jjjj
عضو جدید
شاه شوریده سران خوان من بیسامان را
زان که در کم خردی از همه عالم بیشم
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
شاه شوریده سران خوان من بیسامان را
زان که در کم خردی از همه عالم بیشم
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
رخ بر افروز كه فارغ كني از برگ گلم
قد بر افراز كه از سرو كني آزادم
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینترسم که اشک درغم ما پرده درشود
وین رازسربمهر بعالم سمرشود
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
خوش اومدین
آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست
معذور همیدار اگر جام شکستیم
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بوددر عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالمتو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی .... !!!!!!!
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود این شاهد هر جایی
ای که دستت می رسد کاری بکنیا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
نام نیکو گر بماند زآدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
حكايت لب شيرين كلام فرهاد است
شكنج طره ليلي مقام مجنون است
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوکتيري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه كند راي صوابت
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
ور نبود مشربه از زرّ نابمرا چشمیست خون افشان
بدست ان کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
ازان چشم و از ان ابرو
ور نبود مشربه از زرّ ناب
با دو کف دست توان خورد آب
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر-وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب-نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی-کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم دردل حافظ زدوسوخت-یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
تو پنداری که بر بازی ست این میدان چون مینویادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
اندکی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت......
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |