GHARIBZADEH
عضو جدید
در نوميدي بسي اميد است
پايان شب سيه سپيد است
پايان شب سيه سپيد است
دانم که آن سروِ سهی ، از دل ندارد آگهیمردمی کرد و کرم بخت خدا داده من
کان بت سنگدل از راه وفا باز آید
دانم که آن سروِ سهی ، از دل ندارد آگهی
چند از غمِ دل چون رهی، فریادِ بی حاصل کنم
دانم که آن سروِ سهی ، از دل ندارد آگهی
چند از غمِ دل چون رهی، فریادِ بی حاصل کنم
وفایِ دهر چو دانیدتا به چند جفاتاب بنفشه مي دهد طره مشك ساي تو
پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاي تو
وفایِ دهر چو دانیدتا به چند جفا
وفا کنید و جهان چر ز عدل و داد کنید
یک گلِ مقصود در این بوستاندر ره لیلی که خطرهاست به جان
اول قدم آنست که مجنون باشی
شبی از پشتِ یک تنهاییِ نمناک و بارانیيارب آن نو گل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از دست حسود چمنش
دامی تو یا کمند؟ندانم به راستیمرا مادرم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
فردوسی
يك شب اخر با غبان خوابش برد با ناله مندامی تو یا کمند؟ندانم به راستی
دانم همی که آفتِ جان و دلِ منی
يك شب اخر با غبان خوابش برد با ناله من
زين قفس آهسته چون مرغ شكيبا مي گريزم
درويش را نباشد برگ سراي سلطان
مزن تو شانه بر این زلف خم به خم که به زاری
زهر خمش دل چندین هزار لرزدو ریزد
درويش را نباشد برگ سراي سلطان
ماييم و گهنه دلقي كا تش در آن توان زد
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم ارزوست
تنها اگر به خلوتِ رویا نشسته امتن زجان و جان زتن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تا چو گل شیوه ات کم آزاری استميل من سوي وصال و قصد او سوي فراق
ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست
تا چو گل شیوه ات کم آزاری است
ایمن از رنجِ نیشِ خار نه ای
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
در جلگه غریب و غم آلود سرنوشت
زیر سم سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ها
غمگین گداختیم
جز یاد آن نگاه تبسم
مانند موج ریخت بهم هرچه ساختیم
تا کی به زلفِ دلبران پا بند، ای دلديده ام مي جست گفتندم نبيني روي دوست
عاقبت معلوم كردم كاندرو سيماب داشت
نقش نامت كرده دل محراب تسبيح وجود
تا سحر تسبيح گويان روي در محراب داشت
لب بر لب كوزه برم از غايت آزتا کی به زلفِ دلبران پا بند، ای دل
تا کی به امیدِ وفا خرسند، ای دل
تا چند ای دل، راستی تا چند ای دل
وقت است کز بگذشته گیری پند، ای دل
بس در سرِ زلفِ بتان جا کردی ای دل
ما را میانِ خلق رسوا کردی ای دل
ز هوشیارانِ عالم هر که را دیدم غمی داردلب بر لب كوزه برم از غايت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |