گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

mahsa.77

عضو جدید
حالا چی چی میزنی؟

واییییییییییییییییی........خیلی وضعت خرابه .دلم برات میسوزه ......:cry:
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
غم غصه بدبختی و.............
کلا هرچی مردم ایران میزنن.
بابا یاری بدبید
تالار خودمون امروز کرکرش پایینه
هیشکی نیست:crying:
دارمت مهسا جون:w40:
خب معلومه رفتند دنبال یه لقمه نون از درون زمین های لم یزرع. بده؟!
 

آیهان

عضو جدید
غم غصه بدبختی و.............
کلا هرچی مردم ایران میزنن.
بابا یاری بدبید
تالار خودمون امروز کرکرش پایینه
هیشکی نیست:crying:
دارمت مهسا جون:w40:

اخشال نداره
در این تالار برای همه بازه


واییییییییییییییییی........خیلی وضعت خرابه .دلم برات میسوزه ......:cry:

کوجاش خرابه؟

من روزی 60 گرم بیشتر نمیزنم
 

دغدغه مند

عضو جدید
به نام خالق ریحان و بوی خوش آن

خدای من

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ...
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
 

آیهان

عضو جدید
چه صبری داشتی تو ای فاطمه







کلمه- سید مهدی شجاعی: چطور بدن این نازنین این عزیز را شستشو کنم اگر تغسیل فاطمه با اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام میکردم . اگر دفن واجب نبود خاک را هم بر او حرام میکردم .
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری حیف است این وجود عرشی در فرش .
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است . از تبعات زندگی خاکی است .
پس آب بریز اسماء کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش میکرد, ای اشک بیا . بیا که اینجاست جای گریستن .
ای وای این تورم بازو از چیست ؟… این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازو ست . خلایق باید سجده کنند به اینهمه حلم , به این همه صبوری .
فاطمه؛ گفتی بدنت را از روی لباس بشویم ؟ برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه این دل خسته را کردی ؟
نازنین؛ چشم اگر کبودی را نبیند , دست که التهاب و تورم را لمس میکند.
ای کسی که پنهان کاری را فقط در دردها و مصیبت هایت بلد بودی , شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستان های تاریک شب , نگریسته باشد .
اینجا جای تازیانه نامردان است و درآن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند
ای خدا این غسل نیست این شستشو نیست , مرور مصیبت است . دوره کردن درد است . تداعی محنت است .
ای وای از حکایت محسن, حکایت آن در و دیوار؛ حکایت آن میخ آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار ؛ حکایت آن آتش با آن تن تب دار ؛ حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار؛ حکایت آن همه مصیبت با این دل بی قرار.
آرامتر اسما؛ دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمیکند , دل چطور این همه مصیبت را مرور کند.
چه صبری داشتی تو ای فاطمه ؛ و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه
اینکه جسم است این همه جراحت دارد, اگر قرار به تغسیل دل بود چه میشد , این دل شرحه شرحه , این دل زخم دیده, این دل جراحت کشیده
خسته ام چقدر خسته ام…
منبع: وبلاگ سید مهدی شجاعی
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه صبری داشتی تو ای فاطمه







کلمه- سید مهدی شجاعی: چطور بدن این نازنین این عزیز را شستشو کنم اگر تغسیل فاطمه با اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام میکردم . اگر دفن واجب نبود خاک را هم بر او حرام میکردم .
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری حیف است این وجود عرشی در فرش .
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است . از تبعات زندگی خاکی است .
پس آب بریز اسماء کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش میکرد, ای اشک بیا . بیا که اینجاست جای گریستن .
ای وای این تورم بازو از چیست ؟… این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازو ست . خلایق باید سجده کنند به اینهمه حلم , به این همه صبوری .
فاطمه؛ گفتی بدنت را از روی لباس بشویم ؟ برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه این دل خسته را کردی ؟
نازنین؛ چشم اگر کبودی را نبیند , دست که التهاب و تورم را لمس میکند.
ای کسی که پنهان کاری را فقط در دردها و مصیبت هایت بلد بودی , شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستان های تاریک شب , نگریسته باشد .
اینجا جای تازیانه نامردان است و درآن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند
ای خدا این غسل نیست این شستشو نیست , مرور مصیبت است . دوره کردن درد است . تداعی محنت است .
ای وای از حکایت محسن, حکایت آن در و دیوار؛ حکایت آن میخ آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار ؛ حکایت آن آتش با آن تن تب دار ؛ حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار؛ حکایت آن همه مصیبت با این دل بی قرار.
آرامتر اسما؛ دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمیکند , دل چطور این همه مصیبت را مرور کند.
چه صبری داشتی تو ای فاطمه ؛ و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه
اینکه جسم است این همه جراحت دارد, اگر قرار به تغسیل دل بود چه میشد , این دل شرحه شرحه , این دل زخم دیده, این دل جراحت کشیده
خسته ام چقدر خسته ام…
منبع: وبلاگ سید مهدی شجاعی

با اینکه بهت نمیاد از این پست ها بذاری ولی خیلی عالی بود :crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:
 

آیهان

عضو جدید

آیهان خفه شدیم . حالا خوبه اون یکی آتیش پاره ی تالار نیست وگرنه اینجا رو این 2 تا به آتیش میکشیدن .


( :w16::w16::w16::w16::w16: نیمیتزو با تو بودما )


آخه مهمون داشتیم.
باید از خجالتش در میومدم!

با اینکه بهت نمیاد از این پست ها بذاری ولی خیلی عالی بود :crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:


اینجوری نیگام نکن
من مذهبی ام.
ولی نه از اونا :razz: از اون باحالا :smile:
 

آیهان

عضو جدید
سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه مهمون داشتیم.
باید از خجالتش در میومدم!




اینجوری نیگام نکن
من مذهبی ام.
ولی نه از اونا :razz: از اون باحالا :smile:
مذهبی باحال چه جوریه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آهان ! مذهبی منظورته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس منم مذهبی باحالم!;)
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها ! یدفعه تو خرداد جوگیر نشید همش درس بخونید ، دیگه اینورا نیاید!!!!!!!!!!!
بیاید ، باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .
:surprised::surprised::surprised::surprised:
 

Nimitzo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیمیتزو دیشب کی خوابیدی !!!!!!!!!!!

الان کی بیدار شدی . ببینم اصلا خوابیدی ؟:w20::w20::w20:

نکنه حرفمو گوش کردی رفتی به برو بچه نارنجی پوشه شهر داری کمک کردی . :w15::w15:

حدوداي 4 خوابيدم . 7 هم بيدار شدم :w16::w16:

آره . بهشون كمك كردم . قرار شده برم استخدام شهرداري :w18::w18:
 
بالا