هرگز زود قضاوت نکن !

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند.
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خیلی جالب بود ;)
این را باید همه آدم های عجول مثل خودم روزی ده بار از روش بنویسن:redface:
ممنون
:gol:
 

spow

اخراجی موقت
علیرغم تکراری بودن خیلی هم قشنگ بود
ولی شقایق عزیزمطالب جالب وداستانهارو. درتاپیک مهم شده بالایی قرار بدید
خیلی ممنون
 

spow

اخراجی موقت
پست دوران مدیریتت بود :biggrin:آوردم بالا:D


کلیدتم که افتاد تو چاه الان کلید نداری قفل کنی:biggrin:

 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه یادش بخیر :(
برادران رایس هم که با هم اخراج شدن:D:biggrin:
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

علیرغم تکراری بودن خیلی هم قشنگ بود
ولی شقایق عزیزمطالب جالب وداستانهارو. درتاپیک مهم شده بالایی قرار بدید
خیلی ممنون

اخراج که چه عرض کنم. تالار ضرر کرد. اونا همیشه هستند.
سجاد گنجیه برای تالار الان اونور مدیر ارشد
 

Similar threads

بالا