خدایا...

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مکه

مکه

لبیک...اللهم لبیک...لبیک یا شریک لک لبیک.....
محرم شدیم...
شب بود که به هتل رسیدیم...دوباره بیخوابی...دلهره...خدایا چه جوری بخوابم؟
وقتی خونه هامون به هم نزدیکه ولی نمیتونم پیشت باشم؟ خونه اتو ببینم؟
بعد از چند ساعت بالاخره وقت رفتن شد
احساس میکردم تا صبح خدا دستامو گرفته تا اروم باشم....حالا هم منتظرمه تا برم خونه اش....
صدام میزنه:میگه بیا بنده ی من ....بیا ...پاک شو...میخواهم لذتی را به تو بچشانم که تا عمق جانت نفوذ کند...بیا فقط مال من باش...!
به راه افتادیم ...با چشمانی خیس....خدایا...چی بگم از کعبه ات؟
چه صبح قشنگی بود....با چشمان بسته وارد خانه ات شدم...وارد مسجدالحرام...چشام بسته بود ولی زمزمه هات راهنماییم میکرد که قدمامو کجا بزارم....اروم اروم....سرم پایین بود ..و داشتم به کعبه ات نزدیک میشدم....دلم شور میزد....
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مکه....

مکه....

خداجان صدامو میشنوی؟....نکنه من اینجا زیادیم؟....مبادا احساس غریبی کنم....پیشم بمون...
نه!
اصلا اون چیزی که فک میکردم نشد......خیللییییی بهتر..و عظیم تر از اونی که فکرشو میکردم اتفاق افتاد....حال عجیبی داشتم....فقط من بودم....تو مسجدالحرام....من و خدام....تک و تنها....هیچ کس نبود....یعنی کسی مهم نبود!
اونی که مهم بود روبروم بود.....نه نه خدایا خیلی بی انصافیه که بگم جلوم بودی و تازه پیدات کرده بودم....نه تو با من بودی ...همیشه ...همه جا...ولی این اولین بار بود تو این همه سال که به خونه ات دعوتم کرده بودی!
خدایا شکرت که منو تو خونه ات راه دادی...
خدایا ندیدم مهمون عادی واسه رفتن خونه بقیه التماس و زاری کنه...ولی خدایا تو میزبان عادی نیستی....خدایا قسمت همه بکن....
می گن نگاه کردن به کعبه ثواب داره ...ولی لذتش بیشتر از ثوابشه...چه لذتی داره وقتی ادم به عشقش نگاه میکنه...مطمئنا خداهم نگاهتو بی جواب نمیزاره!...خدایا مگه خودت نگفتی اگه بنده ی من میفهمید من چقدر نسبت بهش شوق دارم در دم جان میداد؟پس میشه انتظاری غیر از این از خدا داشت؟
خداجون دوست دارم خیلی زیاد
خیلی زیاددددددددد:gol::gol::heart::heart:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دیگه ...تموم شد خسته نباشین عزیزان خسته....میدونم تعریفی نداشتند...ولی واقعا دلم واسه شون تنگ شده بود...خیلی وقت بود با خدا حرف نزده بودم...یادم رفته بود میشه به هر زبونی درد دل کرد
مرسی که خنده تونو خوردین...نوش جان;):D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی با حال بود. یه جوری تعریف کردی دلمون خواست. هرچند معتقدم لذت خیلی از کارا تو این دنیا بیشتر از سیر کردن شکم عرباست ولی هرکی رفته اومده شوکه شده. حتما یه خبرایی هست. دعا کنید منم برم.
اره ...خیلی معرکه است...اولا فک میکردم اونایی که رفتن مکه وقتی تو tv کعبه رو میبینن میزنن زیر گریه دارن لوس بازی در میارن .... ولی اگه تو هم بری اونقدر جذبت میکنه که ناخوداگاه اشکت در میاد ...واقعا ححال و هواش خییییلللییی غریبه....ایشالا بری میفهمی که حاضری عربا رو ....کنی ولی بازم بری ....ایشالا خدا قسمت کنه هر سال بریم ....;);):D
 

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دیگه ...تموم شد خسته نباشین عزیزان خسته....میدونم تعریفی نداشتند...ولی واقعا دلم واسه شون تنگ شده بود...خیلی وقت بود با خدا حرف نزده بودم...یادم رفته بود میشه به هر زبونی درد دل کرد
مرسی که خنده تونو خوردین...نوش جان;):D

داستان دنباله دار مینویسی شیطون:heart:
اینم یه سبکی شد واسه خودش:biggrin:
خشنگ بود مرسی:gol::gol:
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدای من

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ...
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدای من

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ...
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
اتفاقا خوندن همین متن باعث شد این تاپیکو بزنم....یه نفر اینو به عنوان تاپیک زده بود....مرسی عزیزم...خییییلیییییییییی قشنگه:gol::gol::gol:
 

Ali Talash

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش میدانستیم زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو میکردیم.........
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میدانستیم زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو میکردیم.........
 

حسین-تی

عضو جدید
هیییییییی . . .!
اگه منم دفترچه خاطراتمو باز کنم همتون dep میشین . . .!
چون هیچ وقت خاطرات خوبمو توش نمینویسم . . .!:razz:
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا
خدا
خدا
نمیدئنم چی بگم

بنده همان به که ز تقصیر خویش
روئی به درگاه خدا اورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که بهجا آورد


خدایا
همونهایی که خودت میدون یدیگه
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی با حال بود. یه جوری تعریف کردی دلمون خواست. هرچند معتقدم لذت خیلی از کارا تو این دنیا بیشتر از سیر کردن شکم عرباست ولی هرکی رفته اومده شوکه شده. حتما یه خبرایی هست. دعا کنید منم برم.
ببخشید فضولی میکنم ولی فکر نمیکنی اون ادمایی که میرن دبی میرن لبنان میرن کویت و....خوده ماییم
چطور اونا سیر کردن شکم عربا نیست ولی به خدا که میرسه ......
 

sedam kon

عضو جدید
خداوندا تو گفتي كه در قلب شكسته خانه داري، قلبم شكسته جانا به عهد خود وفا كن.............

سلام من حرفهايي كه امشب ميخواستم واسه فرداهاي خودم بنويسم رو ميگم(با يكم سانسور;)
خدايا امشب هم خوشحالم هم مثه اين يه سال و نيم ناراحت !!!
خوشحالم چون داره مياد شيراز:heart:ناراحتم چون تا قبل از اون مشكل لعنتي ميشد همچين موقعي بياد خونمون تو جمع خانوادگيم باهاش راحت هند تو هند برم همه جاي شيراز رو بردم ولي حالا بايد يواشكي .......
خدايا خيلي اوضاعش خراب ... چرا اينجوري شد؟چرا؟مگه چيكار كرده كه داره اينجور تاوان پس ميده كاش زودتري تموم شه.خداي من هر كه ندونه تو ميدوني محبت بين ما بچه گانه و از رو هوس نيست ميدوني عميق هست و ريشه محكمي داره ميدوني چه امتحان هايي رو گذروندم.التماست ميكنم ديگه آخرين با هم بودن دزدكيمون باشه.خدايا رهاش كن از اين مخمصه خدايا ميدوني خطايي نكرده ميدوني حقي رو ناحق نكرده ميدوني اون ...
خدايا دستاشو بگير خدايا .. خدايا...
من به زور اون رو از تو نميخوام ولي آزادي اون رو ميخوام آرامشش.
تو كاري كن از اين مخمصه راحت شه كاري كن حق به حقدار برسه من راضيم به رضاي تو حتي اگه :cry: حتي اگه زبونم لال:cry:جدايي تا ابد باشه:cry::cry:
اميدوارم رضاي تو باشه هموني باشه كه به قلب و جون من بسته هست
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا تو گفتي كه در قلب شكسته خانه داري، قلبم شكسته جانا به عهد خود وفا كن.............

سلام من حرفهايي كه امشب ميخواستم واسه فرداهاي خودم بنويسم رو ميگم(با يكم سانسور;)
خدايا امشب هم خوشحالم هم مثه اين يه سال و نيم ناراحت !!!
خوشحالم چون داره مياد شيراز:heart:ناراحتم چون تا قبل از اون مشكل لعنتي ميشد همچين موقعي بياد خونمون تو جمع خانوادگيم باهاش راحت هند تو هند برم همه جاي شيراز رو بردم ولي حالا بايد يواشكي .......
خدايا خيلي اوضاعش خراب ... چرا اينجوري شد؟چرا؟مگه چيكار كرده كه داره اينجور تاوان پس ميده كاش زودتري تموم شه.خداي من هر كه ندونه تو ميدوني محبت بين ما بچه گانه و از رو هوس نيست ميدوني عميق هست و ريشه محكمي داره ميدوني چه امتحان هايي رو گذروندم.التماست ميكنم ديگه آخرين با هم بودن دزدكيمون باشه.خدايا رهاش كن از اين مخمصه خدايا ميدوني خطايي نكرده ميدوني حقي رو ناحق نكرده ميدوني اون ...
خدايا دستاشو بگير خدايا .. خدايا...
من به زور اون رو از تو نميخوام ولي آزادي اون رو ميخوام آرامشش.
تو كاري كن از اين مخمصه راحت شه كاري كن حق به حقدار برسه من راضيم به رضاي تو حتي اگه :cry: حتي اگه زبونم لال:cry:جدايي تا ابد باشه:cry::cry:
اميدوارم رضاي تو باشه هموني باشه كه به قلب و جون من بسته هست
الهی امین
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوندا تو گفتي كه در قلب شكسته خانه داري، قلبم شكسته جانا به عهد خود وفا كن.............

سلام من حرفهايي كه امشب ميخواستم واسه فرداهاي خودم بنويسم رو ميگم(با يكم سانسور;)
خدايا امشب هم خوشحالم هم مثه اين يه سال و نيم ناراحت !!!
خوشحالم چون داره مياد شيراز:heart:ناراحتم چون تا قبل از اون مشكل لعنتي ميشد همچين موقعي بياد خونمون تو جمع خانوادگيم باهاش راحت هند تو هند برم همه جاي شيراز رو بردم ولي حالا بايد يواشكي .......
خدايا خيلي اوضاعش خراب ... چرا اينجوري شد؟چرا؟مگه چيكار كرده كه داره اينجور تاوان پس ميده كاش زودتري تموم شه.خداي من هر كه ندونه تو ميدوني محبت بين ما بچه گانه و از رو هوس نيست ميدوني عميق هست و ريشه محكمي داره ميدوني چه امتحان هايي رو گذروندم.التماست ميكنم ديگه آخرين با هم بودن دزدكيمون باشه.خدايا رهاش كن از اين مخمصه خدايا ميدوني خطايي نكرده ميدوني حقي رو ناحق نكرده ميدوني اون ...
خدايا دستاشو بگير خدايا .. خدايا...
من به زور اون رو از تو نميخوام ولي آزادي اون رو ميخوام آرامشش.
تو كاري كن از اين مخمصه راحت شه كاري كن حق به حقدار برسه من راضيم به رضاي تو حتي اگه :cry: حتي اگه زبونم لال:cry:جدايي تا ابد باشه:cry::cry:
اميدوارم رضاي تو باشه هموني باشه كه به قلب و جون من بسته هست
الهیییی امیییییینننننننننن
خدایا همه ی بنده هاتو کمک کن:(:(:cry::cry::cry:
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايا ..., http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gifhttp://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
سلام
منم , هستي , منو يادته ؟
همون هستي كوچولويي كه ١٩ سال پيش با دستاي مهربونت گذاشتيش تو بغل پدر و مادرش .
همون هستي كوچولويي كه بهش خواهر و برادر ندادي تا يه دونه دخمل بابا بمونه .
همون هستي مهربوني كه زير نور رحمتت بزرگ شد و قد كشيد
قد كشيد و فراموش كرد , كم كم يادش رفت مهربونياتو , يادش رفت چقدر بزرگي , يادش رفت همه چيزو ...,
خدايا , ميدونم خيلي بي وفام ,مي دونم خيلي نامردم , مي دونم تا حالا خيلي جاها دورت زدم !
اما خدا جونم , خداي خوب و مهربونم , من فقط يه بنده م , يه دخمل كوچولو , توي دنياي به اين بزرگي ,
خيلي جا ها نمي تونم تنهايي تشخيص بدم چي خوبه , چي بد . كمكم كن ,
اي مهربون ترين مهربونا , كمكم كن , دستمو بگير و نذار بيوفتم , نذار كج برم , نذار ببازم .
كمكم كن تا بيشتر قدر شناس باشم , بيشتر حست كنم , بيشتر دوست داشته باشم و بهت تكيه كنم http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا ..., http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gifhttp://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
سلام
منم , هستي , منو يادته ؟
همون هستي كوچولويي كه ١٩ سال پيش با دستاي مهربونت گذاشتيش تو بغل پدر و مادرش .
همون هستي كوچولويي كه بهش خواهر و برادر ندادي تا يه دونه دخمل بابا بمونه .
همون هستي مهربوني كه زير نور رحمتت بزرگ شد و قد كشيد
قد كشيد و فراموش كرد , كم كم يادش رفت مهربونياتو , يادش رفت چقدر بزرگي , يادش رفت همه چيزو ...,
خدايا , ميدونم خيلي بي وفام ,مي دونم خيلي نامردم , مي دونم تا حالا خيلي جاها دورت زدم !
اما خدا جونم , خداي خوب و مهربونم , من فقط يه بنده م , يه دخمل كوچولو , توي دنياي به اين بزرگي ,
خيلي جا ها نمي تونم تنهايي تشخيص بدم چي خوبه , چي بد . كمكم كن ,
اي مهربون ترين مهربونا , كمكم كن , دستمو بگير و نذار بيوفتم , نذار كج برم , نذار ببازم .
كمكم كن تا بيشتر قدر شناس باشم , بيشتر حست كنم , بيشتر دوست داشته باشم و بهت تكيه كنم http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
فکر کنم بهتره بگیم خودمونو دور زدیم نه خدا رو
 

Similar threads

بالا