خداحافظ ای قصه عاشقانه...

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادته...
چند شب پیش...
واسم هی جوک می فرستادی؟
گفتم ساناز...
شوخیت گرفته؟ الان چه وقت این حرفاست...
گفتی:
اندیشیدن به پایان راه شیرینی حضور را برایم تلخ میکند...بگذار پایان مرا غافل گیر کند...
مثل آغاز....
گفتم: ساناز میزنمتا!
گفتی دکترا گفتن...
گفتم:دکترا...
گفتم: منو میبخشی؟
گفتی: گرچه تا منزل ما راه درازی باقیست...میرم گرچه کسی منظر راهم نیست...
گفتم:گوشی را بردار میخوام صداتو بشنوم...
گفتی: دیره...خیلی دیره...
گفتم: بعد از عمل بهت زنگ میزنم...
گفتی...مواظب خودت باش...
الان...
یه روزه تو پیش خدایی...
ساناز...دوستت دارم.
 
آخرین ویرایش:

negooli

عضو جدید
یادته...
چند شب پیش...
واسم هی جوک می فرستادی؟
گفتم ساناز...
شوخیت گرفته؟ الان چه وقت این حرفاست...
گفتی:
اندیشیدن به پایان راه شیرینی حضور را برایم تلخ میکند...بگذار پایان مرا غافل گیر کند...
مثل آغاز....
گفتم: ساناز میزنمتا!
گفتی دکترا گفتن...
گفتم:دکترا...
گفتم: منو میبخشی؟
گفتی: گرچه تا منزل ما راه درازی باقیست...میرم گرچه کسی منظر راهم نیست...
گفتم:گوشی را بردار میخوام صداتو بشنوم...
گفتی: دیره...خیلی دیره...
گفتم: بعد از عمل بهت زنگ میزنم...
گفتی...مواظب خودت باش...
الان...
یه روزه تو پیش خدایی...
ساناز...دوستت دارم.
بسیار زیبا و غم انگیز باز هم اشکهایم یارای نوشتن نمیدهند
تسلیت:gol:
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادته...
چند شب پیش...
واسم هی جوک می فرستادی؟
گفتم ساناز...
شوخیت گرفته؟ الان چه وقت این حرفاست...
گفتی:
اندیشیدن به پایان راه شیرینی حضور را برایم تلخ میکند...بگذار پایان مرا غافل گیر کند...
مثل آغاز....
گفتم: ساناز میزنمتا!
گفتی دکترا گفتن...
گفتم:دکترا...
گفتم: منو میبخشی؟
گفتی: گرچه تا منزل ما راه درازی باقیست...میرم گرچه کسی منظر راهم نیست...
گفتم:گوشی را بردار میخوام صداتو بشنوم...
گفتی: دیره...خیلی دیره...
گفتم: بعد از عمل بهت زنگ میزنم...
گفتی...مواظب خودت باش...
الان...
یه روزه تو پیش خدایی...
ساناز...دوستت دارم.

دوست عزیز از صمیم قلب متاسفم و امیدوارم صبر داشته باشی که تنها چاره است :gol:
میدونم هیچ حرفی مرحمی برای قلب درد مندت نیست ....
اما بدون اونا که میرن جای خوبی میرن .... فقط غم دوری برا بازمانده ها سخته ..

من هم عزیز از دست دادم و میتونم درکت کنم ....
خوش به حالت که شب قبل باهاش حرف زده بودی خوش به حالت ...
من منتظر بودم برگرده کلی حرف برا گفتن باهاش داشتم ....
اون مثل همه چیز بود برام یه خواهر یه دوست یه همراز ... همه چی ....
ولی اون تصادف لعنتی ...........
4 سال رفته و من روز به روز بیشتر جای خالیشو حس میکنم ....

صبر داشته باش ....
بعد از او به این امید زندگی میکنیم که
که با هر نفس گامی به او نزدیک تر میشی و این زندگی ماست


به خاکش بسپاریم و بکاریم سر مزرعه اش صبر ........
 

shabe sarab

عضو جدید
همدردي

همدردي

آري اغاز دوست داشتن است

گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست :gol::gol::gol::gol::gol:
 

merlin-mina

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه الان تو دانشگاه نبودم جلوی اشکامو نمیگرفتم
خیلی غم انگیز و دردناک بود
تسلیت
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی توانم چیزی بگویم چون کلمات از بیان احساسات قاصر است نمی توانم حرفی را روی لبانم جاری کنم زیرا حرفی نیست که یارای همدردی داشته باشد
تنها یک چیز می گوییم و آن این است
بیایید تا هستیم قدر یکدیگر بدانیم فردا خیلی دیر است خیلی....
(در غم از دست دادن عزیزان هیچ کلامی قادر به همدردی نیست)
 

MAHSA3+*

عضو جدید
برات دعا میکنم که تحمل کنی

هر چند که مردن پایان راه نیست اون فقط از کره خاکی رفته اما وجودش تا بی نهایت باقی میمونه
 

Similar threads

بالا