مخالفین آزادی تفکر را می توان به دو گروه کلی تقسیم کرد:
گروه اول کسانی هستند که اساسا برای نیروی تفکراصالتی قائل نیستند و چنین می پندارند که اندیشه انسان هم سایه ای از شرائط عینی و ذهنی حاکم براوست وانسان نمی تواند تفکری جدای از آن داشته باشد.
و یا در مرتبه نازل تر, عده ای می پندارد که گر چه اندیشه انسان ممکن است امری تعقلی و مستقل باشد و لکن آن قدر شرائط اجتماعی و سیاسی و جغرافیائی او رااحاطه کرده و زوایای فکراو رااز آغاز تاانجام پر می کنند که ناخودآگاه تحت تاثیر آنها قرار گرفته و محصولات اندیشه او هم هماهنگ با آنها در جریان است . واندیشه او را نمی توان اندیشه های آزاد تلقی کرد.
گروه دوم , کسانی هستند که برای تفکر واندیشه انسان فی الجمله اصالتی را قائل اند, و لکن در مقام عمل , آن را محدود کرده اند.این گروه عبارتنداز:
الف :اربابان کلیسا,اینان در رابطه با مذهب براین عقیده اند: [کسی حق ندارد در پیرامون مسائل مذهبی بیندیشد, باید صددرصد تابع بود].
ب : ظاهریین واهل حدیث ,اینان گر چه دراصل ایمان را خارج از محدوده مسائل عقلانی نپنداشته و لکن در بسیاری از مسائل عقلانی و حیاتی تفکر را ممنوع ساخته , و پرسش درباره آن را بدعت شمرده اند.
ج :اخباریین , که اینان در فروع احکام و استنباطات منکراجتهاد و به کارگیری قدرت تفکر و آزادی اندیشه هستند و قدرت قلمرو و دریافت فکری را دراین مسائل محدود کرده اند.
د: کسانی که با عنوان دفاع از تمامیت مکتب و با دغدغه خدشه پذیر شدن کلیت شریعت با هر نوآوری خلاقیت واندیشه وری در آنچه بوده است , به مقابله بر می خیزند که خطراین گروه بلحاظ حربه ای که در دست دارند - و گواین که بسیاری از سراخلاص شاید موضع می گیرند. بس بیشتر و بنیان کن تراست .
موانع آزادی تفکر
از آنجا که انسان در کشاکش جاذبه های مختلفی از غرائز درونی و عوامل برونی قرار دارد, که در صورت نداشتن میزان تقدیر و کنترل و هدایت آنها, می توانداندیشه آدمی را به گمراهی بکشاند, غرض ورزیها و حب و بغضها و پیش داوریها و .. همواره اندیشه انسان را تهدید کرده و هر کدام بسان زنجیری محکم او را به بند کشیده و آزادی راازاو سلب کرده اند.
بیان اندیشه در عین صراحت نباید موجب کدورت بشه. مسئله خربزه خوردن و پای لرزش نشستنه. میتوان به انتقادهای تند جوابهای تندتری هم داد اما همواره باید این مناظره ها را با نظر مثبت نگریست تا فضا برای ذهن تنگ نشه.


