مشاعرۀ سنّتی

won-a-pa-lei

عضو جدید
روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
 

FA-HA

عضو جدید
يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي بره
ته اون دره
اونجا كه شبا
يكه و تنها
تك درخت بيد
شاد و پر اميد
مي كنه به ناز
دستشو دراز
كه يه ستاره
بچكه مثه يه چيكه بارون
به جاي ميوه ش
بشه آويزون...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه من از پرده ی تقوی بدر افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
 

FA-HA

عضو جدید
تو درخت
من درخت
و بين ما يك سلام نمناك
هميشه روي بند رخت

چيستا يثربي( عشق شرقي)
 

FA-HA

عضو جدید
مسافري زه گرد ره رسيده ام
تمام راه خفته را به پا و سر دويده ام
صلابت و شكوه كوه هاي دور
نگاه دشت هاي سبز
تلاش بال ها
شكاف و رويش زمين پرورنده با من است
گل هزار باغ خنده با من است

سياوش كسرائي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

دوست نباشد به حقیقت که او

دوست فراموش کند در بلا
 

nichol

عضو جدید
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجتست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
 

nichol

عضو جدید
از رنج کشیدن ادمی حر گردد
قطره چو کشد حبس صدف در گردد
گر مال نماند سر بماناد به جای
پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم

که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را

دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب

چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را
 

nichol

عضو جدید
اهل ناز و کام را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
 

FA-HA

عضو جدید
ياد آغوش كسي سينه آرام مرا
موج خيز هوس اين دل شيدا نكند
ديده آن گونه فرو بسته بماند كه اگر
صد چمن لاله دمد نيم تماشا نكند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در جوانی رفت و دل زینسان جوانان برگرفت



چون نسوزد از چنین رفتن دل پیر و جوان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

:gol:

از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا

یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی



و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی



و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

تا خار غم عشقت آویخته در دامن

کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد

باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
آن نصیحتها که می‌کردیم اهل عشق را

این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود




قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست

اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم / دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم

من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر

آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود




چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است

بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم

که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
از تو همین تواضع عامی مرا بس است

در هفته‌ای جواب سلامی مرا بس است




نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب

همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند

چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب




شب خوش دوستِ عزیز....:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا