دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مر هم با اوست
تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است
این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز
ساده دل وحشی که میداند ترا احوال چیست
وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد
ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد
آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست
پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد
زاهد ظا هر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
برو حالا!!
دست گلت درد نکنه![]()
زنها را از ین عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
بازم ت شد که
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند
از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری
آن نیمههای شب که او با مدعی ساغر زند
در این شب سیاه غم آلود
من هستم و سکوت غم انگیزی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |