رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گفتم نشنید

اصلا گوشی دارد

دیوار

معجزه چیست

شاید بشنود

اینبار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يه گوشه تو قلب هر آدمي نوشته

با عشق ميشه پنبه کرد هر چي که غصه رشته

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سلام , خداحافظ

سلام , خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بلکه
باز شود این در گم شده بر دیوار....
 
  • Like
واکنش ها: noom

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوش هات رو بگیر و با چشمت ببین . چون رفتار حقیقی تر از صدا ها و صحبت هاست .
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
حس تنهایی من...

حس تنهایی من...

حس تنهایی من
مثل تنهایی من
به خدا نزدیک است

من فقط منتظر حادثه ام
تو بیایی از در

همه چیزم را باز
بزنی رنگ دگر

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشم من ، چشمه زاینده اشک ،
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
درنگاه تو رها می شدم از بود و نبود
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
قسم خوردم ز عهدم بر نگردم
بگرد دلبر دیگر نگردم
نبندم دل بدلداری بجز تو
ز راه عهد و پیمان بر نگردم
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر می شد ،دلش را با دلم ، همزاد می کردم
سکوت بی حدودم را ، پر از فریاد ، می کردم

در آن هنگامه از ، شوق حضور گرم و پر مهرش
دل ویرانه را ، باری دگر ، آباد ، می کردم

و یا ،با یک غزل ، یا بیتی از ، احساس پاک و ناب
دل سنگی و سختش را ، کمی ، ارشاد می کردم

برای ، درک معنای محبت ، دست شیرین را
به کوه بیستون ، چون تیشه ی ، فرهاد می کردم

من و ، این آرزوهای محال و دور و ، بی حاصل
اگر می شد ،، جهان را ، خالی از ، بیداد می کردم
 

toprak

عضو جدید
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زرد
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر

راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شدو گفت:
حلقه ی خوشبختی حلقه ی زندگی است

همه گفتند مبارک باشد
دخترک گفت: دریغا که مرا
باز در معنی ان شک باشد
سال ها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر ان حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر

زن پریشان شد ونالید که وای
وای این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابشو رخشندگی است
حلقه ی بندگی و بردگی است
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که خود را بر تو می​بندم به سالوسی و زراقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و را گر خواب می​گیرد نه صاحب درد عشاقی[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قم املا و اسقنی کاسا و دع ما فیه مسموما[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان[/FONT]
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی[/FONT][/FONT][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حديث عشق من و تو،
حديث ابر بهاريست،
تو از قبيله لبخند،
من از قبيله اندوه.

فضاي فاصله صد آه،
فضاي فاصله صد کوه،
تو از سپيده و نوري،
من از شقايق گلگون.
 

samis48

عضو جدید
تشویش

تشویش

به ناگاه

کسی مرا هول داد !


- در خاکستری سوال -


از آن وقت

رویایم به سرفه افتاده...

!
--------------------------------------------
www.samis48.blogfa.com
 

toprak

عضو جدید
به فردا نیا ندیش فردا اندیشه ی خود دارد
رنج هر روز برای آن روز کافی است
تلخی روزگار به این است که خیلی چیز ها رو میشه خواست
ولی
نمی شه داشت.
:w34:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سالهاست در کلیسای خاطرم
آهنگ نگاهت
ناقوس جدایی است !
مرا باور دار
که من
مسیحای مصلوب توام
در بیکران بی کسی و
صداقت روح
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پ[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]درم شعر مي خواند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من شعر مي گويم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او باغ هاي فراواني دارد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من داغ هاي فراواني[/FONT]
 

toprak

عضو جدید
دلتنگی بد نیست یادگاری است از آنان که دوستشان داریم ودوستمان داشتند
و بهانه ای است که شیرینی آن لحظات را به یاد آوریم
دلتنگتم

:cry:
 

toprak

عضو جدید
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی

اگر به خانه ی من امدی ای مهربان برای من چراغ بیار
و یک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به ماه نگاه کن
ببین چگونه شکوه شبانه هاش را میشکند
و هم بازی ماهیهای حوض میشود
بین من و تو

فاصله ای نیست!
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
شعر تازه عليرضا قزوه به مناسبت اول مهر

شعر تازه عليرضا قزوه به مناسبت اول مهر

عليرضا قزوه كه سالياني است در هندوستان از زبان و فرهنگ پارسي پاسداري مي‌كند، شعري با مقدمه‌ايي به مناسبت اول مهر فصل آموزش و آموختن منتشر كرده در عين حال قزوه از جنگ و پدرش هم ياد كرده است.

به گزارش فارس، عليرضا قزوه در آغاز شعر تازه منتشر شده‌اش اينگونه نوشته است: «حكايت مهر تمام شدني نيست، مهديه و مائده رفتند كلاس اوّل دبيرستان، و من براي چهلمين بار برگشتم به همان كلاس " اوّل آ " و دلتنگ پدر شدم و دلتنگ بچه‌هاي جنگ...»

****
اوّل مهر رسيد و من در همان " اوّل آ " بودم
مثل گنجشك دلم مي‌زد، مثل گنجشك رها بودم

پاي يك پنجره ميزي بود، چه تقلّاي عزيزي بود
پنجره راه گريزي بود، خيره در پنجره ها بودم

پشت هر پنجره دنيايي ست، چشم وا كردم و بستم، آه
من كجايم؟ تو كجا؟ با خويش در همين چون و چرا بودم

گفت: بابا دو هجا دارد... نام من چار هجايي بود
نان يكي... آب يكي ... باران... مثل باران دو هجا بودم

گفت: هر حرف صدا دارد... در سكون حرف زدم با خود
هم صدا بودم و هم ساكت ، نه سكوت و نه صدا بودم

گفت: دلتنگ كه اي؟ خنديد... گريه كردم كه پدر... خم شد
آه بابا، بابا، بابا، سخت دلتنگ شما بودم

جنگ شد، پنجره ها افتاد ، بچّه ها تشنه سفر كردند
هشت نهر آينه جاري شد، تشنه در كرببلا بودم

گفت: هي هي! تو كجايي؟ تو ... راست مي گفت، كجايم من؟
تو نبودي... تو چهل سال است... من... اجازه؟... همه را بودم

تو چهل سال همه غايب... تو چهل سال همه در خويش...
من چهل سال، خداي من! من چهل سال كجا بودم؟

اوّل مهر 1389 - دهلي نو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از خويش مي گريزم و تا دوست مي روم

امشب هواي باغ چه خوشبوست مي روم

يک شاخه نور امشب از آفاق قد کشيد

آري چراغ ماه من آن سوست مي روم

تا شهر نور و گل که به گلدسته هاي آن

عاشق ترين پرنده غزلگوست مي روم

تا آن درخت خسته که دستان کوچکش

آبشخور کبوتر و آهوست مي روم

حالا که کوزه هاي تغزل پر از صداست

حالا که رود گرم تکاپوست مي روم

خوابم نبرده است در اين صبح نقره اي

اي دل صداي بال پرستوست مي روم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا