در عشق چو ذره شو که عشقشای دوست بیازار مرا ،هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد
بر آهن و سنگ کارگر شد
بنمود نخست پردهی زلف
در پرده نشست و پرده در شد
در عشق چو ذره شو که عشقشای دوست بیازار مرا ،هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد
در طلبِ زهره رخ ماهرودر عشق چو ذره شو که عشقش
بر آهن و سنگ کارگر شد
بنمود نخست پردهی زلف
در پرده نشست و پرده در شد
من که در تو زندگانی یافتمدر طلبِ زهره رخ ماهرو
می نگرد جانب بالا دلم
از طلبِ گوهرِ گویای عشق،
موج زند ، موج ، چو دریا دلم
من که در تو زندگانی یافتم
من که هستی را زچشمانت نگاهت یا فتم
دیگر قرار م نیست
دیگر شکیبم نیست
در ره تاریک زلفت عقل راتنت به ناز طبیبان نیازمند مبادبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست![]()
لب تو چاره کارم نمی کند ورنه
ز درد و داغ دلم مو به مو خبر داراست
خدا چو صورت ابروي دلگشاي تو بست
گشاد كار من اندر كرشمه هاي تو بست![]()
در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی
وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی
يك حرف صوفيانه بگويم اجازت استدر کان نبود چون تن زیبای تو سیمی
وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی
یک عمر دعا کردم و دشنام شنیدم
آئین من و آن بت طناز همین است
وای بازم ت![]()
ترسم ز نازكي شكند شيشه ي دلم
در بر كش اي نسيم به آهستگي مرا
شانسه دیگه...وای خدای من بازم که ت
تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان
تا وجودم هست خواهم كند نامت بر ضمير
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتوانيدل خستگان را بیطلب تریاکها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شوددر خموشی های من فریاد هاست
آن که دریابد چه می گویم، کجاست !!....![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |