setayesh 88
عضو جدید
خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت:
یادت می اید تو را با دو بال و دو پا افریدم
زمین و اسمان هر دو برای تو بود
اما تو اسمان را ندیدی
راستی عزیزم بالهایت را کجا گذاشتی؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.
ان وقت رو به خدا کرد و گریست....
یادت می اید تو را با دو بال و دو پا افریدم
زمین و اسمان هر دو برای تو بود
اما تو اسمان را ندیدی
راستی عزیزم بالهایت را کجا گذاشتی؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.
ان وقت رو به خدا کرد و گریست....


شانس اووردم که مدیر به دفترمون سر نزد تو اون چند دقیقه!!!!
یکی هم تو اردیبهشته... همه دوستام دارن مزدوج میشن... فقط یکیشون می مونه که تنها نمونم تو عالم مجردی .... 





