اندر احوالات سرباز(ورود نسیان جماعت ممنوع)

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشاروزی که من پنج ساله بودم
درون کوچه ها آواره بودم
چرا مادرمرابیست ساله کردی
میان پادگان آواره کردی
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لباس شخصی ام را چاره کردند
ازآن روزی که خوردم سیب زمینی
شدم سرباز نیروی زمینی
کلاغ پر میروم کاسه به دندان
برای خوردن یک لقمه نان
بسوزد آن سربازی بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
از آن روزی که سربازی بنا شد
ستم برما نشدبر دختران شد
نگو بیرجند بگو ویرانه غم
که سربازش ندارد شکل آدم
در دروازه بیرجند رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است
از این پس زندگی بر من حرام است
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آشخوری کردند تنم را
لباس آشخوری رنگ زمین است
مادر غم مخور دنیا همین است

:cry:
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسوزد انکه سربازی به پا کرد / تمام مادران را چشم به راه کرد / همه میگن که سربازی دوساله /نمیدانند عمر یک جوانه/اگراهواز شودباغ بهشتی/ نمی ارزد به یک دیوار خشتی/لباس ارتشی رنگ زمینه /دل سرباز همیشه غصه داره/خودت گفتی برو دوسال دیگر/نگرم بحر تو یاری دیگر/چرا مادر مرا بیست ساله کردی/میان پادگان اواره کردی/شبهای نگهبانی در هنگ/میشمارم ستاره ها رو با دلی تنگ/بیا نازنینم از این اهواز گذرکن/با این عزیزت دردل کن/عزیزت گشته محکوک به خدمت/برو هرکاری میخواهی بکن تو/غذا میدند همراه چای/کلاغ پر میبرند عزیزم کجایی/دوسال سربازی بود مشکل/امان از دست این دخترای خوشگل/دوسال سربازی شش ماه اضاف شد/ستم بر ما نشد بر دخترا شد

 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون داداش ایشالله که سربازی نری و با ............. خوش باشی:gol:;)
 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسوزد انکه سربازی به پا کرد / تمام مادران را چشم به راه کرد / همه میگن که سربازی دوساله /نمیدانند عمر یک جوانه/اگراهواز شودباغ بهشتی/ نمی ارزد به یک دیوار خشتی/لباس ارتشی رنگ زمینه /دل سرباز همیشه غصه داره/خودت گفتی برو دوسال دیگر/نگرم بحر تو یاری دیگر/چرا مادر مرا بیست ساله کردی/میان پادگان اواره کردی/شبهای نگهبانی در هنگ/میشمارم ستاره ها رو با دلی تنگ/بیا نازنینم از این اهواز گذرکن/با این عزیزت دردل کن/عزیزت گشته محکوک به خدمت/برو هرکاری میخواهی بکن تو/غذا میدند همراه چای/کلاغ پر میبرند عزیزم کجایی/دوسال سربازی بود مشکل/امان از دست این دخترای خوشگل/دوسال سربازی شش ماه اضاف شد/ستم بر ما نشد بر دخترا شد


سهیل؟
مگه قرار نزاشتیم اسمی از من نبری؟؟

 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز

الا ای پادگــــان خشــک و ســوزان
دل ما را تو باز کـــردی پریشــــان

دم دروازه شـــــهـر کــــه رســــیدیم
صدای طـــبـــل و شیــپور راشنیدیم

همه گفتیم که این طـبل نظـــام است
از این پس زندگی بر ما حرام است

به پادگان رفـــــتیمو محیطـــو دیدیم
هــمه با هــم از جامــون پریـــدیـــم

تـو حــــین صحـبت و همــهـمــه ها
یــــکــی آمــد بلند داد زد خـــبــردار

به خـط کردن تراشــیدن ســـــرم را
لـــباس آشــــخوری کـــردن تـنـم را

لـــباس ســربازی فــانـوســخه داره
دل ســربـاز هزار تا غـصـــــه داره

از آنوقت بود که آموزش شروع شد
خوشــــی و شل بودن با هم تموم شد

شــــــب اول که دادن نــون خالــــی
شـدم سرباز نــیـروی انتظـامـــــــی

شــــــب دوم زدن شاخـم شکـستـــن
در اینجا یـقـــــلوی دادن به دســـتـم

شــــــب ســوم سر پست خوابـم آمد
نــوازشــــهای مــــــــادر یادم آمـــد

چــرا مادر مرا بیست ســـاله کردی
مــیـان پــادگـان آواره کـــــــــردی

خوشـــا روزی که من 5 ساله بودم
درون کـــوچــــــه ها آواره بــــودم

بسوزد آنکه ســـربازی به پـــا کرد
تمام مادران را چشم به راه کــــــرد

ار آنروزی که سربازی شروع شد
ستم بر مـــا نـشد بر دخـتـران شــــد

بدو رو میبرن مـا را به مـــیــــدان
پا مــرغی میارن ما را به گـــــردان

درخـــت پـــادگـان رنگ بــلـــوره
قـــدم آهـسـته تو مـیـدون بــــه زوره

بسوزد پادگان خشـــک و خالـــــی
بـیـگــــــــاریش کــرده ما را فراری

نوشتم نامـــــه ای با برگ چایــــی
کــــــــلاغ پر میروم مـــادر کجایــی

 

Similar threads

بالا