یکی را برهنه سر و پای و سفتنمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیّاری
محمد علی بهمنی
مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَمدارم تظاهر می کنم که: بردبارم
هرچند تاب روزگارم را ندارم
محمد علی بهمنی
من من!آی...من من!دقائق گنگی است رسیده ایم به می آید و نمی آید همیشه عشق مرا تا غروب ها برده است که آفتاب از این بیشتر نمی پاید |
محمد علی بهمنی |
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |