شهید مورد علاقه تو کیه؟+عکس

مالواجردی

عضو جدید
شهید حاج حسین خرازی

شهید حاج حسین خرازی

فرمانده لشکر اصفهان

- ده ماه بود ازش خبری نداشتیم.مادرش میگفت:خرازی!پاشو برو ببین چی شده این بچه؟ زنده س؟ مرده س؟
میگفتم:کجا برم دنبالش آخه؟ کارو زندگی دارم خانوم.جبهه که یه وجب دو وجب نیس.از کجا پیداش کنم؟
رفته بودیم نماز جمعه.حاج آقا آخر خطبه ها گفت:حسین خرازی را دعا کنید.آمدم خانه به مادرش گفتم. گفت:حسین مارو میگفت؟ گفتم چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟ نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.
- داییش تلفن کرد گفت:حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده شما همینطور نشستین؟
گفتم:نه خودش تلفن کرد.گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته . پانسمان می کنه میاد.گفت شما نمی خواد بیاین.خیلی هم سرحال بود.
گفت:چی رو پانسمان میکنه؟دستش قطع شده.
همان شب رفتیم یزد،بیمارستان. به دستش نگاه میکردم.گفتم خراش کوچیک. خندید.گفت دستم قطع شده سرم که قطع نشده.
- پست نگه بانی ما شب بود.کنار اروند قدم میزدیم. یکی رد شد،گفت:چطورین بچه ها؟ خسته نباشید دست تکان داد و رفت.
پرسیدم کی بود؟
گفت: فرمانده لشکر.
گفتم؟برو!این وقت شب؟بدون محافظ؟
- تعریف میکرد و میخندید: یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار میکشید،اونجا سیگار کشیدن ممنوعه.نگه داشتم بهش گفتم یه دقیقه بیا اینجا.گفت بتو چه.می خوام بکشم.تو که کوچیکی،خود خرازی رو هم بیاری بازم می کشم.گفتم می کشی؟گفت آره.هیچ کاری هم نمی تونی بکنی.
میگفت:دلم نیومد بگم من خرازی ام.رفتم یه دور زدم برگشتم.نمی دونم چطور شد.این دفعه تا منو دید فرار کرد.حتی کفش هاش از پاش در اوم، بر نگشت برشون داره.
- حاج حسین از خط تماس گرفته بود.از من می پرسید ،حاج آقا ما اینجا کمبود آب داریم.تکلیفمون چیه؟ آب رو بخوریم یا برا وضو نگه داریم؟
- گفت: من امشب اینجا بخوابم؟ گفتم:بخواب ولی پتو نداریم.
یک برزنت گوشه ی سنگر بود :گفت اون مال کیه؟ گفتم مال هیشکی . همان را برداشت کشید روش. دم در خوابید.

- نصفه شبه چشم چشمو نمی دید سوار تانک ، وسط دشت.
کنار برجک نشسته یودم.دیدم یکی پیاده میاد.به تانک ها نزدیک می شد دور می شد.سمت ما هم اومد.دستشو دور پایم حلقه کرد.پایم را بوسید.گفت:بخدا سپردمتون . گفتم:حاج حسین؟ گفت:هیس،اسم نیار. رفت طرف تانک بعدی.
- قبل از عملیات قران که می خواندیم.حاجی گریه می کرد.دوست داشت.
بعد از کربلای 4 هم قران خواندیم و حاجی گریه کرد.بیشتر از دفعه های قبل.خیلی بیشتر.
- نشسته بود زانو هاشو گرفته بود توی بغلش. هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش.ساکت شده بود.ناراحت بودم.دلم می خواست مثل همیشه باشد.وقتی میدیمش غصه هامان از یادمان می رفت. گفتم:چقدر مظلوم شده ای حاجی. سرش را برگرداند،فقط لبخند زد.
- قرار بود خط را به بچه های لشکر 17 تحویل بدهیم،بکشیم عقب.
گفت:برو فرمانده های گردانو توجیه کن،چطور جابجا بشن. رفت توی سنگر
نیم ساعت خوابیدم.فقط نیم ساعت .بیدار شدم هرکس یک طرف نشسته بود،گریه میکرد. هنوزم فکر میکنم خواب دیده ام حاجی شهید شده.
- بی سیم صدا می کنه: محمد،محمد،حسین ... محمد،محمد،حسین.
اسم حاج حسین 6 سال کد فرمان دهی لشکر بود حالا هم که حاجی شهید شده،کد را عوض نکردند.ولی صدا دیگر صدای حاج حسین نیست. میزنم زیر گریه.حسن آقایی میگوید:چرا گریه میکنی؟ گوشی رو بردار....

شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
شیرینی دوستی با شهدا نصیبتان باد.ان شاالله تعالی​
 

مالواجردی

عضو جدید
شهید حاج حسین خرازی

شهید حاج حسین خرازی

[FONT=times new roman, times, serif]خدایا در این تصویر چه آتشی قرار داده ای ؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] که زبانه هایش تمام آبادی هایم را ویرانه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] و ویرانه هایم را آباد کرده ![/FONT]
وجودی که سراپا سوز است مگر می شود با شعله آتش از سوختنش ترساند
[FONT=times new roman, times, serif] ... براستی که حرکات مردان خدایی زیباست ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] و خدای مردان ِ حرکت ، زیبا تر [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] الا ای همسفر کمی آهسته تر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] مرا با خود ببر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] خدایا چه میشود ..... چه می شود .. آخه .... [/FONT]
ممکنه بشود ........!!
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] می شود که لحظه ای در کنار نامم علامت سولا لی [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] قرار نگیره و و علامت تعجبی در کنار سوالم [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] و کمایی در بین دعاهام ..[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] و ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] آری ! خیلی وقتها همین نقطه پاسخ خیلی از دردهاست[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] و دردهای خیلی از پاسخها ...[/FONT]
تصویرشهیدخرازی رضوان الله تعالی علیه
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT] یا علی مدد

[/FONT]
 

مالواجردی

عضو جدید
مرگ بر منافق

مرگ بر منافق

اهانت عده ای بی دین به ساحت سالار شهیدان را محکوم می کنیم.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
:gol:اگر مسئولان حرمت شکنان و سردمداران فتنه را به اشد مجازات نرسانند به خون شهدا خیانت کرده اند.:gol:
 

nima_tavana

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه شهدا خوبن
ولی بیشتر از همه دوتا از عموهام که شهید شدن و 16و17 ساله بودن
یه جملشون هم این بود پشتیبان ولایت فقیه باشید.
 

yareza2006

عضو جدید
آمپول ضد شورش


در شبهای تاسوعا و عاشورا در اردوگاه ها آمپولی بود معروف به آمپول ضد شورش ، عراقی ها چون می دانستند شب های تاسوعا و عاشورای حسینی سینه زنی ها با شب های قبل از شدت بیشتری برخوردار خواهد بود و همچنین برای استراحت و خوش گذرانی خودشان این آمپول را به کل اردوگاه ها می زدند که زدن این آمپول همراه بود با تب و لرز شدید سردرد، سرگیجه، تهوع، بازوهای ورم کرده و در نهایت آه و ناله و زمین گیر شدن بچه ها.
یک سرنگ را برای 15 تا 20 نفر استفاده می کردند بیچاره آن هایی که نفرات سوم ـ چهارم به بعد بودند که این سرنگ ها مثل میخی بود که در بازوان نحیف و ضعیف آنها وارد می شد. اسرایی که مقداری از نیروی بدنی قوی تری برخوردار بودند که در هر آسایشگاه تعدادشان به 2 یا 3 نفر می رسید با زور و زحمت فراوان دستمال و پارچه ها را خیس نموده و بر پیشانی تک تک همرزمان خود می گذشتند و یا پاشوره می نمودند. شب تاسوعا ، بیماری، درد و ناله و غربت برهمه مستولی می شد.
بچه ها هم به درد و غریبی و منع شدن از عزاداری میگریستند و هم به مظلومیت امام حسین (ع) و خاندانش در آن سرزمین.
اما نیمه های شب سه ، چهار نفر از بچه ها طاقت نیاورده و با زور و زحمت بسیار فراوان از جا بلند می شدند و می نشستند دور یکدیگر و دم می گرفتند:
کی رسد این پیام از کربلا کی شود این حرم زچنگ بعثیان رها و...​
اسرای دیگر با شنیدن این بیت با دشواری از جا بلند شده و در حین ناتوانی برسینه می زدند. حدود نیم ساعت به عزادرای مشغول بودیم که دیگر تاب و توان بچه ها گرفته می شد و باز آه و ناله ها بالا می رفت. باز این بچه های سالم بودند که به پرستاری از دیگران مشغول می شدند و این آمپول ضد شورش در هر دو شب تاسوعا و عاشورا زده می شد.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم واسه این تاپیک تنگ بود ها


شهید رئیسی
شهید متوسلیان

بچه ها حتما سرچ کنید ومطالبه بیشتری بخونیند دربارشون ها
عرفایی بودن

اللهم رزقنا توفیق شهادة فی سبیلک
 

ثنا_980

عضو جدید
شهید کاظمی بابایی منه



فرازی از وصیت نامه شهید احمد کاظمی:
"خداوندا روزي شهادت مي‌خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت"

و آرزوش رسید............
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها ميدونيد چند وقته اينجا تعطيله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم گرفت....



شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر حضرت علی ابن ابیطالب (ع)



در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
یاد شهیدانی که در خون پا نهادند با رمز یازهرا حماسه آفریدند
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم
در سر هوای جبهه های جنگ دارم...


شهید حاج حسین خرازی

شهید حاج محمد ابراهیم همت

شهید باکری

شهید سید مجتبی هاشمی

شهید حاج احمد کاظمی

شهید مهدی زین الدین

شهید صیاد شیرازی
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتم تو سايتا ميگشتم به اين رسيدم:

:gol::heart:شهيد سيد مرتضي آويني:heart::gol:


امروز امت بزرگ ما اهل ولايتند، آنها گوش اطاعت، به فرمان اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامرمنکم سپرد‌ه‌اند و اينچنين خداوند وظيفه تحقق اهداف الهي همه انبياء را برگرده صبور و پرقدرت آنان نهاده است،‌و چه شرفي بالاتر از اين؟







(البته تو يه تاپيك ديگه هم گذاشته بودمش، ولي ازونجايي كه شهيد مورد علاقه من سيد مرتضي آوينيه، پس به اين تاپيك هم مربوط ميشه!;))
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد و خاطره تمام شهدای انقلاب اسلامی ایران گرامی باد.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما برای رسیدن به اینجا بهای گرونی دادیم.اوضاع آشفته ایران قبل از انقلاب بر همه آشکار هست.فقر و نداری و نبودن امکانات قبل انقلاب.و اینکه با انقلاب اسلامی کشور عزیزمون پیشرفت کرده.ما یادمون رفته که برای رسیدن به اینجا خون دادیم.جوونهای ما پرپر شدند فقط برای اینکه حکومت اسلامی داشته باشیم.متاسفانه ما لاله ها رو یادمون رفته.خون شهدا رو پایمال کردیم...به امید اینکه این انقلاب به دست صاحب اصلیش حضرت مهدی(عج)برسه.و شرمنده امام زمان نباشیم.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
امروز سالروز شهادت شهيد حسن باقري (غلامحسين افشردي) است.
يادوخاطرش راگرامي ميداريم.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها دلم خییییییلی واسه تاپیک شهدا تنگ بود
سلام به همهی شهدا
سلام حاج محمود کاوه و....
بچه دعا کنیم هممون پای رکاب اقامون شهید بشیم

اللهم رزقنا توفیق شهادة فی السبیلک
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

Mohsen_1111

عضو جدید
امروز سالروز شهادت شهيد حسن باقري (غلامحسين افشردي) است.
يادوخاطرش راگرامي ميداريم.

زندگینامه سردار سرلشگر شهید حسن باقری


روز سوم شعبان برابر با 25 اسفند 1334 شمسی ، زاد روز فرخندهء امام حسین (ع) در تهرن چشم به جهان می گشاید . از این رو او را ( غلامحسین ) می نامند . 25 اسفند 1334 شمسی نیز همچون مولایش در هفت ماهگی ، با جثه ای نحیف و استخوانی به دنیا می آید . غلامحسین در دو سالگی همراه پدر و مادرش ، به كربلای معلا سفر می كند . دوره دبیرستان را در مدرسهء ( مترجمه الدوله ) واقع در خیابان (آیت الله سعیدی )و دوره متوسطه را در (دبیرستان مروی ) تهران به پایان می رساند . در دوران تحصیل ، عشق و علاقهء خاصی نسبت به فراگیری علوم دینی از خود بروز می دهد . با عضویت در هیات ( محبان الحسین (ع)) پای سخنرانیهای شهید آیت الله ( دكتربهشتی )می نشیند و هر آنچه می آموزد ، به دوستان و همسالان خود می آموزد . در سال 1354 در رشته ( دامپروری ) دانشگاه (ارومیه ) پذیرفته می شود . در این دوران نیز از تحقیق و مطالعه پیرامون اصول عقاید و قرآن غفلت نمی كند و هر از گاه در كلاسها و مسجد دانشگاه ، برای دانشجویان سخنرانی می كند . وی به عنون یك چهره مذهبی فعال در سطح دانشگاه مورد توجه قرار می گیرد . چند بار با استادان غربزده به بحث و مجادله می پردازد . فعالیتهای او سرانجام منجر به درگیری با گارد رژیم و اخراج وی از دانشگاه می شود . غلامحسین اسفند ماه 1356 برای سربازی اعزام می شود . از آنجا كه روحی جستجوگر و سری پرشور داشت ، در دوران سربازی نیز یك لحظه از ارشاد و هدایت فكری سربازان باز نمی ایستاد . ازاین رو ، او را از پادگان جدا كرده ، راننده یك افسر جزء می كنند تا با سربازان بتواند ارتباط برقرار بكند . به دنبال فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها ، سربازی را ترك می كند و بطرز جدی همراه با مردم ، به مبارزه علیه رژیم شاه ادامه می دهد . در تصرف كلانتری 14 و پادگان ( عشرت آباد ) نقش موثر و فعالی را ایفا می كند . در كمیته استقبال از امام عاشقانه فعالیت می كند . غلامحسین پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، در نهادهای مختلف فعالیت می كند یك بار نیز به عنوان ( خبرنگار ) سفر پانزده روز به ( لبنان ) و ( اردن ) انجام می دهد و گزارش تحلیلی جامعی از وضع نابسامان مسلمانان آن جا می كند . خرداد ماه 1358 دیپلم ادبی می گیرد و در رشتهء (حقوق قضایی ) دانشگاه تهران قبول می شود . وی در دانشگاه ، نقش مؤثری در مقابله با توطئه های ضد انقلاب ایفا می كند. باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در می آید و در واحد اطلاعات مشغول خدمت می شود . در این واحد بود كه نام مستعار ( حسن باقری ) برایش انتخاب می شود .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس



حسین باقری اول مهر ماه 1359 ، همراه تعدادی از پاسداران راهی جبهه های جنوب می شود . در بدو ورود به اهواز ، اقدام به راه اندازی ( واحد اطلاعات و عملیات رزمی ) برای دستیابی به اطلاعات دقیق از موقعیت دشمن می كند . او خود شخصاً همراه دیگر نیروهای اطلاعاتی ، به شاسایی مواضع نیروهای عراق می پردازد . در برخی موارد تا عقبهء دشمن نفوذ می كند . باقری توان ، هوش و استعداد شگرفی در تحلیل اطلاعات دشمن از خود نشان می دهد : به طوری كه در اغلب مواقع ، تحركات احتمالی دشمن را پیش بینی می نماید . اقدامهای پیگیر و اساسی او در زمینهء اطلاعات ، به راه اندازی واحد اطلاعات ـ عملیات در ستاد عملیات جنوب منتهی می شود. نیروهای این واحد ، در كمتر از سه ماه ، در همهء محورهای جنوب ، با تمام قدرت مستقر می گردند و به عنوان چشم فرماندهی ، در محورهای مختلف عمل می كنند . از دیگر اقدامهای مفید شهید باقری ، تشكیل بایگانی اسناد جنگ ، ترجمه اسناد و شنود بی سیم دشمن است كه هر كدام نقش ارزنده ای در جنگ ایفا می كند . همچنین طراحی گردانهای رزمی و سازماندهی آنها از كارهای خوب او محسوب می شود . شهید باقری ، به دلیل برخورداری از توانمندی فكری و شهامت نظامی در دی ماه 1359 به عنوان یكی از معاونان ستاد عملیات جنوب انتخاب می شود و در شكست محاصره سوسنگرد ، فرماندهی عملیات ( امام مهدی (عج) ) را می پذیرد .در فتح ( ارتفاعات الله اكبر ) و ( دهلاویه ) نقش بسیار ارزنده و مهمی ایفا می كند . در اجرای عملیات ( فرمانده كل قوا ) شركت می جوید و در این عملیات به عنوان فرماندهی لایق و كاردان شناخته می شود . در عملیات ( ثامن الائمه ) ، فرماندهی محور ( دارخوین ) را به او می سپارند و در شكست (حصر آبادان ) در طراحی و سازماندهی عملیات و كسب اخبار و اطلاعات از دشمن ، نقش مؤثری ایفا می كند . در عملیات ( طریق القدس ) برای اولین بار قرارگاه مشترك (نصر ) میان سپاه و ارتش ایجاد و شهید باقری به عنوان فرمانده قرار گاه نصر منصوب می شود و در عملیات ( فتح المبین ) ، ( بیت المقدس ) و ( رمضان ) ، با لیاقت و شایستگی تمام ، انجام وظیفه می كتد . پس از پایان عملیات رمضان ، از سوی فرماندهی كل سپاه ، به سمت فرماندهی ( قرارگاه كربلا ) و (جانشین فرماندهی كل ) در قرارگاههای جنوب منصوب می شود . پس از شكل گیری سازمان رزمی سپاه ، با توجه با توان و تجربه های كه شهید باقری داشت ، به عنوان ( جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران ) برگزیده می شود و بنیان یك یگان رزمی استوار و شكست ناپذیر را بنا می نهد .

ویژگیهای اخلاقی
شهید باقری ، فردی با تقوا ، هوشمند ، مبتكر و در عین حال متواضع و فروتن بود . در شرایط سخت ، صبر و بردباری را از دست نمی داد . شجاعت و شهامت وی زبانزد بود . سردار( محسن رضائی ) ، فرماندهء محترم كل سپاه می گوید : ( شهید باقری اسوهء حماسه و شجاعت و استعداد فوق العاده بود . ایشان از یك روحیهء سلحشوری و حماسی بسیار عظیمی برخوردار بود . در خطوط مقدم همیشه حاضر بود .) شهید باقری همواره نیروها را به وحدت و هماهنگی دعوت می كرد و در این زمینه ، از هیچ تلاشی دریغ نمی كرد . هر جا كه به او نیاز بود ، به سرعت در صحنه حضور می یافت . او فردی خود ساخته و وارسته بود . نسبت به حفظ بیت المال ، حساسیت خاصی داشت . سردار ( عزیز جعفری ) می گوید : ( پس از عملیات امام مهدی (عج) ، حسن را دیدم كه سطل دستش بود و فشنگهای روی زمین را جمع می كرد .) در تمام كارها فقط رضای خدا را در نظر داشت و همهء تلاشش برای جلب حضرت حق بود . در جبهه بنام ( سقای بسیجیان ) معروف بود . آنان را خیلی دوست داشت . در ورای شخصیت نظامی ، روحی لطیف داشت كه سرشار از مهر و عطوفت و از خود گذشتگی بود .برخی تعجب می كردند كه با این رقت قلب ، چگونه می جنگد . اینها همه نشانگر روح بزرگ او بود كه همه صفات نیك را یكجا داشت .

شهادت




چگونگی شهادت این فرید عرصه های نبرد ، با تمام خصلتهای خوب و والای انسانی ، برای اقدامهای نظامی خود ، در پی معشوق و معبودش بود و سرانجام به وصل جانان رسید واز آلام دنیا و مافیها رهید . شهید باقری میقاتش را در جبهه ها یافته بود . از این روی ، ماندن در جبهه را به رفتن سفر حج در سال 1361 ترجیح داد . روز 9 بهمن 1361 ، روز میعاد شهید باقری بود و شناسایی ضیافتی برای یك ملاقات جاودانه . پنج روز دور ماندن از جبهه ها ـ حتی اگر برای زیارت كعبه باشد ـ شاید برای شهید باقری زیاد بود .
 

Similar threads

بالا