دل من زغمت فغان بر آرد دل تو زدلم خبر نداردتو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
![]()
پس از اين نخورم فريب چشمت شرر نگهت اگر گذارد
دل من زغمت فغان بر آرد دل تو زدلم خبر نداردتو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
![]()
تو همان شرري كه خرمن جان من بسوزي
تو كه با نگهي به جان من شعله بر فروزي
تو همان شرري كه خرمن جان من بسوزي
تو كه با نگهي به جان من شعله بر فروزي
دل من زغمت فغان بر آرد دل تو زدلم خبر ندارد
پس از اين نخورم فريب چشمت شرر نگهت اگر گذارد
دل من زغمت فغان بر آرد دل تو زدلم خبر ندارد
پس از اين نخورم فريب چشمت شرر نگهت اگر گذارد
در ره عشق نشد كس به يقين محرم رازدل من زغمت فغان بر آرد دل تو زدلم خبر ندارد
پس از اين نخورم فريب چشمت شرر نگهت اگر گذارد
داني كه چيست حاصل انجام عاشقي؟
جانـــانه را ببيــني و جـــان را فدا كني
دوش بـه خــواب ديــده ام روي نديــــده ترا .... وز مــــژه آب داده ام بــــاغ نچيـــده ترادر ره عشق نشد كس به يقين محرم راز
هر كسى بر حسب فكر گمانى دارد
![]()
دوش بـه خــواب ديــده ام روي نديــــده ترا .... وز مــــژه آب داده ام بــــاغ نچيـــده ترا
آن چه سعى است من اندر طلبت بنمايم
اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد
![]()
آن چه سعى است من اندر طلبت بنمايم
اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد
![]()
يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كندداني كه چيست حاصل انجام عاشقي؟
جانـــانه را ببيــني و جـــان را فدا كني
در عيــن بي زباني بــا او به گفتگـوييم .... كيفيت غريبي است در بي زباني ما
دلم را با نگاهی آزمودی
بشوخی شوخی از دستم ربودی
در بهار زندگي اي سرو جواندر ره عشق نشد كس به يقين محرم راز
هر كسى بر حسب فكر گمانى دارد
![]()
يا بهـــــار عمر من ، رو بر خـزان خواهد نهاد .... يا نـهـــــال قــــامـت او را بـه بــر خواهم گرفت
در بهار زندگي اي سرو جوان
ريختي چون بر گ ريز ارغوان
تا نپنداري زيادت غافلمتلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
نه همين صـف زده مژگـان سيـه بايد داشت ... در صــف دلشــدگان هم نگهــي بايد كرد
تا نپنداري زيادت غافلم
گريه مي جوشد شب روز در دلم
دوان دوان تا لب چشمه رسيدمنه همين صـف زده مژگـان سيـه بايد داشت ... در صــف دلشــدگان هم نگهــي بايد كرد
منــزل مردم بيـگانه چــو شـد خـــانه چشــم....آنقدر گــريــه نمــودم كــه خرابش كردم
مى خور كه صد گناه ز اغيار در حجابتا نپنداري زيادت غافلم
گريه مي جوشد شب روز در دلم
دوان دوان تا لب چشمه رسيدم
نشانه اي از ني و نغمه نديدم
تو اي پري كجايي كه رخ نمي نمايي
از آن بهشت پنهان دري نمي گشايي
مى خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتى كه بروى ريا كنند
![]()
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
تو اين تنهايي تلخ من و يك عالمه ياد
درو دیوار فریادم بهاری است
دوباره رودبار دیده جاری است
دلا داری سر بارندگی را
هوای می خوش بخشندگی را
دلها خود را بدریا می سپاری
عجب جدی گرفتی زندگی را
تو اين تنهايي تلخ من و يك عالمه ياد
نشسته روبه رويم كسي كه رفته بر باد
آن كشيدم ز تو اى آتش هجران كه چو شمع
جز فناى خودم از دست تو تدبير نبود
![]()
تو اين تنهايي تلخ من و يك عالمه ياد
نشسته روبه رويم كسي كه رفته بر باد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |