مناظره(گفتگو با اشعار)

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
زلف رها

زلف رها

این را رها کن عارفا آن را نظر کن کز صفا
رستی ز اجزای زمین با آسمان آمیختی


قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود؛
من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود.

:gol:

:gol:

:gol:
 

DDDIQ

مدیر ارشد
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود؛
من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود.


:gol:


;)

این را رها کن عارفا آن را نظر کن کز صفا
رستی ز اجزای زمین با آسمان آمیختی

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود/ تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل از ناوک مژگان تو در خون میگشت/باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود
...
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت/ فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سر گشته هم از اهل سلامت (من و احسان دو نقطه دی) بودم/ دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود
:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود؛
من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود.


خسته تیر غمت را به بلا بیم مکن

کشته را چند به شمشیر همی ترسانی؟؟
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی که کنی عهد و وفا با یاران
زنهار وفای عهد خود واجب دان
بی‌شکر خدا مباش هرگز نفسی
تا بر تو شود ابر کرم‌ها باران.
:gol:
:gol:
:gol:

حقوق صحبت ما را به باد دادو برفت
وفای صحبت یاران و همنشینان بین
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
حقوق صحبت ما را به باد دادو برفت

وفای صحبت یاران و همنشینان بین

بدان که صحبت جان را همی‌کند همرنگ

ز صحبت فلک آمد ستاره خوش سیما

نه تن به صحبت جان خوبروی و خوش فعل‌ست

چه می‌شود تن مسکین چو شد ز جان عذرا
:gol:
:gol:
:gol:
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدان که صحبت جان را همی‌کند همرنگ

ز صحبت فلک آمد ستاره خوش سیما

نه تن به صحبت جان خوبروی و خوش فعل‌ست

چه می‌شود تن مسکین چو شد ز جان عذرا
:gol:
:gol:
:gol:


چاره وارستگی از خلق ترک صحبت است

قطع افیون را علاجی بهتر از تقلیل نیست
 

samzar

عضو جدید
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چو کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
سوز محبت

سوز محبت

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

از سوز محبت چه خبر اهل هوس را/
این آتش عشق است ،نسوزد همه کس را.

:gol:

:gol:

:gol:
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
عاشق رسوا

عاشق رسوا

با هر کی تو درسازی ،می‌دان که نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی/
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی.

:gol:

:gol:

:gol:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
با هر کی تو درسازی ،می‌دان که نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی/
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی.

:gol:

:gol:

:gol:

ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار

پی چون خودی خود پرستان روند
به کوی خطرناک مستان روند

تو برخیزی از پیش یک شعله خام
من استاده ام تا بسوزم تمام

 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
سوز عشق

سوز عشق

ز خود بهتری جوی و فرصت شمار

که با چون خودی گم کنی روزگار

پی چون خودی خود پرستان روند
به کوی خطرناک مستان روند

تو برخیزی از پیش یک شعله خام
من استاده ام تا بسوزم تمام

در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
سوختم زین آشنایان، ای خوشا بیگانه ای/
بلبل از عشق گل و پروانه از سودای شمع
هر کسی سوزد به نوعی در غم جانانه ای.
:gol:

:gol:

:gol:
 

sanayemodir

عضو جدید
در آن شبهای پاییزی
یاد ِ تو گرمای وجودم بود
همچون شعله های عشق،
طبع پر شورم بود.

من طعم ِ شرر انگیز ِ‌ آرزوهای محالم را
با همرهی باد سرد خزان
به استقبال گور خواهم برد
که بپوسند در آنجا
و به دیدارکسی در خموشی بروند.

راستی چه کسی می گفت؟
«
زندگی تر شدن پی در پی در حوضچه اکنون است »
گویا سهراب هم تر شده بود...!

من آخر هر کوچه بن بست
به دنبا ل ِ دری می گردم
دری که مرا ببرد به وسعتِ مرگ
دری رو به آفتاب
دری تا انتهای بودن
شایدم مردن!!
 

sanayemodir

عضو جدید
تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ي ماست دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي دل ما رو بنويس دل ما رو بنويس

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ي ماست
دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس
بنويس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميکشيم نمي شماريم
بنويس از ما که در حال فراريم
توي اين پائيز بد فکر بهاريم

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس
دل ما رو بنويس

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پاي من آبله زد بسکه دويدم
تو اگر رسيده اي ما رو خبر کن
چرا اونجا که توئي من نرسيدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتي
از غبار بي سوار شب گذشتي
تو که عشقو با نگاه تازه ديدي
بادبان به سينه ي دريا کشيدي

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس
دل ما رو بنويس

بنويس از ما که عشقو نشناختيم
حرف خالي زديم و قافيه باختيم
بگو از ما که تو خونمون غريبيم
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم

بگو از ما که به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميکشيم نمي شماريم

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس
دل ما رو بنويس ...
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
سوختم زین آشنایان، ای خوشا بیگانه ای/
بلبل از عشق گل و پروانه از سودای شمع
هر کسی سوزد به نوعی در غم جانانه ای.
:gol:

:gol:

:gol:

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمری است در هوای تو میسوزم و خوشم
 
  • Like
واکنش ها: sh85

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست


عمری است در هوای تو میسوزم و خوشم

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد


آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید

و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد


گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی

گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد.
:gol:
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند


طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند


تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند


ز بخت خفته ملولم بود که بیداری

به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند


بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند.
:gol:

:gol:

:gol:
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: sh85

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد


آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد


آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید

و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد


گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی

گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد.

:gol:

:gol:

:gol:

بر آتش تو نشستیم و دود شوق بر آمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
بر آتش تو نشستیم و دود شوق بر آمد

تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

چنان به نظره اول ز شخص می‌ببری دل

که باز می‌نتواند گرفت نظره ثانی

تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت

ز پرده‌ها به درافتاد رازهای نهانی.

:gol:

:gol:

:gol:
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
چنان به نظره اول ز شخص می‌ببری دل

که باز می‌نتواند گرفت نظره ثانی

تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت

ز پرده‌ها به درافتاد رازهای نهانی.


:gol:

:gol:

:gol:

حالی درون پرده بسی فتنه میرود

تا آن زمان که پرده بر افتد چها کنند
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
حالی درون پرده بسی فتنه میرود


تا آن زمان که پرده بر افتد چها کنند

همدمی نیست، تا بگویم راز
محرمی نیست، تا بنالم زار
در خروشم به صیت آن معشوق
در سماعم به صوت آن مزمار.

:gol:

:gol:

:gol:
 

Similar threads

بالا