یادته...
چند شب پیش...
واسم هی جوک می فرستادی؟
گفتم ساناز...
شوخیت گرفته؟ الان چه وقت این حرفاست...
گفتی:
اندیشیدن به پایان راه شیرینی حضور را برایم تلخ میکند...بگذار پایان مرا غافل گیر کند...
مثل آغاز....
گفتم: ساناز میزنمتا!
گفتی دکترا گفتن...
گفتم:دکترا...
گفتم: منو میبخشی؟
گفتی: گرچه تا منزل ما راه درازی باقیست...میرم گرچه کسی منظر راهم نیست...
گفتم:گوشی را بردار میخوام صداتو بشنوم...
گفتی: دیره...خیلی دیره...
گفتم: بعد از عمل بهت زنگ میزنم...
گفتی...مواظب خودت باش...
الان...
یه روزه تو پیش خدایی...
ساناز...دوستت دارم.
چند شب پیش...
واسم هی جوک می فرستادی؟
گفتم ساناز...
شوخیت گرفته؟ الان چه وقت این حرفاست...
گفتی:
اندیشیدن به پایان راه شیرینی حضور را برایم تلخ میکند...بگذار پایان مرا غافل گیر کند...
مثل آغاز....
گفتم: ساناز میزنمتا!
گفتی دکترا گفتن...
گفتم:دکترا...
گفتم: منو میبخشی؟
گفتی: گرچه تا منزل ما راه درازی باقیست...میرم گرچه کسی منظر راهم نیست...
گفتم:گوشی را بردار میخوام صداتو بشنوم...
گفتی: دیره...خیلی دیره...
گفتم: بعد از عمل بهت زنگ میزنم...
گفتی...مواظب خودت باش...
الان...
یه روزه تو پیش خدایی...
ساناز...دوستت دارم.
آخرین ویرایش: