دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
حافظ
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکندمن آن پیرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم
تو آهووش چنان شوخی که بامن می کنی بازی
شهریار
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخرشرايط ها بر خموشي ساز گشته
كه صد فرياد ز صخره باز گشته
به نجوا گوي آواي دلنشيني
كه دلها ازنوا همباز گشته
***my own***
شرايط ها بر خموشي ساز گشته
كه صد فرياد ز صخره باز گشته
به نجوا گوي آواي دلنشيني
كه دلها ازنوا همباز گشته
***my own***
ساقی چو دهد بادهی حمرا چکنم
چون بوسه طلب کند مهافزا چکنم
امروز که حاضر است اقبال وصال
گر گول نیم حدیث فردا چکنم
نیامد دامن وصلت به دستم هرچه کوشیدم
زکویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلبمـــاه غـــلام رخ زيـبــاي تو .... ســرو كمــربسته بــالاي تو
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب
که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست
![]()
یا رب سببی ساز که یارم به سلامتتو كمان كشيده و در كمين ، كه زني به تيرم و من غمين
همــه غمم بــود از هميــن ، كـه خــدا نكرده خطا كني
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز اید و برهاندم از بند ملامت
به به به حال کردم با این بیت خیلی خیلی مرسیتيـر و كمـان عشـق را هـر كه نديده گـو ببين .... پشـــت خمـيـده مــرا ، قــد كـشيـده ترا
ان قصر که جمشید در او جام گرفتتيـر و كمـان عشـق را هـر كه نديده گـو ببين .... پشـــت خمـيـده مــرا ، قــد كـشيـده ترا
ان قصر که جمشید در او جام گرفت
اهو بچه کرد و روبه ارام گرفت
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبتا كي در انتظار قيــامت تـوان نشست .... برخيز تـا هـــزار قيـــامت بــه پا كني
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
توسنی کردم ندانستم همیتو زبونِ تنِ خاکی و چو باد
توسنِ عمرِ تو در تاختن است
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگتر گردد کمند
یار مردان خدا باش که در کشتی نوحداني كه چيست حاصل انجام عاشقي؟
جانـــانه را ببيــني و جـــان را فدا كني
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به ابی نخرد طوفان را
از قضا ایینه چینی شکستاي كاش جان بخواهد معشوق جاني ما
تــا مدعي بميـــرد از جانفشــاني ما
از قضا ایینه چینی شکست
خوب شد اسباب خود بینی شکست[/quote
ترسم از ضعف ، پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد ، زمانی کند آزاد مرا
ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوستاز قضا ایینه چینی شکست
خوب شد اسباب خود بینی شکست[/quote
ترسم از ضعف ، پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد ، زمانی کند آزاد مرا
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
دوست عزیز شب خوش تا فردا
راستی اگه ندیدمت:پیشاپیش سال نو مبارک
ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
دوست عزیز شب خوش تا فردا
راستی اگه ندیدمت:پیشاپیش سال نو مبارک
شبی از پشتِ یک تنهاییِ نمناک و بارانی
تو را با لهجۀ گلهایِ نیلوفر صدا کردم
تمامِ شب برایِ با طراوت ماندنِ باغِ قشنگِ آرزوهایت دعا کردمممنون سالِ نو بر شما هم مبارک
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتم نه از روی مجاز![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |