دگر سر من و بالين عافيت هيهات
بدين هوس که سر خاکسار من دارد
بدين هوس که سر خاکسار من دارد
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد
ابري که در بيابان بر تشنهاي ببارد
ديده را فايده آنست که دلبر بيند
ور نبيند چه بود فايده بينايي را
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو ديگر حيوان سبزه صحرايي را
از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم....
من در عجبم ز می فروشان کایشان
زین به که فروشند چه خواهند خرید
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
دوشینه شب ارچه جانم از رنج بکاست
چون تو به عیادت آمدی رنج رواست
بربوی عیادت تو امشب همه شب
ز ایزد به دعا درد همی خواهم خواست
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
مکن ناله از بینوایی بسی
چو بینی زخود بینواتر کسی
یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |