وقتشه براتون تعريف بكنم..
برادرا..خواهرا..اتفاق بدي براي برادرم افتاده بود..نپرسين چي..ولي خيلي بد..
از همه چيز و از همه نوع كمك دلسرد بودم..
از خودم بدم ميومد..
دقيقا ديشب يا پريشب بود..تا ساعت 2 بيدار موندم..
كتاب فرمانده ي من رو باز كردم..شروع كردم به گريه..گريه كردم اونقد كه چشمام ميسخوت..
خيره شدم به عكس شهيد همت كه روي ميزمه..
گفتم حاج همت..من يك داداش دارم..اگر بلايي سرش بياد چه بكنم؟!
حاج همت من نوكر تو هستم..چه بكنم؟!
دستم از همه جا كوتاهه..
گفتم حاج مهدي باكري كمكم كن..از خدا بخواه..شماها بخواين همه چيز حله..
با گريه خواستم..گفتم مهدي جان بيا كه داره دير ميشه..
از اشكهام تمام صورتم خيس شده بود..
خوابيدم و صبح با ناراحتي پا شدم..برادرم زنگ زد..
مشكلات بود..گفتم اي خدا من از شهدا خواستم..نا اميد نبودم..
تا اينكه امشب يار با سفارس شهدا كه نوكرشون هستم و سگ در خونه ي اربابشون حسين بن علي كارمو انجام داد..
نميدونيد چه حسي دارم..
فقط عكس حاج همت رو نگاه ميكنم و از خجالت سرمو پايين ميندازم..
نميدونم چطور بايد از اين شهدا تشكر كرد..نميدونم چيكار بايد كرد..
اقا سيد..من خاك زير پاتم..تو بگو بمير من خواهم مرد..فقط دعام كن..تو بوي شهدا رو ميدي..
آرش جان خودت می دونی حرفی رو که من می زنم بدون سند نیست پس به این مطلب خوب دقت کن :
بچه های تفحص می گن ، زمان جستجو برای پیدا کرد پیکر شهدا با تعدادی عراقی روبرو شدیم ، از ما سوال کردن پیکری در اختیار دارید ؟
گفتم : فعلا کسی رو پیدا نکردیم ...
گفت : اگه پیکری پیدا کردید تکه ای از لباس اون شهید رو به ما میدید ؟
گفتم : اشکالی نداره ولی برای چی می خوای ...
گفت : برای تبرک و شفاء مریض می خوام ... !!!
آرش جان می بینی ، زمانی همین عراقی ها با ما در جنگ بودند ولی حالا ...
زمانی که اونها بر اساس اعتقادی که پیدا کردن ، از خدا حاجت می گیرن ما چرا استفاده نکنیم
این بحث معنوی بود اما مادی :
مومن خدا ، زمانی که تو این باشگاه این همه داداش و آبجی داری چرا غمت رو به تنهایی به دوش می کشی ... بابا بریز بیرون شاید تونستیم کمک حالت باشیم ... اگر هم نتونستیم ، گریه که بلدیم بکنیم ... پس رفاقت برای چیه ؟ ... ماها تو غم و شادی هم باید شریک باشیم