نفر قبلی رو تو یه بیت توصیف کن
- شروع کننده موضوع ma9
- تاریخ شروع
با برگهاي روشن ارديبهشت ماه
سرسبزي زبان تو را ذكر مي كنم
بي چون وبي چرا شده اي،مست مي روي
اينگونه در هواي كه از دست مي روي
سرسبزي زبان تو را ذكر مي كنم
بي چون وبي چرا شده اي،مست مي روي
اينگونه در هواي كه از دست مي روي
akhoondzadeh
اخراجی موقت
دیشب تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم لامپ 100 هم نبودی من اشتباه کردم !!!
گرچه بر لبهای تو شعر ترم
لیک دانی شعله ام من اخگرم
جنس ارزان و متاع بی بها
زیر پا افتاده چون خاکسترم
هیچکس کامی زلعل من نجست
شوکرانم ،نی ز حوض کوثرم
شاعرم من بی مقام و اعتبار
در نگاه خلق بی پا و سرم
نیست در قلب تو جایم بعد از این
زانکه دانم از جهان دیگر م
باز گر مهر تو خیزد از دلم
وای بر من خاک عالم بر سرم
نیست خوشتر دیگرم جز این سزا
گریه بادا کا ر چشمان تر م
گر بدل مهر تو گیرم بعد از این
گبر و تر سایم یهودم کافرم
لیک دانی شعله ام من اخگرم
جنس ارزان و متاع بی بها
زیر پا افتاده چون خاکسترم
هیچکس کامی زلعل من نجست
شوکرانم ،نی ز حوض کوثرم
شاعرم من بی مقام و اعتبار
در نگاه خلق بی پا و سرم
نیست در قلب تو جایم بعد از این
زانکه دانم از جهان دیگر م
باز گر مهر تو خیزد از دلم
وای بر من خاک عالم بر سرم
نیست خوشتر دیگرم جز این سزا
گریه بادا کا ر چشمان تر م
گر بدل مهر تو گیرم بعد از این
گبر و تر سایم یهودم کافرم
به سیب‌ها گفتم:
در انتظار چه نشسته‌اید؟؟
...
اما از آن‌ها جوابی نیامد
تا آن روز...
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ... ))
من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ... ))
من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جانها، بي غم اند .
هر حبابي، ديده اي درجستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي!
تو آنی تو خود جان جهانی
گرچه پیدا و نهانی تو همانی که یک عمر به دنبالت خودت نعره زنانی
به خودآ تا به در خانه متروکه هر کس ننشینی
و بجز شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی
گرچه پیدا و نهانی تو همانی که یک عمر به دنبالت خودت نعره زنانی
به خودآ تا به در خانه متروکه هر کس ننشینی
و بجز شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی
سربه خاك سركوي تو نهد جان٬ اي دوست
جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود
جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود
من به بهترین بهار ها رسیده ام.
در بنفشه زار چشم تو.....
در بنفشه زار چشم تو.....
یك نامه ام،بدون شروع و بــــدون نام
امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام ....
امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام ....
dina_aramesh
عضو جدید
آرزویم این است
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد
به همان اندازه که دلت می خواهد
آرزویم این است
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد
به همان اندازه که دلت می خواهد
آرزویم این است
میخواستم
به هوای چشمانت
نفس بگیرم...
نفهمیدم
چشمانت
چه حال و هوایی داشت.....
به هوای چشمانت
نفس بگیرم...
نفهمیدم
چشمانت
چه حال و هوایی داشت.....
ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا
نرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا
گفت: "خاموش درین جا چه نشستی؟" گفتم:
بوی محبوبه شب می برد از هوش مرا!
بوی محبوبه شب، بوی جنون پرور عشق
وه، چه جادوست که از هوش برد بوش مرا
بوی محبوبه شب، نغمه چنگی ست لطیف
که ز افلاک کند زمزمه در گوش مرا
بوی محبوبه شب همچو شرابی گیراست
مست و شیدا کند این جام پر از نوش مرا
بوی محبوبه شب جلوه جادویی اوست
آنکه کرده است به یکباره فراموش مرا
دوست دالم یه خلده
قد یه سوسک ملده
کلا سلت دذاشتم سوسکه هنوز نملده....................
قد یه سوسک ملده
کلا سلت دذاشتم سوسکه هنوز نملده....................
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\ | اشعار و صنايع شعری | 1176 | |
| S | به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین | اشعار و صنايع شعری | 2831 |