من نیز چو تو شاعر افسانه خویشمتو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم
چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم
من هم شبی به شهر تو، ره جستم ای هوسما بی دهنان طالع سنجاب نداریم
ما کوخ نشینان غم سیلاب نداریم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |