دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم
مهر مهریست که چون نقش حجر مینرود
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دستتمام گنجشگکان که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
تو را به نام صدا می کنند
نه هر که چهره برافروخت دلبری داندتو که اهسته میخوانی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
ای زیارتگه رندان قلندر برخیزمن از اختران شنیدم که کسی اگر بیابد
اثری ز نور آن مه خبری کنید ما را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |