دل نوشته‌هاي عرفاني

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا ...[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر گاه که زندگیم خالی شد، آن را پر از محتوی ساز.

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هرگاه اصول زندگیم برایم کهنه شد، آنها را بازسازی فرما.

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر آرزوهایم زنگار گرفتند، بار دیگر شفافیت به آن برگردان. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر امیدهایم بر باد رفت، به آن ها حیات و زندگی ببخش. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر از وفاداریم کاسته شد، آن را افزون فرما. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر ارزش هایم بر هم ریختند، بار دیگر به آنها نظم ببخش.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هرگاه هدف هایم نامعلوم شدند، آن ها را بار دیگر مبرهن ساز. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر افق هایم بسته شدند، آن ها را باز و فراخ نما. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر قلبم بر اثر بی تفاوتی، ترس و یا عدم موفقیت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به سردی گرائید، آن را به عشق و ایمان و شفقت گرم کن.[/FONT]
[/FONT]
[/FONT][/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الهی چه زیباست ایام دوستان با تو !
چه نیکوست معاملت ایشان در آرزوی دیدار تو !
چه خوش است گفت و گوی ایشان در راه جستجوی تو !
چه بزرگوار است ایام ایشان در سر کار تو ...

" خواجه عبدالله انصاری "
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الهی:پيشانی بر خاک نهادن آسان است؛
دل از خاک بر داشتن دشوار است!

الهی:تو پاک آفريده ای؛
ما آلوده کرده ايم

الهی:شکرت که از تقليد رستم
و به تحقيق پيوستم.

الهی: خنک آن کس که وقف تو شد!
 

lastgoddess

عضو جدید
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو


پیش من جز سخن شمع وشکر هیچ مگو


سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو


ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو


دوش دیوانه شدم عشق مرا دیدوبگفت:


((آمدم نعره مزن جامه مدرهیچ مگو.))


گفتم((ای عشق من از چیز دگرمی ترسم.))


گفت((آن چیز دگر نیست دگرهیچ مگو


من به گوش تو سخنها ی نهان خواهم گفت


سربجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو.))


قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد


در ره دل چه لطیف است سفر!هیچ مگو


گفتم((ای دل چه مه ست این؟))دل اشارت می کرد


که ((نه اندازه توست این بگذرهیچ مگو.))


گفتم((این روی فرشته ست عجب یا بشر است؟))


گفت(( این غیر فرشته ست وبشر هیچ مگو.))


گفتم((این چیست؟بگوزیر وزبر خواهم شد.))


گفت((می باش چنین زیرو زبر هیچ مگو


ای نشسته تو دراین خانه پرنقش وخیال


خیز از این خانه برو رخت ببرهیچ مگو.))


گفتم((ای دل پدری کن نه که این وصف خداست؟))


گفت((این هست ولی جان پدر هیچ مگو.))
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
گلدسته ها را بالاتر نبرید !
هرقدر که بالا بروید
بار هم
دستتان به خدا نمی رسد
اما من
خدایی را می‌شناسم
که در حیاط خانه مان
شاه‌ پسند می‌رویاند
و در مزارع
با گندمها و پاییز
زرد می شود.
من، پیرزنی را می‌شناسم
که گمان میکند
خدا
در سجاده اش جا می شود.
هرقدر که بالا بروید
دستتان به خدا نخواهد رسید
خدا همین جاست درون تو...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
حضرت عیسی صلوات الله علیه عبور می فرمود؛
عده ای جهود به ایشان بی ادبی کردند اما حضرت آنها را مدح و ثنا فرمود،
یکی از شاگردان به ایشان عرض کرد ای پیامبر خدا اینها سخنان زشت می گویند
شما اینگونه جواب می فرمائید؟
فرمود بله، آن ها آنچه داشتند از خود بروز دادند
و من هم آنچه در باطن داشتم اظهار داشتم
هر کس درون خود را نشان می دهد.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
چگونه از تو سخن گویم که سخنم که رنگ شکایت به خود نگیرد
آنگاه که سراغ نداشته های دیروز و داشته های امروز می روم
تو را می بینم که با رحمت بی انتهایت مرا در خود حل کرده ای
نه گویم من خدایم نه!
گویم خدا در من جاری است
می خواهم جزیی از تو شوم
خوب سخن نمی گویم که در حد تو باشد
ترسم ارزشت را کم کند اما دریغ که من بینوا فقط همین دارم
از تمام دار دنیا خوشم به کوچکی احساس و بس
تمام داشته هایم این است که آن هم نه با تلاش خود

بلکه به لطف تو بدست آورده ام
در تمام لحظات با منی با من...
آری ای رحمت بی انتها
ترسم از روزی که در پیشگاه قدسی ات سر به زمین داشته باشم
نتوانسته باشم رضایت تو وجود بی انتها را کسب نمایم
اینگونه است که سر از خاک بر نیارم مگر به لطف تو
اینگونه است که دلخوشم به رحمت الهی تو
تو می دانی چه کرده ام
که بوده ام
که هستم
که خواهم بود
تنها به این نکته اشاره کنم
که امیدم تویی
تنهای تنهای تنها
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدايا ، نعمت هاي بيشمارت را سپاسگزارم
بار الها ، پيوستگي دل هايمان به يُمنِ نام مبارك توست ،
اين هديه را شاكرم
پروردگارا ، نگاهداري و پاسباني نعماتت را به ما بياموز
خداي من ، لطایفِ رحمتت را دوست دارم .
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اي پروردگاري كه براي لطف و كرامتت قابل ستايشي ،
حمد و ثناي بسيار تو را
تو در همه جا حاضري ، قدرت مطلقي و بر همه چيز واقفي.
تو حضور جاودان ، آگاهي و سرور مطلقي
و در تمامي موجودات جاي داري‌،
به ما قلبي آگاه ، بينشي بي غرض ، ذهني متعادل ،
ايمان ، فداكاري و خرد عطا كن.
قدرت دروني روحي به ما ببخش
تا در مقابل وسوسه ها مقاومت نموده و ذهن را كنترل كنيم.
از خودپرستي ، غرور ، حرص ، نفرت و حسادت رهايمان ساز.
با تقواي الهي قلبمان را لبريز ساز.
بگذار در تمامي اين نامها و شكلها تو را ببينيم.
بگذار تا در تمام اين نامها و شكلها به تو خدمت كنيم.
بگذار تا همواره به ياد تو باشيم.
بگذار براي شكوه و عظمت تو بخوانيم.
بگذار نامت همواره بر لبانمان باشد
بگذار تا براي هميشه و هميشه در تو سكني گزينيم.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
چه شبي است !
چه لحظه هاي سبك و مهرباني و لطيفي
گويي در فضايي پر از شراب نفس
مي كشم
گويي در زير باران نرم فرشتكان نشسته ام
مي بارد و مي بارد و مي بارد و هر
لحظه بيشتر نيرو مي گيرد
هر قطره اش فرشته اي است كه از آسمان بر سرم فرود مي آيد

چه مي دانم ؟
خداست كه دارد يك ريز غزل مي سرايد
غزلهاي عاشقانة مهربان و پر نوازش ،

هر قطره اين باران كلمه اي از آن سروده هاست ...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
كجا باز يابيم آنروز كه
تو ما را بودي و ما نبوديم
تا باز به آن روز رسيم ميان آتش و دوديم
اگر به دو گيتي آن روز يابيم پر سوديم ور بود خود را دريابيم
به نبود خود خشنوديم ..
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پروردگارا :

نسيمي دميد از باغ دوستي دل را فدا كرديم
بويي يافتيم از خزينه دوستي به پادشاهي بر سر عالم ندا كرديم
برقي تافت از مشرق حقيقت او، گل كم انگاشتيم و دو گيتي بگذاشتيم
يك نظر بسوختيم و بگداختيم
بيفزاي نظري و اين سوخته را مرهم ساز
و غرق شده را در ياب كه مي زده راهم به مي دار مرهم بود ...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدایا من رسیده ام به این حقیقت شیرین
که مسافر مقصد تو راهش نزدیک است
و تو پوشیده نیستی از بندگان خودت
و آنچه تو را ندیدنی می کند ، پرده کردار بندگان است .
خدایا من روی نیا ز به درگاه تو آورده ام و دست تمنا به سوی تو دراز کرده ام
سفره استغاثه پیش تو گشوده ام و به ریسمان دعای تو آویخته ام
بی آنکه لیاقت عفو تو را داشته باشم و شایستگی اجابت خواسته هایم را.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدایا
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم و
مردنی عطا فرما که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.

"دکتر شریعتی"
 

یاکاموز

عضو جدید
هراز چند گاهی پر از یه حسی میشم که دقیقا نمیدونم چیه فقط می دونم که تو اون لحظه باید بنویسم.نمی دونم میشه اینو اینجا گذاشت یا نه اگه اشکالی نداره خوشحال میشم بخونیدش ممنون....


یه پارچه ی سیاه میاد و آروم آروم روشو می پوشونه،اونم کاری باهاش نداره اصلا جلوشو نمی گیره آخه فکر کنم حتی خودشم اون پارچه ی سیاه رو دوست داره آره حتما همین طور وگر نه جلوشو میگیرفت خلاصه خیلی آهسته جوری که کسی ناراحت نشه میادو تمامش رو می پوشونه وای محشره واقعا قشنگه آدم از تماشاش سیر نمیشه واقعا یه شاهکاره اونجارو بلاخره از راه رسیدن منظورم همون چیزای کوچولو و براق هستن همونایی که گاهی وقتا واسمون چشمک هم میزنن فکر کنم اون بزرگتر مامانشون باشه همونی رو میگم که اون گوشست همونی که خیلی قشنگه و از همشون یه جورایی بیشتر داره خودنمایی میکنه وای باور کردنی نیست این جا انگاری که جشنِ همه دارن تدارک میبینن چه برو بیایی چه هیاهویی بعضی هاشون اونقدری تند حرکت میکنن که پشت خودشون یه رد نورانی هم جا میزارن اونقدر بهشون خیره میشم که بلاخره خودمم می رم پیششونتا از نزدیک ببینمشون و ازشون بپرسم که چه خبره چی شده.
ببخشید...خانوم...اِ آقا یه لحظه.... نخیر کسی حواسش به من نیست...آهان بهتره برم پیش مامانشون همونی که خیلی بزرگ بود.سلام...ببخشید می خواستم بگم که شماها واقعا محشرین واقعا تماشا کردنتون لذت بخشِ ولی می تونم بپرسم که چرا این همه اینجا هیاهو هستش ؟
اسم من ماهیِ فکر کنم که اسم شماهم باید ماه باشه درسته؟
بله درسته...ماهی کوچولو مگه تو نمی دونی؟؟؟!!! مگه تو نمی دونی که همه باهم داریم برای اومدن دوباره خورشید خانوم جشن میگیریم آخه میدونی فردا با اومدن خورشید خانوم یه روز دیگه متولد میشه چی از این مهم تر؟؟؟!!! فردا می تونه یه فرصت دوباره برای خیلی از زمینیها باشه حتی برای تو ما همه خوشحالیم که فردا دوباره خورشید میاد.
ولی آخه... میدونید اونایی که اون پایین هستن اصلا به این چیزا اهمیت نمی دون اونا فکر میکنن اینکه هر روز صبح پاشنو دوباره روز و خورشید رو ببینن یه چیزه کاملا عادیِ ولی شماها با اونا خیلی فرق دارین.
خوب میدونی همه هم این طوری نیستن هنوزم هستن کسایی که وقتی صبح از خواب بیدار میشن سرشونو بالا میگیرنو خدارو شکر میکنن که می تونن یه روز دیگه ای رو شروع کنن ما به امید اونا این سوروساتو به پا میکنیم ماهی کوچولو بدون این جشن تا وقتی بر پا میشه که کسی شکر خدا رو به جا بیاره و اون وقتی که دیگه کسی این کارو نکنه مطمئن باش که دیگه روز دیگه ای بوجود نخواهد آمد...ما به اون زمان میگیم محشر.
 

یاکاموز

عضو جدید
اینم یکی دیگه....



به نام خدا
تو خدایی...
ما هم بنده...
توخدایی میکنی...
ولی ما بندگی ....نه ما بندگی نمیکنیم
تو خدایی و خدایی میکنی این را مطمئنم خودم دیده ام که بارها و بارها سختی هارا برای تک تکمان آسان کرده ای،بارها دیده ام که چگونه مریضی را شفا داده ای من خودم دیدم که چگونه دلهارا با برآورده کردن یک حاجت شاد کرده ای دیده ام که چگونه اشک ها را با لبخند جا به جا کرده ای .بارها شاهد عطای نعمتهایت بوده ام اینهایی را که میگویم تنها خودم ندیده ام بلکه می دانم که همه بارها و بارها دیده اند و میدانم که همه میدانند....
پس خدایا چرا یک جای کار میلنگد پس چرا وقتی تو خدایی میکنی ما برایت بندگی نمی کنیم؟؟؟؟!!!!
واما ما...ما بندگی نمیکنیم چون وقتی تو سختی هارا برایمان آسان میکنی ما آنقدر محو این آسانی ها میشویم که دیگر از تو غافل میشویم.وقتی مریضی را شفا میدهی به جای شکر تو پی خوشی خود میرویم.وقتی حاجتی را برآورده میکنی بدونه تشکر از تو به فکر بقیه ی خواسته هایمان هستیم.وقتی اشکها را به لبخند تبدیل میکنی آنقدر میخندیم که تو را فراموش میکنیم...وقتی نعمتی به ما ارزانی می داری آنقدر سرگرم آن میشویم که باز هم تو را فراموش میکنیم.تو در همه ی این ماجراها هستی رد پایت به خوبی هویداست ولی خودت خوب می دانی که چگونه چشمهایمان را میبندیم تا تو را...نبینیم.
خدای خوبم راستش را بگو از دست ما ناراحت میشوی مگر نه؟؟؟؟ما بنده های خوبی برایت نیستیم!!! خودمان هم میدانیم!ما برایت بندگی نمی کنیم....
ولی می خواهم بگویم تو بهترین خدایی چون واقعا برای ما خدایی میکنی چون با اینکه ما برایت بندگی نمیکنیم تو برایمان همچنان خدایی میکنی.تنها کاری که می کنیم اینست که می گوییم خدایا شرمساریم...
12:40 ظهر
سه شنبه
26/3/88
یاکاموز
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الهي !

كار آن دارد كه با تو كاري دارد،
يار آن دارد كه چون تو ياري دارد
او كه در دو جهان تو را دارد ,هرگز كي تو را بگذارد
عجب آن است كه او كه تو را دارد،از همه زار تر مي گذارد
او كه نيافت:
به سبب نايافت مي زارد،

او كه يافت :
باري چرا مي گذارد،در بر آن را كه چون تو ياري باشد
گر ناله كند سياهكاري باشد...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الهي!
يك چند بياد تو نازيديم آخر خود را رستخيز گزيديم

چون من كيست كه اينكار را سزيدم
اين بس كه صحبت تو ارزيدم

فرازی از مناجاتهای خواجه عبد ا۰۰۰
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اي مهربانترين مهربانان ... کسي به شوق تو مي خواهد پرواز کند تو پروبالش باش ... کسي به شوق تومي رويد تو آبش باش ... کسي از سوزش دل با تو سخن مي گويد تو زبانش باش ... کسي تورا بي آنکه بداند جستجو مي کند تو مقصد و مقصودش باش ... کسي تو را صدا مي کند توندايش باش ... کسي تو را عشق مي ورزد تو معشوقش باش .
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الهی:
تو مرا کمک کن که پاهاي من ناتوان و خسته اند و دستهاي من به سوي تو بلند است اي کسي که اگر هزاران بار از تو رو برگردانم باز هم به سوي من رو مي کني و در ظلمات من نور عشق مي افشاني اي مهربانترين که در همه لحظات با من بودي با من نشستي با من شکستي با من غصه خوردي و ماندي.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اي بخشنده ترين مرا ببخش که دير تو را پيدا کردم مرا ببخش که نور تو را در دلم خاموش کردم مرا ببخش که با بازي ها و بازيچه ها تو را فراموش کردم تو را از خانه دل بيرون راندم مرا ببخش که پرواز نکردم که پرشکسته بودم .
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
عشق چون بافه هاي خوشه ذرت؛
خويشتن به وجود شما احاطه كند سخت
به خرمن گاه بكوبدتان تا برهنه شويد
غربال كند تا از پوسته وارهيد
به آسياب كشد تا پاكي و زلالي و سپيدي
و خميري سازد نرم
پس به آتش ِ قداست ِ خويشتن سپارتتان............

باشد كه نان ِ متبركي شويد ضيافت ِ پر شكوه ِ خداوند را..............

"جبران خلیل جبران"
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
مهربانا بهار میاید همه چیز رنگ وبوی تو را میگیرد (زمین . درختها . سنتها و...) چه خوش انروز معبودا دلم به حریم عشق تو بهاری شود و زمین خشکیده دلم از خواب زمستانی بیدار شود و بهار برون و درون را با ذره ذره وجودم احساس کنم
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
سپاس خدایی را سزاست که تا صدایش می کنم ، پاسخم می گوید ،
اگرچه وقتی او مرا صدا می زند ، من کاهلی می کنم
و سهل انگاری برای پاسخ گفتن و جواب دادن .
سپاس خدایی را سزاست که هرچه از او می طلبم ، عطا می کند.
اگرچه وقتی او درخواستی می کند ، یا چیزی می طلبد ، من بخل می ورزم و خست به خرج می دهم .
سپاس خدایی را سزاست که هروقت بخواهم ، می توانم صدایش کنم
و هر گاه در پی خلوتی با او باشم ، بی هیچ واسطه ای می توانم داشته باشم
و او همیشه برآورنده خواسته های من است .
سپاس خدایی را سزاست که غیر از او نمی خوانم
و اگر بخوانم هم ، پاسخی نمی شنوم .
سپاس خدایی را سزاست که به غیر او دل نمی بندم
واگر ببندم هم ، دلم را می شکند و پشتم را خالی می کند .
سپاس خدایی را سزاست که به او تکیه می کنم و او گرامی ام می دارد و دست نوازش بر سرم می کشد
وبه مردم تکیه نمی کنم که اگر کنم ، خوارم می کنند و تنهایم می گذارند .
سپاس خدایی را سزاست که با من بردباری می کند ، انگار که من هیچ گناهی نکرده ام ، به گونه ای در من می نگرد انگار که هیچ خطایی از من سر نزده است ، با من طوری رفتار می کند انگار که هیج لغزشی نداشته ام .
این خدا ، این خدای من ، به راستی ستایش برانگیز است . به حقیقت دوست داشتنی است و به واقع سجده کردنی .
راستی که محبوبی به خوبی او نیست و او معشوق ترین من است .
خدایا من رسیده ام به این حقیقت شیرین که مسافر مقصد تو راهش نزدیک است و تو پوشیده نیستی از بندگان خودت
و آنچه تو را ندیدنی می کند ، پرده کردار بندگان است .
خدایا من روی نیا ز به درگاه تو آورده ام و دست تمنا به سوی تو دراز کرده ام و سفره استغاثه پیش تو گشوده ام و به ریسمان دعای تو آویخته ام ، بی آنکه لیاقت عفو تو را داشته باشم و شایستگی اجابت خواسته هایم را.
اما خدای من ! سرور من ! مولای من !
اینکه رویم از معصیت سیاه است و پشتم از بار گناه خمیده ، اما باز به تو رو می کنم واز تو حاجت می طلبم ، فقط مهربانی و کرامت توست که جرأتم می بخشد .
خدایا علیرغم این همه بی شرمی که کرده ام ، پشتوانه ام دربلاها و سختی ها ، فقط مهر و رحمت توست .
خدایا! من رسیده ام بدین پایه از امید که تو آرزوهای مرا با ترازوی لیاقت های من نمی سنجی .
ملاک تو در بخشش ، ارزش نیست . کرامت خود توست .
پس بدی های من تو را از اجابت و کرامت و رأفتت بازنمی دارد.
خدای من ! دست امیدم را بگیر و گوش اجابت به نیایش هایم بسیار.
ای بهترین ملجأ دعای نیایشگران و ای بهترین تکیه گاه و پناه امیدوارن!
تو بودی که مرا به سوی خودت راه نمودی .
تو بودی که مرا به خودت خواندی و دعوتم کردی .
اگر تو نبودی و اگر تو نمی کردی ، من چه می دانستم که تو کیستی .
خداوندا مرا از من جدا کن و به خودت برسا ن
دستم را بگیر تا گرما را در زندگی احساس کنم
خداوندا در این سال جدید عاجزانه از تو میخواهم که
مرا یک لحظه به غیر خودت واگذار مکنی
و
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
دیشب در خواب خدا را دیدیم و با او مصاحبه ای کردم

خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟ »
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید »
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟ »
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟ »
خدا جواب داد....
اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند

و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند

و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند
اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند

به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند
اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:

به عنوان پرودگار ، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد

تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که
اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند
اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند
اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند

اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد
ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند
یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد
بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است
اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند

اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند
اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند
اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند

بلکه باید خود را نیز ببخشند
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
از وقتی که به من دادید سپاسگذارم
و افزودم: چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت...
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خداوندا برای لحظه هایی که بی یاد تو سپری شد ما رو ببخش
خدایا ما رو ببخش به خاطر قول هایی که به تو دادیم و به آنها عمل نکردیم
پروردگارا ...
تو را سوگند می دهم به تمام قطرات بارانی که از آسمان نثار زمین کردی و
همچنین تمام قطره هایی که منتظر رهسپار شدن به زمین هستند، ما رو ببخش
خدایا ما رو بخش و به ما لیاقت بده که در این سال جدید لحظه هایمان
را سرشار از یاد تو کنیم
پروردگارا ..
ما را در این نوبهار زیبا لبریز از عشق و صفا کن
خدای مهربانم ...
به ما بیاموز که بتوانیم همچون بهار کائنات ...
وجودی دوباره بیابیم ..
زنده شویم و با قلبی پاک زندگی از سر گیریم ....
خداوندا به ما فرصت دوباره بده ...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
الـــــــــــــهی!


چه خوش روزی که خورشید جلال تو بما نظری کند...

چه خوش روزی که مشتاق از مشاهده جمال تو مارا خبری دهد...

جان خود را طعمه ی باز سازیم که در فضای طلب تو پروازی کند...

و دل خود را نثار دوستی کنیم که بر سر کوی تو آوازی دهد...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پروردگارا! درهای لطف تو باز است زير باران رحمتت دست هايم را به آسمان بلند ميکنم تا ميوه های اجابت بچينم و می دانم دست هايم خالی بر نخواهند گشت به ياد تو قدم در روياهايم می گذارم و در خواب های آرام شبانه فقط به تو می انديشم و تنها تو را ميخوانم.

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار

من باید فرود آیم
نباید بنشینم
سال هاست از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
و از آشیان , از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم , هرگز ننشسته ام
و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهر ها
و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم
چشم به زمین ندوختم
پروازی رو به آسمان
در راه افلاک
و هر لحظه دور تر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیکتر به خدا !
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار

من اما همیشه از نداشتن عشق میترسم.زندگانی بی عشق تنها زندهمانیست! وقتی چیزی را در آغوش میکشی ترس از دست دادنش بدجور آزارت میدهد.ترس بعضیها ترس مرا بیشتر کرده!میبینید ما چقدر به هم شبیهیم؟؟؟همه ترسوهای بزرگی هستیم.فقط جنس ترسمان متفاوت است.ترس نداشتن قدرت بعضیها، ترس از دست دادن عشق ما را دو صد چندان کرده است و این بزرگترین گناه آدمی ست!!!عشق را پس بدهید لطفاً!
 

Similar threads

بالا