل من ندانســــته بود
که دور از خدا زندگی مشکل است

:gol::gol:
و با این هــــــمه گــردن جان من
بر ابروی محرابی ات مایل است

:gol::gol:
بکـــــش تیغ و بردار ســـر از تنم
و هر چند این هدیه نا قابل است

:gol::gol:
کسی را که شد کشته در راه عشق
یقین چشـــــــم زیبای تو قاتل است
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]رو به تو سجده می کنم [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] دری به کعبه باز نیست [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] بس که طواف کردمت [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] مرا به حج نیاز نیست [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] به هر طرف رو می کنم[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] نماز من نماز نیست[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] مرا به بند می کشی [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] از این رها ترم کنی[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]زخم نمی زنی به من[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] که مبتلا ترم کنی[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] از همه توبه می کنم[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] بلکه تو باورم کنی[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] قلب من از صدای تو[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] چه عاشقانه کوک شد[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] تمام پرسه های من[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif] کنار تو سلوک شد[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]عذاب می کشم ولی[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] عذاب من عذاب نیست [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] وقتی شکنجه گر تویی [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] شکنجه اشتباه نیست[/FONT]​
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دعای گل سرخ

آفتابا مدد کن که امروز
باز بالنده تر قد برآرم
یاری ام ده که رنگین تر از پیش
تن به لبخند گرمت سپارم
چشم من شب همه شب نخفته است
آفتابا قدح واژگون کن
گونه رنگ شب شسته ام را
ساقی پکدل پر ز خون کن
گر تغافل کنی ریشه من
در دل خک رنجور گردد
بازوان مرا یاوری کن
تا نیایشگر نور گردد
تا بهایی ز گلچین ستانم
خارهایم برویان فراوان
بر تنم ای همه مهربانی
خارهای فراوان برویان
شادی ام بخش و آزادگی ده
تا زمین تو دلجو کنم من
پر گشایم به روی چمن ها
باغهای تو خوشبو کنم من
ابر بر آسمان می نویسد
عمر کوتاه و شادی چه بی پاست
بی سر و پا نمی داند افسوس
شبنم زود میرا چه زیباست
با شکوفایی من بر آمد
زین همه مرغ خاموش آواز
پای منگر ز من مانده د ر گل
عطر ها بنگر از من به پرواز
بر سرا پرده ام گرچه کوچک
آسمان چتر آبی گرفته است
وین دل تنگ در دامن کوه
خانه ای آفتابی گرفته است
آفتابا غروب تو دیدم
خیز از خواب و کم کم سحر کن
سرد بوده است جان من اینجا
گرم کن جان من گرمتر کن
 

FahimeM

عضو جدید
روح محبوبم بيا ،بگذار برويم به سوي عشقي كه مارا فرا مي خواند

به پرواز دراييم، چرا انتظار مي كشيم؟

بگذار فورا رهسپار شويم

و خود را در قلب خداوند گم كنيم

و با عشق او سرمست شويم

بگذار از قلب خداوند كليد تمام گنج ها ي جهان را برباييم

و هم اكنون در راه او قرار گيريم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سفر به خیر گل من که می روی با باد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ز دیده می روی اما نمی روی از یاد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کدام دشت و دمن؟یا کدام باغ و چمن؟[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کجاست مقصدت ای گل ؟ کجاست مقصد باد؟[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مباد بیم خزانت که هر کجا گذری[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هزار باغ به شکرانه ی تو خواهد زاد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خزان عمر مرا داشت در نظر دستی[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که بر بهار تو نقش گل و شکوفه نهاد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تمام خلوت خود را اگر نباشی تو[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به یاد سرخ ترین لحظه ی تو خواهم داد [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو هم به یاد من او را ببوس اگر گذرت[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به مرغ خسته پر دلشکسته ای افتاد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]غم ((چه می شود)) از دل بران که هر دو عنان [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سپرده ایم به تقدیر ((هر چه بادا باد))[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بیایم از پی تو گردباد اگر نبرد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا به همره خود سوی نا کجا آباد:gol:[/FONT]
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شور از پردة عشاق فراري شده است
افق آينه ها سخت غباري شده است
ما نديديم در اين قريه بجز بارش درد
اين چه سيلي است كه يك مرتبه جاري شده است
جغد ديروز كه از سايه خود مي ترسيد
مير صد قافله باز شكاري شده است
آنكه مي گفت به ما ، خير امور اوسطها
چند باري است يميني و يساري شده است
هر چه بود ارزش اين قوم دگرگون گشته
آنچه نه بود در اين جامعه آري شده است
شمر در تعزيت عشق علم گردان است
اين يهودا صفت امروز حواري شده است
حرمتي گر نهدت شيخ از آنجا بگريز
گر به سان عاشق آواز قناري شده است
دير ما پر شده از پير ، به سرمايه پشم
خر چو بسيار شود وقت سواري شده است
سيلي سرد زمستان وسط معــركه بود
رنگ پائيز اگر باز بهاري شده است
بر مزار دلمان خاطره ها در رقصند
چه عجب سينة ما گشت و گذاري شده است
بس كن ارفـــع سخني را كه ندارد اثــري
رحم از سينه اين قوم فراري شده است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم
ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم
به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی‌دانم
به مسجد بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون
درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمی‌دانم
چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم
درین دریای بی نامی دو نام‌آور نمی‌دانم
یکی را چون نمی‌دانم سه چون دانم که از مستی
یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی‌دانم
کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم
دل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر بجز اخگر نمی‌دانم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آرام ... با بغض اما...
چمدانم را پر می کنم از تجربه هایم...
از خنده های کودکانه ام ...
از شک و تردید های گاه و بیگاهم...
از ترس هایم ... وای ..از ترس هایم...از واهمه هایم...
از اشک هایم...
دلم را می گذارم در چمدانم...
آرام تر می گذارمش...
برچسب می زنم روی چمدانم ... "شکستنی ست" ...
آخرین بار نگاه می کنم به خانه ی پر از تنهایی ام ...
دل می کنم!!! از سال های بی کسی ام !!!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز از یک نگاه گرم تو یافت
همه ذرات جان من هیجان
همه تن بودم ای خدا همه تن
همه جان گشتم ای خدا همه جان
چشم تو این سیاه افسونکار
بسته با صد فریب راهم را
جز نگاهت پناهگاهم نیست
کز تو پنهان کنم نگاهم را
چشم تو چشمه شراب من است
هر نفس مست ازین شرابم کن
تشنه ام تشنه ام شراب شراب
می بده می بده خرابم کن
بی تو در این غروب خلوت و کور
من و یاد تو عالمی داریم
چشمت ایینه دار اشک من است
شب چراغی و شبنمی داریم
بال در بال هم پرستوها
پر کشیده به آسمان بلند
همه چون عشق ما به هم لبخند
همه چون جان ما بهم پیوند
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ
چشمت از شعر من قشنگتر است
من چه گویم که در پسند اید
دلم از این غروب تنگ تر است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا تو خود این وجود مرا
سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و مستی سرشتی اگر
یا غم عشق او از سرم کن به در
یا که صبرم عطا کن
یا نصیبم نما بینمش یک نظر، یا که دردم دوا کن

چرا به نگاهش به چشم سیاهش
تو این همه مستی دادی
از این همه مستی، تو هستی مارا
به باده پرستی دادی
حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن، دردم دوا کن

چرا تو به جای وفا و محبت
به او رخ زیبا دادی
به او سر زلف شکسته برای
شکسته دل من دادی
عمر ی در این سودا به سر بردم خدایا
دور از لبش چون غنچه خون خوردم خدایا

حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن، دردم دوا کن



شاعر: رهی معیّری
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


ما ه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !


او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد ...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟چرا !؟!
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای زندگی
خوبی ؟
سراغی ای یار قدیمی از احوال ما دیگر نمی گیری ؟
کمی نامهربان گشتی
عزیزا ! امتحان دیگری در پیش رو داری؟
تمام عمر ما شد درس و بعدش امتحان و گاه تجدیدی
ببینم سهم مردودی ، که تقدیمم نفرمودی ؟

خدایا ، غیر درس و امتحان صبر ، کار دیگری با ما نداری؟
روی خوش یا خرده حالی ، مهربانی ، در بساطت نیست ؟
از آن ابر و مه و باد وفلک
آری ، جناب گرم خورشیدت
که گوئی یادشان رفته دگر در کار ما باشند
من چیزی نمی گویم

گرامی زندگی ، با ما مدارا کن
بپرس احوال ما را ،گاه گاهی مهربانی کن
چه میشد راز لبخندی ، نشان همراهان ما ، تو می دادی؟
یا که گاهی ، دست مهری ، شانه گرمی
برایم هدیه می کردی ؟

عزیزم ،زندگی ، قهری ؟
منم ، فرزند آدم ، میهمان خاکی دنیا
هزار و یک شب دنیا کهدیدم
قصه فردای روشن را برایم ارمغان آور

شنیدم بازی با مردمان را ،دوست می داری
در این هفت سنگ دنیا ، هر چه من چیدم
تو با یک گوی نامرئی تمامش را که می ریزی
و در بازی قایم باشک این روزگاران
هر چه گشتم من ، نمیدانم کجا پنهان تو می گردی ؟
امان از دست این بازی نا فرجام لجبازی !
که گویا خوب می دانی

هلا ای زندگی ، با مردمان قدری مدارا کن
خنک آبی و نان گرمرا ، در سفره هامان نه
کسی چیزی به توگفته ، که از ما روی گردانی ؟
گره ازابروان بسته ات وا کن
سعادت را مهیا کن
به لب هامان ، کلام مهر جاری کن
به چشم ما ، نگاه با عطوفت را ، عطا فرما
و دستان ، با سخاوت آشنائی ده
و بر دهلیز های قلب ما بنویس
ورود کینه ممنوع است !

تو یاد عاشقی را یادمان آور
بگو تا عشق ، مهمان تمام خانه هاگردد
بفرما تا نوازش باز ، برگردد
رسوم مهرورزی را تو احیا کن
و بردیوار ها حک کن

در این وادی ، سلام و خنده آزاد است
و با یاد خدا ،بازار حزن و خوف ، تعطیل است
تبسم رایگان و با سخاوت عرضه می گردد
کسی اینجا به جرم عاشقی در بند و تنها نیست
خلاصه زندگی خود را خدائی کن

به تو ای زندگی با عشق میگویم
تو را بر جان زیبا لحظه های عمر ما
آری به عشقپاک فرهادین ما سوگند
به لبخندی ، تو کام مردمان خوب ما را
باز شیرین کن

:w21:
 

لاوي

عضو جدید
آيينه رخسار تو آب روان است
در طرف چمن خنده گل از تو نشان است
از بوي سر زلف تو اي يار دل آزار
صحن همه عالم چو ختن مشك فشان است
شايسته تكريم بود عشق سياوش
آن عشق كه در چشم ترش خون فوران است
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif

گفتم که چه شد شیشۀ دل ؟گفت:شکستم

گفتم که چرا ؟ خنده زنان گفت : که مستم

گفتم که :مرو از نظرم گفت که : بس کن

بس نیست که در شیشۀ تنگِ تو نشستم؟

گفتم که : بیا عهد ببندد به تو تنها

گفتا که :همان گیر که او بست و شکستم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش .​
[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش .​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش.​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش .​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش .​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند,ولی شادمان باش .​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش .​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم​

[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] دکتر علی شریعتی[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از کمند عشق نتوان شد خلاص

جهد من بی جا و سعی‌ام باطل است

عشق طغیانش به حدی شد که جان

در میان ما و جانان حایل است


خاک کوی دوست دامن‌گیر ماست

وین کسی داند که پایش در گل است


کس به مقصد کی رسد از سعی خویش

کوشش ما سر به سر بی‌حاصل است


جان نثار مقدمش کردم، بلی

تحفهٔ ناقابلان ناقابل است


عاشق آرامی ندارد ورنه یار

مونس جان است و آرام دل است
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو

شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو

من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو

چشم توخلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحانی تو
 

vurojak

عضو جدید
گذرگاه عشق

گذرگاه عشق

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم
فهمیدم که بیمارم ...

خدا فشار خونم را گرفت،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده!

زمانی که دمای بدنم را سنجید،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم

تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم،
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم،
معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.

جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من "آنچه هستم" را با " آنچه باید باشم " اشتباه می کنم،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم ...

زنده یاد احمد شاملو:gol:
 

لاوي

عضو جدید
دیدم در آن کویر درختی غریب را
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای
بی برگ و بار زیر نفسهای آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران
در آرزوی آب
ابری رسید
چهر درخت از شعف شکفت
دلشاد گشت و گفت
ای ابر ای بشارت باران
ایا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟
غرید تیره ابر
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت
چون آن درخت سوخته ام در کویر عمر
ای کاش
خاکستر وجود مرا با خویش
می برد باد
باد بیابانگرد
ای داد
دیدم که گرد باد
حتی
خاکستر وجود مرا با خود نمی برد
اي واي بر من كه قصه دل ناتمام ماند....
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای مهال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را

من سر نخواهم شدن از وصل تو آری
لب تشنه قناعت نکند ماء معین را

میدید اگر لعل تو را چشم سلیمان
می‌داد در اول نظر از دست نگین را

بر خاک رهی تا ننشینی همهٔ عمر
واقف نشوی حال من خاک نشین را

بر زخم دلم تازه فشاند نمکی عشق
وقتی که گشایی لب لعل نمکین را

گر چین سر زلف تو مشاطه گشاید
عطار به یک جو نخرد نافهٔ چین را

هر بوالهوسی تا نکند دعوی مهرت
ای کاش بر آری زکمر خنجر کین را

در دایرهٔ تاج‌وران راه ندارد
هر سر که به پای تو نسایید جبین را

چون باز شود پنجهٔ شاهین محبت
درهم شکند شه پر جبریل امین را

روزی که کند دوست قبولم به غلامی
آن روز کنم خواجگی روی زمین را

گر ساکن آن کوی شود جان فروغی
بیرون کند از سر هوس خلد برین را
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز کــــن پنجــــــره ای رو به نــــگاهم ای دوست
دیرگاهی است که من چشم به راهم ای دوست
دور از آیینه چشــــــم تو به هم می مانند
روزهای من و شبهای سیاهم ای دوست
صبحــــگاهان که بر ارم نفــــــس از سوز جگر
می کشد سر به فلک شعله آهم ای دوست
من که در حاثه چون کـــــوه مــــــقاوم بودم
پیش طوفان غمت چون پر کاهم ای دوست
کسیت غیر از تو که از راه وفــا دریابد
زیر این بار گران بار گناهم ای دوست
دل سنگین تو با این همه بی رحمی ها
می کند عاقبت از غصه تباهم ای دوست
این منم عاشق بیچاره که در شادی و غم
جز رضای تو دگر هیچ نخواهم ای دوست
چشم از افتاده ترین عاشق خود باز میگر
باز کن پنجره ای رو به نگاهم ای دوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا