مشتی غلوم لعنتی

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید خوندن این متن چند دقیقه ای طول بکشه اما بی شک حسرت خواهید خورد که چرا باید چنین فکر واندیشه ای درجریان قتل های زنجیره ای کشته شود البته که پاسخ خود را در خواهید یافت خیلی سعی کردم خلاصه کنم ...

روز عاشوراي سي‌ سال پيش من هم از جمله مستمعان آن مجلس باشکوه بودم و جايي که به مدد دوستان و عنايت صاحبخانه نصيبم شده بود دريچه‌ي اتاقي بود مشرف بر حياط و درست کنار منبر واعظ؛ يعني همان نقطه‌اي که معمولاً هنرنمايي سينه‌زنان و تعزيه‌داري شبيه‌گردانان به اوج مي‌رسد.
مجلس با شکوهي بود. زمزمه‌ي آخوند روضه‌خوان در امواج صداهاي گوناگون جمعيتي ده‌ هزار نفري به گوش نمي‌رسيد. سمفوني اصوات مجلس از اجزاي گوناگوني ترکيب شده بود، دسته‌اي که صلوات مي‌فرستادند، زناني که بر سر و سينه مي‌کوبيدند و حسين حسين مي‌زدند، مادراني که با بچه‌هاي فضولشان کلنجار مي‌رفتند و شيرخوارگاني که از ازدحام و گرما به جان آمده بودند و جيغ مي‌کشيدند و سقا‌هايي که با لگدمال کردن مردم «بنوش به ياد حسين» مي‌دادند و خادماني که با رها کردن سيني چاي و صداي شکستن استکان‌ها به اين مجموعه اصوات تنوع بيش‌تري مي‌بخشيدند.
مقارن ظهر، فرياد رساي مشتي غلوم مجلس را تکان داد و نزديک شدن دسته را اعلام کرد. مردم برخاستند و کوچه دادند. لحظه‌اي بعد صداي زنجير سينه‌زنان و طبل شيپور‌ نوازندگان و شيهه‌ي اسبان و نعره‌ي اشتران در فضا پيچيد، و در پي آن از مشرق آستانه‌ي در، خورشيد جمال مشتي غلوم طلوع کرد، با پيراهن بلند و سياه، با فرقي کاهگل‌اندود و کاکُلي آشفته، با دهاني کف بر لب آورده، با چشماني خون‌گرفته و با شمشيري بر آسمان افراخته و با انبوه بچه‌هاي همراهش.
مشتي غلوم امروز اندک شباهتي با مشتي غلوم ده‌ روز پيش‌ نداشت. شور ايمان و جوش‌ عزا و شکوه مراسم به او قدرتي بيش‌ از جثه‌ و طبيعتش بخشيده‌ بود. اتم شکافته و الکترون رها‌شده‌اي بود که حضورش رعشه بر زمين و زمان مي‌افکند. گويي از عظمت مقام موقتي خويش با خبر بود و مي‌دانست که در شرايط حاضر، هزاران نفر مردمي با فرياد او همراهي مي‌کنند که در روز‌هاي معمولي به زحمت جواب سلامش را مي‌داده‌اند. با شور و خروش قدم در حياط مجلس گذاشت و شمشيرش را در هوا تکاني داد و با همه‌ي وجودش فرياد زد: «هاي مردم! بر يزيد لعنت!» و جمعيت سودازده‌ي ده‌ هزار نفري همصدا خروشيدند که «بيش باد و کم مباد!» قدم ديگر را برداشت و تکاني ديگر به شمشير داد و فرياد زد «هاي مردم، بر شمر لعنت!» و صداي هماهنگ خلايق اوج گرفت که «بيش باد و کم مباد!» اکنون دسته‌ي موزيک به محل نزديک شد و صداي طبل‌ها و نفير شيپور‌ها غلغله‌اي در مجلس عزا افکنده بود و مشتي غلوم که هيبت جلسه و هم‌صدايي مردم، سرمست شور و خروشش کرده بود، نعره کشيد که «هاي مردم، بر ابن زياد لعنت!» و مردم که ديگر در ازدحام بي‌سابقه و هيجان احساسات بدشواري عبارات او را مي‌شنيدند، تأييدش کردند که «بيش باد و کم مباد!»
مشتي غلوم همچنان لعنت‌کنان به وسط مجلس و نزديک منبر رسيد، و من که از نزديک مي‌توانستم شور و هيجان او را ببينم و صدايش را –که ديگر تا حدي نامفهوم شده بود- بشنوم، نگران اين بودم که مبادا مرد عزيز از شدت هيجان و خروش سکته کند، که شنيدم با فريادي از هميشه رساتر مي‌گويد «هاي مردم! بر پدرتان لعنت!» از اين شعار يکه خوردم و نگران عکس‌العمل خلايق شدم که فرياد «بيش باد و کم‌ مباد» مردم از نگراني نجاتم داد. مشتي غلوم قدمي ديگر پيش نهاد و فرياد زد «هاي مردم، بر جد و آبادتان لعنت!» و مردم يکصدا تأييدش کردند که «بيش باد و کم مباد!»
پيرمرد ظريف و عارفي که در کنار من ايستاده بود، با اشارت و لبخندي، حيرت مرا بر طرف کرد و آهسته در گوشم گفت: «نگران مباش، مشتي غلوم هر سال همين وضع را دارد، مردم هم وقتي که به جوش مي‌آيند توجهي به مفهوم لعنت‌هاي او ندارند، هر چه بگويد تإييدش مي‌کنند.»
* * *
آيا بين شعار‌هاي ميوه‌چينان انقلاب و لعنت‌هاي مشتي غلوم شباهتي هست؟ آيا مردان محترم و پيشتازي که يکباره منکر همه‌ي گذشته‌هاي ملت ما شده‌اند و روز و شب سوابق دو هزار و پانصد سال بدبختي بي‌غيرتي اجدادمان را به‌ رخمان مي‌کشند و ما هم يکصدا تأييدشان مي‌کنيم و شعارشان را تکرار مي‌نماييم، چنان دستخوش شور و هيجان شده‌اند که مجالي براي تأمل ندارند؟
آيا بزرگواراني که فرهنگ گذشته‌ي ما را يکسر محکوم مي‌کنند داغ باطله‌ي استعماري و انحرافي بر آن مي‌زنند، آنهم نه گذشته‌ي مربوط به ده‌ بيست سال اخير، بلکه گذشته‌ي مربوط به دو هزار و پانصد سال را، مي‌دانند چه مي‌گويند، يا سيل انقلاب سد تعقل را در هم شکسته‌ است؟
همه‌ي حيثيت ما ملت ايران در جهان آشفته‌سامان امروز منحصر به عظمت فرهنگمان بود و بس. حرمتي که جهانيان براي ايراني قائل بودند و امتيازي که بين او و بعض ملت‌هاي همسايه و هم‌اقليمش مي‌گذاشتند به فيض فرهنگش بود و بس. اکنون با چه جرأتي و به چه نيتي همه يکصدا شده‌ايم و يکدست که تيشه به ريشه‌ي گذشته‌ي خود بزنيم و خط بطلان بکشيم بر آنچه داريم و بسياري از نودولتان جهان ندارند.

در بين زمامداران گذشته فريدون داشتيم، ضحاک هم بوده است، شاه ‌عباس داشته‌ايم، شاه‌ سلطان ‌حسين هم بوده است. نياکان ما هم هر وقت بيداد و فساد پادشاهي جانشان را بر لب آورده‌است با همين قدرت و صلابتي قيام کرده‌اند که من و شما کرده‌ايم. مگر داستان کاوه‌ي آهنگر اشارتي بدين قيام توده‌هاي ستم‌‌رسيده نيست؟ مگر ده‌ها پادشاهي که نه‌تنها تاج و تخت که سر و جان خود را به کيفر ستم دادند، نموداري از بيداري ملت ما نيست؟

چرا بر سر شاخ نشسته‌ايم و بن مي‌بريم. چرا تيشه بر ريشه‌ي اصالت و مليت خود مي‌زنيم. عجب است، به سرزنش نياکانمان کمر بسته‌ايم که چرا هفتصد سال پيش رژيم سلطنتي را به جمهوري تبديل نکردند. در آن عهد و زمان در کجاي دنيا مفهوم ملت و حکومت ملي مصداقي داشت که در ايران نداشت؟
.
مگر قيام ملت ستمزده، محمدعليشاه را از تخت فرعونيش فرو نکشيد؟ مگر سرداران و نزديکان نادر سرِ ماجراجوي و انباشته از جنون قدرت او را بر سينه‌اش ننهادند؟
يقين داشته باشيد اگر سلطنت محمدرضاشاه نيز از آغاز به همان فساد و استبدادي بود که در ساليان اخير، سالها پيش از اين خشم و نفرت مردم دربدرش کرده بود.
چه اصراري است که ما را از گذشته‌ي تاريخمان جدا کنند؟ ايران ايران است و ايراني هم ايراني خواهد بود، تا روزي که مرز‌ها وجود دارد و ملت‌ها، ما نيز به علايق ملي خود دلبسته‌ايم.
فعلاً همه‌ در جوش و خروش انقلابيم. عقده‌ها و نفرت‌هايي که در طول سال‌هاي آريامهري در جان و دل ملت انباشته است، چون سيل خروشاني به حرکت آمده و همه چيز را در هم مي‌شکند،
هر چه امروز بريزم، شکنم تاوان نيست
هر چه امروز بگـويـم بـکنم، مـعـذورم
جاي دريغ و تأسف بسيار است اگر اين سيل بنيان‌کن بجاي درهم‌ريختن ارکان فساد و استبداد و جهالت، لطمه‌اي بر اساس مليت و فرهنگ ما وارد آورد.
در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. (سعیدی سیرجانی )
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سيل انقلاب سد تعقل را در هم شکسته‌ است؟

خیلی وقته مردم ما در خواب بسر می‌برن، و دیگران رو خواب می‌بینند

سالهاست شعار می دهند در دهن دشمنان می‌زنیم و همچنان بر شعار خودشو پا برجا موندن و هیچ حرکتی برای بهبود جامعه نکردند
عده‌ای راحت حق مردم رو خوردند و هنوز هم می‌خورند
عده‌ای سم به این مملکت دادند تا مردمش رو خواب کنن، تا مردمش رو فریب بدن تا هر وقت لازم دیدن ازشون استفاده کنن و اونا رو بازیچه‌ی خودشون قرار بدن

امروز چماق بدستان رو براحتی می‌تونی ببینی، افرادی که فراموش کردن انسان هستن، افرادی که با اسم دین به بازی گرفته شدن، افرادی گویی در چراگایی رها شده‌اند تا به وقت مناسب سر بریده بشن!
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نویسنده بزرگ ازاده را کشتند ولی ایا حذف فیزیکی یک فکر امکان پذیر است در حالی که اندیشه های او بیش از پیش سبز و باشکوهتر شده است
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقته مردم ما در خواب بسر می‌برن، و دیگران رو خواب می‌بینند

سالهاست شعار می دهند در دهن دشمنان می‌زنیم و همچنان بر شعار خودشو پا برجا موندن و هیچ حرکتی برای بهبود جامعه نکردند
عده‌ای راحت حق مردم رو خوردند و هنوز هم می‌خورند
عده‌ای سم به این مملکت دادند تا مردمش رو خواب کنن، تا مردمش رو فریب بدن تا هر وقت لازم دیدن ازشون استفاده کنن و اونا رو بازیچه‌ی خودشون قرار بدن

امروز چماق بدستان رو براحتی می‌تونی ببینی، افرادی که فراموش کردن انسان هستن، افرادی که با اسم دین به بازی گرفته شدن، افرادی گویی در چراگایی رها شده‌اند تا به وقت مناسب سر بریده بشن!

امروز بر اثر تبلیغات منفی ما فراموش کرده ایم که گذشته ای داشته ایم شاه هانی بودهاند که تا اخرین قطره خون برای وسعت وسرافرازی ایران جنگیده اند اینکه بدانیم امامان معصومی داشته ایم که مظلومانه کشته شده اند خوب است اما چرا نباید بدانیم اسطوره های ملی و قهرمانان تاریخی ما که بوده ایا همه شاه هان بد بوده اند پس این همه کشور گشایی محمود را چرا نمی گوییم واز هزاران سرباز و شاه دلیری که در تا ریخ دیرینه مان شجاعانه کشته شدند حرفی نمی زنیم
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه ذور بر ما اینقدر مشتی غلوم هست که جای انکار نیست...
 
Similar threads

Similar threads

بالا