خودتو با یه شعر وصف کن...!

sadegh_z

عضو جدید
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد :gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آویخته بود
من در این خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
صبحگاهان شبنم
می چکید از گل سیب

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من تهی دست به بازارِ محبت نروم
که به دامان ، گهرِ اشک فراوان دارم:gol:
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به مردن راضيم، پيشم نمي آيد اجل
بخت بد بين، كز اجل هم ناز مي بايد كشيد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
همه عمر بر ندارم سر از این خمارِ مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی:gol:
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم
 

sadeghi_elmira

عضو جدید
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی:gol:
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این منم یه گل مرداب
درجستجوی قطره ای آب
از هرکسی گرفتم نشونه
عاقبت رسیدم به سراب:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه یک شب که هر شب دلم بی قراره
می خواد مثل بارون بباره بباره

شبای جوونی چه بی اعتباره
همش بی قراری همش انتظاره:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


آمده ام که سر نهم ،عشقِ تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی،نی شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان، از همه دیده ها نهان
تا سویِ جان و دیدگان ، مشعلۀ نظر برم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم
بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم
بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است
بنشين، كه با خيال تو شب ها نخفته ايم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهرِ دل ،من به کجا سفر برم؟
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و اين منم
زني تنها
در آستانه فصلي سرد
در ابتداي درک هستي آلوده ي زمين
و يأس ساده و غمناک اسمان
و ناتواني اين دستهاي سيماني .
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دي ماه است
من راز فصلها را ميدانم
و حرف لحظه ها را ميفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذيرنده
اشارتيست به آرامش
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی مثل بهار پر از امید و طراوتم ...

گاهی مثل تابستون کسلم و خسته !

گاهی مثل پاییز پر از رنگم ولی تنها...

گاهی مثل زمستون سردم و بی تفاوت !

گاهی مثل تمام فصل ها فقط در حال گذرم و عبور ...

همین ...!
 

hitech

عضو جدید
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفائل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

ذوق شعرم را کجا بردي که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در ره عشق که از سیل فنا نیست گذار
کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
 

sara.sss27

عضو جدید
در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم ....
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پيشه ام نقاشي است
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود .
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پیوستن دوستان به هم آسان است :gol: دشوار بریدن است و آخر آن است

شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست :gol: از غایت تلخیی که در هجران است
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
من پر از نورم و شن
............و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل
............پرم از سايه ي برگي در آب
مي دانم، سبزه اي را بكنم خواهم مرد
.............مي روم بالا تا اوج
من پر از بال و پرم

.................راه مي بينم در ظلمت
من پر از فانوسم

روزني دارد ديوار زمان كه از آن چهره ي من پيداست
 

Similar threads

بالا