امروز كه در دست توام مرحمتي كن
فردا كه شوم خاك چه سود اشك ندا مت
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تپيدم، ناله كردم، داغ گشتم، خاك گرديدم .... وفا افسانه ها دارد كه مي بايد شنيد از من[/FONT]
امروز كه در دست توام مرحمتي كن
فردا كه شوم خاك چه سود اشك ندا مت
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تپيدم، ناله كردم، داغ گشتم، خاك گرديدم .... وفا افسانه ها دارد كه مي بايد شنيد از من[/FONT]
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
با درود
شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار
با پوزش کلید تشکرم فعال نیست
روز مـــاه رمضـــان، زلـــف ميـفشان كه فقيه
بخــورد روزه خــود را بگمانش كه شب است
کلیدِتشکرم فعال نیست.
با درود
تورا چه عالم و چه عرش و چه فرش
که صد عالم ورای عرش و فرشی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ياد از اين مــرغ گرفتـار كنيد اي مرغان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون تماشــاي گل و لاله و شمشــاد كنيد[/FONT]
با درود
دلم سجاده عشقش برافشاند
از آن سجاده زناری بیفتاد
دلم با عشق دست اندر کمر زد
بسی کوشید و یکباری بیفتاد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شراب از کف آن ساقی مهوش باشد
داني كه چيست حاصل انجام عاشقي؟ .... جانـــانه را ببيــني و جـــان را فدا كني
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود ايا كه فلك زين دو سه كاري بكند
روز هجران و شب فرقت يار آخر شددر جهان عيشي ندارم بي رخت اي دوست، دوست .... جز تــو در عــالم نخواهم اي بت عيار، يار
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر كار آخر شد
تو با شيريني شعر من اينسان مجلس آرايي كندامــن ز كفــم مي كشي و مي روي امــروز .... دست مــن و دامـــان تـــو فــرداي قيامت
تو با شيريني شعر من اينسان مجلس آرايي كن
تو گويا نيستي من طبع گويا آفرين دارم
يارب اين آينه حسن چه جور دارد[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من به زبان اشك خود ميدهمت سلام و تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بــر ســـر آتـــش دلم همچـــو زبـــانه ميروي[/FONT]
يارب اين آينه حسن چه جور دارد
كه در او آه مرا قوت تاثير نبود
اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منالدر عــالم محبــت ، الفـت به هم گرفته .... نامهــربــاني او بــا مهـــربـــاني ما
شبی از پشتِ بک تنهاییِ نمناک و بارانیاي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش
مردم در اين فراق و در آن پرده راه نيستشبی از پشتِ بک تنهاییِ نمناک و بارانی
تو را با لهجۀ گلهایِ نیلوفر صدا کردم
تمامِ شب برایِ با طراوت ماندنِ باغِ قشنگِ آرزوهایت دعا کردم
![]()
مردم در اين فراق و در آن پرده راه نيست
يا هست و پرده دار نشانم نمي دهد
دل در ميان جان و جان از تو بي خبردر چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهرِ بی جایِ توام آمد به یاد
دل در ميان جان و جان از تو بي خبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بي خبر
دلم به شوق تو حال دريا داشتره بردم از دل بكويش دل بستم از جان بمويش .... عشـق مــن و حســن رويـش افســانه و داســتان شد
تا کی به زلفِ دلبران پابند ای دلدلم به شوق تو حال دريا داشت
گهي سكوت و گهي اظطراب و غوغا داشت
لبت شكر به مستان دادو چشمت مي به ميخوارانتا کی به زلفِ دلبران پابند ای دل
تا کی به امیدِ وفا خرسند ای دل
تا چند ای دل ،راستی تا چند ای دل
وقت است کز بگذشته گیری پند ای دل
بس در سرِ زلفِ بتان جا کردی ای دل
ما را میانِ خلق رسوا کردی ای دل
لبت شكر به مستان دادو چشمت مي به ميخواران
منم كز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم
مي ســــوزم از اشــتـيــــاقت در آتـشـــــم از فـــراقت .... كـانــون مـــن سيــنه مــن ، ســوداي مــن آذر من
تا سحر چشم یار چه بازی کند که بازبا درود
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
ذرهای در سایه خورشید تابان آمدست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |