🔺️هوای تو... ♡

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق تو آفتاب است
آنگاه که درونم
طلوع می‌کنی و
می‌بینمت

#مریم_قهرمانلو
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دنیای من یک تو کافی ست

تا بهشت را همین حوالی خودم

شانه به شانه ی دوست داشتن تو

تجربه کنم …

❣️❣️
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو
اگر کنار من بودی
شاید حوادث
به صورت دیگری اتفاق می‌افتاد


✍#احمدرضا_احمدى


☀️🔸
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#محمود_درویش

در سینه‌ام کران تا کران
عشـــــــــــق تو است
دریغ زبان گفتنش را نداده‌اند.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
«تو در میان همه‌ی چیز‌هایِ تلخ، یک حبه قندی»

#نزار_قبانى
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تنها كه باشي
گودي كمرت،
قالب دست هاي هيچ كسي نيست...
خودت را در آغوش بگير،
آسوده و بي منت....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
‏به چه کس باید گفت
با تو انسانم و
خوشبخت‌ترین ...

#اخوان_ثالث
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
امروز دلم ،
سراغ تو را گرفت .
گفتم :
ببين گوشه آسمان ،
ماه را چه تنهاست
چه تنها . . .🍁
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
در سرم نیست به جز حال و هوای تو و عشق

شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی!

#علیرضا_آذر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم يك داستان عاشقانه
از جنس تو مى خواهد
كه هر چه بخوانمش
تمام نشود

#امیر_وجود
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ناگهان می میرد
هر جه شوق است درون دل من
زیر لب نام تو را می گویم
و تو گویی عمریست
رفته ایی از پیشم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پـُــــر از
تڪرار ِ اين حـرفمـ
"دلم تنڪَہ بـراے تـوو…."

#اردلا‌ن‌‌سرافراز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می خواهم با تو
جاودانه ترین بهار
را تجربه کنم
تو باشی
انگار همیشه بهار است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگفت دو ساله که سمت هیچ سازی نرفته. انقدر دلش گرفته بوده که صدای هیچ سازی نمیتونسته آرومش کنه. اونکه همیشه عاشق صداها میشد.

شبی که صدای ویلون زدن شادمهر رو براش فرستادم تا خود صبح یه بند پلی ش کرده بود. تا صبح از شدت هیجان نخوابیده بود. دیروز که گیتارشو آورده بود تا من براش کوک کنم اینارو برام تعریف میکرد.

ازم خواست براش یه آهنگ جدید بزنم. شروع که کردم به زدن، نگاش روی انگشتام بود. تا گفتم «دل که میبندی، باید بسوزی» یه لبخند تلخ کنج تا کنج لباش نشست. به «هر عشقی آخه، میره یه روزی» که رسیدم سرشو برگردوند. انقدر محکم بود که تا آخر بغضشو توی گلوش نگه داشت.

بهم گفت: انگشتای سحر آمیزی داری. گفتم: این سومین کار خوبیه که میتونم با انگشتای سحر آمیزم بکنم. پرسید اولیش چیه. گفتم: همه ی موها صدای مخصوص به خودشونو دارن. من میتونم انگشتامو جوری توی موهات تکون بدم که آهنگ موهای خودتو بشنوی. دومین کار خوبی که با انگشتام میتونم بکنم ولی... . انگشت اشاره شو روی لبام گذاشت و گفت: هیس. بعد با صدای آروم خندید.

گفت: تو خیلی خوب حرف میزنی. گفتم: این سومین کار خوبیه که با لبام میتونم انجام بدم. اینبار با صدای بلندتر خندید. اومدم دست ببرم توی موهاش. تا پای در عقب رفته بود. قبل از اینکه درو پشت سرش ببنده و منو تو این مکعب خالی جا بذاره برگشت.

پرسید: تو فکر میکنی آهنگ موهای من چجوریه؟ گفتم: غمگینی خودت اما، موهات آروم آرومن. مثل آدمی که یه کوه حرف و درد توی گلوشه، ولی لاله. موهای تو صدا ندارن. مثل خودت. که میشکنی، اما حرفی نمیزنی.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتم برای سالیانی که با تو بوده‌ام،

به احترام تمام حادثه‌هایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،

به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سروده‌ها و آواز خوانی‌ات،

بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،

به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد

و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،

بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید"،

به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،

برای تمامی داستان خوانی‌ام در شب های تاریکت،

برای چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا می‌کرد،

برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود

و آن چاییِ روضه حتی...

به احترام واژه‌های شعرم

و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطه‌اش را می‌خوردند،

مرا عاشقانه‌تر ترک می‌کردی....همین.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از نامه‌‌های عاشقانه‌ی من

از نامه‌های عاشقانه‌ی تو

بهار شکل می‌‌گیرد...



| نزار قبانی |
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انقدر خوب می شناختمش که قبل از حرف زدن می فهمیدم داره به چی فکر می کنه...

چشماش می گفت یه نقشه هایی واسه آینده ش کشیده، همون چشما می گفت نقشه رو اشتباه کشیده. می دونستم وقتی چیزی میره تو سرش باید انجام بده، حتی اگه وسط راه بفهمه نقشه ش اشتباست، حتی اگه از ناکجاآباد سر در بیاره.

خیلی زود فهمید جاده رو اشتباهی رفته، فهمید هر جاده ای برای رسیدن نیست...

وقتی برگشت دوباره دیدمش...موهای طلایی بلندش شده بود موهای پسرونه ی مشکی...قهقهه هاش شده بود لبخند...ولی چشماش همون بود، همونی که با دیدنش می فهمیدم چه حالیه...حال خوبی نبود.

همینطور که ناخن می جویید بهم گفت تو قدیمی ترین رفیقمی، منو از خودم بهتر می شناسی، کجا رو اشتباه رفتم که نشد؟

می دونستم کجا رو اشتباه رفته، چون خودم قبلا این جاده اشتباه رو رفته بودم...«دوست داشتن یک طرفه»... من اسمش رو گذاشته بودم جاده ی بن بست! جاده ای که همه ی انرژیت رو صرفش می‌کنی و کلی واسه رسیدن به مقصدت وقت می ذاری ولی تهش هیچی نیست...هیچی...بن بسته و باید برگردی نقطه ی شروع...فقط بعد از برگشتن یه آدم دیگه ای میشی، یکی که دیگه کمتر دل به جاده می‌زنه!!!

زد رو میز و گفت حواست کجاست؟ جواب سوالم رو ندادی

تو چشماش نگاه کردم و گفتم: زمین تا آسمون رو متر‌ کردی؟ همین اندازه فرقتون بود...

یه پوزخند زد و گفت بچه که بودم فکر می کردم آسمون خیلی نزدیکه...انقدر که دستم رو ببرم بالا ، ابرها رو می تونم بگیرم...

بهش گفتم حالا چی رفیق؟!

گفت حالا می دونم فاصله یعنی چی!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من ندانم ز نگاه تــــــــــو
چه خواندم اما
دانم این چشم
همان قاتل دلخواه من است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ندانم ز نگاه تــــــــــو
چه خواندم اما
دانم این چشم
همان قاتل دلخواه من است.
چتر چرا

وقتی نامه ام عاشقانه می بارد

قدم زدن چرا

وقتی هوایت یک نفره است

شراب چرا

وقتی دوستت دارم هایم قطره قطره

صورتت را میبوسند،

می افتند،

و پیاده رو مست میشود!

تو...

بی چتر؟

در یک هوای تک نفره؟

اسیر پیاده روی مست؟

چه میکنی با عشق؟

چه میکنی با من؟

آرزویم کن

به حضرت تو سوگند....

برآورده شدن را مثل عاشقی میدانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بهـــــ🌸ـــــار جان بگو :
در كدام كوچه
عاشق شده ای
كه هوايت
بوی يار می دهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از عطر بهار نارنج ها‌ی حیاطمان،

نویدی از عشق می رسد!

به گمانم خوشبختی،

این‌بار پشت در خانه‌‌ی ماست...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو باید پیامبر می‌شدی
معجزتم می‌شد همین چشمات :)


آن‌قدر نگذاشتی ببوسمت که بوسه را هم ممنوع کردند.

حالا نفس‌هامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سال‌های وبا...

لعنت به تو، لعنت به من، لعنت به همه‌ی ما...

به‌خاطر همه‌ی بوسه‌هایی که از هم دریغ کردیم!

اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو تا می‌توانید همدیگر را ببوسید. نسل ما همه مردند در عصر یخبندان.

عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش ...

به همه‌ی دنیا بگو ما را نامهربانی‌‌ها کشت؛

نه جنگ‌های صلیبی و طاعون و سل...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 153
گلابتون به نام زن... ♡ ادبیات 730

Similar threads

بالا