الان چه حسي داري؟

[!austenite]

خب طاقت ناراحتیه خواهرمو ندارم

 

[آیدا..]

حس تموم شدن

 

[eterno]

بی حسی

 

[آیدا..]

هنوز از دیشب خستم

 

[naghmeirani]

حس خواب

 

[plant_biology]

خستگی

 

[ziba 22]

حس دعوا

 

[آیدا..]

حس سرزنش خودم

 

[!austenite]

حس خواب آلودگی

 

[plant_biology]

به قول جناب شهریار
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن!

 

[naghmeirani]

یه کم دلشوره دارم ، ترس از آینده

 

[eterno]

گرما، برق رفته، گرم شده

 

[!austenite]

حس خوب بعد از چرت نیم ساعته

 

[ALIREZA.F.1988]

حس عالی

 

[plant_biology]

حس سکوت شب و دیدن آسمون پرستاره از پشت پنجره ی اتاقم

 

[eterno]

یاد یه خاطره‌ای افتادم، یکم غمگین شدم

 

[eterno]

خاطره جدایی نادر از سیمین؟

نه خاطره جدایی مهدیه از خانواده
.
خنده‌م گرفته

 

[eterno]

وا؟؟؟
میخوای طلاق بگیری؟
چرا؟ ، دست نگهدار ، زود تصمیم نگیر

طلاق؟
نخیر، خدا یکی شوهر هم یکی، ما اهلش نیستیم داداش
یاد روز عروسیم افتاده بودم و خانواده هم منظورم خانواده خودم بود
.
الان خوبم، خندونم

 

[Aghrab Khatoon]

کمی حس آرامش ...

 

[آیدا..]

حس خستگی بعد از خواب

 

[eterno]

گرما
چشم زدم اینجا رو، این دو سه روز هوا خیلی گرم شده

 

[plant_biology]

حس پادرد!

 

[eterno]

یکم تپش قلب دارم