اگر دین دارم و گربت پرستممی ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
بیامرزم بهر نوعی که هستم
اگر دین دارم و گربت پرستممی ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
اگر دین دارم و گربت پرستم
بیامرزم بهر نوعی که هستم
مژده ی وصل توام ساخته بی تاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب
نسیم عشق ز کوی هوس نمیآیدبگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید
چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمیآید
یا...در کلبه ی ما رونق اگر نیست شراب است
آنجا که شراب است در آن مست خراب است
یا...
در کلبهء ما رونق اگر نیست صفا هست / آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفخات نفس یار بیار
راستی یار کجا بود و نفس بود کجا؟
آن نسیمی که معطر کند از لطف کجا؟
اكنون كه گل سعادتت پربار است / دست تو ز جام مي چرا بيكار است
مي خور كه زمانه دشمني غدار است / دريافتن ِ روز ِ چنين دشوار است
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ رحمی کن به خود آخر خدا را
اين يك دو سه روزه نوبت عمر گذشت
چون ابر به كوهسار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامده است و روزي كه گذشت
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
درياب كه از روح جدا خواهي رفت
در پرده ي اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني ز كجا آمده اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
تو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسیددرياب كه از روح جدا خواهي رفت
در پرده ي اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني ز كجا آمده اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
این همه راه و نمیشه با غریبه ها سفر کرد
آی به گوشش برسونید که داره دیر میشه برگرد
شكسته گشت چو پشت هلال قامت من
كمان ابروي يارم چو وسمه باز كشيد
در خرابات مغان نور خدا ميبينم
اي عجب بين كه چه نوري زكجا ميبينم
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعى سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مى رود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |