رمان الهه ناز - جلد اول

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم ملیسا جان حتما میدونی چقدر احساساتمون تحریک شده واقعا لطف میکنی. میتونم بدونم تا حالا چند تا رمان گذاشتی ؟


خواهش میکنم عزیزم:gol:

تا الان این سومین رمان هست .:w16:
اولین رمان : دالان بهشت هست
دومین رمان : الهه ناز هست که هنوز تمام نشده
سومین رمان : حریم عشق که هنوز تمام نشده عزیزم
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت پنجم

قسمت پنجم

قسمت پنجم : : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]بنفشه ومنصور کنار هم نشسته بودند و صحبت میکردند ، ولی شش دانگ حواس منصور به من وبهرام بود. بعد بهرام کارت مطبش را به من داد وگفت : من منتظر شما و پدرتون هستم .می تونم تلفن شرکت یا منزلتون رو داشته باشم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم : بله و برایش نوشتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اینها هیچکدام از چشم منصور دور نماند .احساس کردم سرخ شده وحالت عصبی دارد .انگار خواب مادر داشت تعبیر میشد .دنده ش نرم! تا اون باشه مرده پرستی نکنه ، زنده کش ومرده پرست که می گن حکایت منصوره بخدا! بهرام و بنفشه با هم به وسط مجلس رفتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت : بلند شو بیا اینجا بشین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک صندلی جلوتر آمدم و کنار منصور نشستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]موضوع چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهرام رو می گم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نعبیر خواب مادرتونه دیگه. متخصص مغز واعصابه . از من خواست پدرم رو ببرم پیشش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه چی ازت خواست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یکی یکی جلو بریم بهتره .اول شما بفرمایین بنفشه خانم چی کارتون داشتن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صحبت ما در حد آشنایی بود. نه اون خواستگاری کرد نه من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صحبت ما کمی پیشرفته تر بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس ازت خواستگاری کرد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای، همچین![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو چی گفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گفتم توکل بر خدا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر سرش را جلو آورد و گفت: دیدی چه حس ششمی دارم ؟ دیدی چه خوابم تعبیر شد؟ بهرام همون کسیه که بدن منو لرزوند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد با حرص زد پشت دستش وگفت: منصور! بجنب[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی طولانی به مادرش کرد و در افکارش غرق شد. بعد گفت : پس فرهان چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فرهان رو نمیخوام .بهتون گفتم که چرا. در ضمن گفته بودم بعد از سال گیتی به اولین خواستگارم جواب مثبت می دم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خلاصه شب رویایی و زیبایی بود. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنشب به منزل منصور رفتم و باز آخر شب آهنگ الهه ناز دیدگانم را پر از اشک کرد. یعنی واقعا این مرد از اینکه هر شب این آهنگ را بزند خسته نمی شد؟ یعنی این عشق آنقدر ریشه دار بود؟ گیتی! خوش بحالت! نفهمیدم چطور خوابم برد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***********************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]دو سه روز بعد در شرکت با صدای زنگ تلفن گوشی را برداشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]روز بخیر، بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می تونم با جناب مهندس متین صحبت کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جناب رئیس جلسه دارن. امرتون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به ایشون بفرمایین بنفشه مقتدر تماس گرفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنفشه خانم شما هستین؟ من گیسو هستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه شمایین گیسو خانم؟ حالتون چطوره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الحمدالـله .خوبم .خانواده خوبند؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، سلام می رسونن.بهرام گفته بود در شرکت مهندس مشغولین ولی نشناختم ، ببخشید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم متین، پدرتون خوبن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الحمدالـله ، ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهرام از شما خیلی تعریف می کنه .برادرم اصولا خیلی سخت پسند و ایراد گیره ..وقتی از شما تعریف کرد. ذوق کردیم .گفتیم مثل اینکه بالاخره دلش جایی گیر کرد. چه کسی بهتر از شما![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نظر لطف ایشون و شماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جلسه کی تموم میشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه ربع، نیمساعت دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس من دوباره تماس می گیرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را که گذاشتم از انقلابی که در قلبم برپا شده بود، سرم را روی میز گذاشتم و بحال خود وامانده ام افسوس خوردم .بنفشه آن دختر مهربان و خونگرم وزیبا ، عاشق منصور شده بود .الناز کم بود او هم اضافه شد! خدایا! مشکل تنها سر خودم نیست ، نمی تونم کسی رو جای گیتی ببینم .حالا خودم به درک! فوقش زن بهرام می شم که از منصور هم خوشگل تره.تازه جوون تر هم هست .ازدواج هم نکرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده گیسو؟ چرا سرت رو رو میز گذاشتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه! جلسه تموم شد؟ ببخشین کمی سردرد گرفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مسکن بخور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لازم نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه خبر؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهندس شاهین تماس گرفتن وبنفشه خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنفشه خانم کیه دیگه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی شما ایشون رو نمی شناسین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یادم نمیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بهتره بگم خواهر بهرام مقتدر، شاید یادتون بیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه! چکار داشت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کارش رو به من نگفت .با شما کار داشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون شب از من کارت شرکت رو گرفت .فکر نمیکردم جدی باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا که جدی شده .شما هم جدی بگیرین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برداشتهای اشتباه رو بذار کنار گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]روز بخیر بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خانم! منم بنفشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه شمایین؟ چه به موقع تماس گرفتین. همین الان جلسه تموم شد. گوشی خدمتتون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلوی دهنی گوشی را گرفتم وگفتم : بفرمایین داخل اتاق ، مهندس[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور همان جا روی مبل نشست و گوشی را گرفت .می خواست بفهماند که حق با اوست و من بیمورد حساسم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم ..... ممنونم.شما خوبید........... خانواده خوبند؟ .......... الحمدالـله، ممنون .سلام دارن خدمتتون......... لطف دارین ............ بله، ایشون دست راست ما تو این شرکت محسوب می شن ........ جدا؟ چه عالی! کی انشاءا....؟ حتما!انشاءا.... کنفرانس موفقی داشته باشین ......... چهارشنبه ساعت دو بعدازظهر ، دانشگاه تهران، بله حتما میام ........ محبت کردین .خوشحال شدم .سلام برسونین ......... خدا نگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را به من داد وگفت : بیچاره میخواست دعوتم کنخ .چهارشنبه کنفرانس داره ، ازم خواست برم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیچاره، آخی بمیرم الهی. پس چرا از من دعوت نکرد؟ دیدی برداشتم اشتباه نیست؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور زد زیر خنده و گفت : گیسو ولمون کن تو رو خدا. عشق فقط گیتی .زندگی فقط با گیسو. البته انشاءا... خواهیم دید .برو از خواهرت گله کن ، نه از من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من از کسی گله ندارم ، چون راهم رو انتخاب کردم و میخوام شما رو از دغدغه وخیال نجات بدم. دیگه هم بشما فکر نمی کنم .خیالتون راحت ![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور ناراحت شد نگاهش را به زمین دوخت و گفت: نو که اومد به بازار، کهنه میشه دل آزار؟ و بلند شد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شانه هایم را بالا انداختم و گفت: اینطور فکر کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه گله مندی به من کرد و به اتاقش رفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]******************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]در آن هفته خواهر وبرادر آذر مرتب می آمدند یا تلفن می کردند والتماس می کردند که از آذر بگذریم .حالا که به روز انتقام نزدیک می شدیم دلم به رحم آمده بود. خانم متین ومنصور که می گفتند فقط قصاص[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روز چهارشنبه منصور ساعت یک ونیم از اتاق بیرون آمد وگفت: گیسو جان من می رم دانشگاه ، کنفرانس بنفشه .امروز با اکبر برو خونه .می گم تو رو برسونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من خودم می رم .اکبر راننده شرکته .راننده من که نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راننده من که هست .اون از من حقوق می گیره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم حرف حساب جواب نداشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کاری نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، خوش بگذره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور رفت ، چیزی تو قفسه سینه ام بال بال میزد، دلم میخواست به منصور می گفتم پس چرا این بار ازم نخواستی باهات بیام؟ چطور این بار بدون من رفتی ؟ پس حق دارم اونطور برداشت کنم .برو، برو دنبال سرنوشتت ! منم میشم زن برادر زنت وداغت می کنم.تو هم بهرام رو ببین وحرص بخور.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فردای آن روز چون از دست منصور عصبانی بودم که چرا به من تعارف نکرد ، به شرکت نرفتم .من که تاخود بنفشه دعوتم نمی کرد، نمی رفتم .ولی منصور یک تعارف ظاهری می توانست بکند .پس حتما مزاحمش بودم .شب هم حتی به من تلفن نزذ .صبح، ساعت یک ربع به نه تلفن زنگ زد. ساعت نه تلفن بعدی ، ساعت نه وده دقیقه زنگ بعدی و پی درپی تا ساعت یازده هیچکدام را جواب ندادم .چون می دانستم منصور است. گفتم بذار اونم کمی بال بال بزنه ببینه چه مزه ای داره![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بی حال وحوصله روی تخت افتاده بودم وفکر میکردم .ساعت دوازده صدای زنگ در بلند شد. کشان کشان رفتم گوشی اف اف را برداشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! باز کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خواب از سرم پرید .پشیمان که چرا گوشی اف اف را برداشتم .فکر نمی کردم منصور باشه .فکر کرده بودم شاید مامور سازمان آب یا برق باشد. یا کسی با واحدهای بالا کار دارد و زنگ مرا زده . دکمه اف اف را زدم و سریع موهایم را مرتب کردم .در را باز کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خوبی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این بستگی به حال جنابعالی داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا تو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده؟چرا نیومدی شرکت ؟ صددفعه تماس گرفتم، گوشی رو بر نداشتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حوصله نداشتم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور ابرویی بالا انداخت و گفت: کدوم منشی به رییسش میگه حوصله نداشتم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کدوم رییسی شرکت رو رها میکنه، می ره کنفرانس ؟ اون شرکت با اون رئیس ، باید چنین منشی ای داشته باشه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم حاضر جواب ! من نیمساعت قبل از تعطیل شدن شرکت رفتم ، ولی شما از صبح نیومدین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیشب نخوابیدم .خوابم اومد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکرها به مغزم حمله کرده بودن. حال، آینده ، ساعت هفت صبح تازه رهام کردن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه فکری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هزار تا فکر! چقدر سوال می کنی منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امیدوارم از دست من ناراحت نشده باشی که رفتم کنفرانس[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، مهم نیست .شما راحت باشین .اتفاقا خیلی خوشحال شدم که اقلا یکی پیدا شد که باعث شد شما یه شب رو بدون زنگ زدن به من سرکنی، تازه زحمت اومدن و به من سرزدن رو هم از رو دوشت برداشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، باور کن مدام تو فکر تو بودم .ولی ساعت سه ونیم تازه کنفرانس شروع شد و تا پنج ونیم طول کشید .بعد ازم دعوت کرد بریم تئاتر .بعد هم رفتیم بیرون شام خوردیم. تا رسوندمش و اومدم خونه شد یازده ونیم . گفتم حتما خوابی ، مزاحم نشدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر، تا هفت صبح بیدار بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، معذرت میخوام . وبلند شد آمد کنارم نشست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا عذرخواهی میکنی منصور؟ خلافی مرتکب نشدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا! منم بودم ناراحت میشدم.باور کن دیروز خیلی دلم میخواست تو رو هم با خودم می بردم ، اما چون بنفشه دعوتت نکرده بود نخواستم کوچیکت کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جاهای دیگه کوچیکم کردی مشکلی نبود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا،کوچیکت کردم ؟ هرجا بردمت دعوت داشتی عزیزمن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بگذریم، خوش گذشت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه،کجا بدون تو خوش می گذره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی در جوار بنفشه چشم سبز سفید روی زیبا به شما خوش نگذشت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که باور نمی کنی، پس چرا بیخود به خودم فشار بیارم. حالا بلند شو بریم خونه ما [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم شما اینجایی،چه فرقی میکنه؟ ناهار هم یه چیزی با هم می خوریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مثلا چه چیزی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]راستش با اینکه پاییزه ولی من میخواستم آب دوغ خیار بخورم چون جیگرم داشت آتیش می گرفت .گفتم یه چیز خنک بخورم، ولی به افتخار شما زرشک پلو با مرغ درست میکنم، خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخ!گفتی گیسو ، بخدا دلم برای آب دوغ خیار لک زده ، به جون تو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تعارف که نمی کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من اگه با توتعارف داشتم که الان اینجا نبودم .بلند شو بریم با هم درست کنیم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور داشت خیار خرد میکرد که نگاهش کردم وخندیدم .گفت: چرا می خندی؟ بهم نمیاد کمک کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یاد حرف گیتی خدابیامرز افتادم که می گفت کاری کنم که کارهای ثریا خانم رو هم انجام بده و چه گل گفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور چنان زد زیر خنده که دیدنی بود. بعد گفت : شما دوتا خواهر عجب وروجکهایی هستین بخدا .ولی چه کنیم دیگه ، زن ذلیلم و این کارها از افتخاراتمونه .بعد خنده از لبش محو شد و سری به افسوس تکان داد و گفت : چطور مثل گل پرپر شد! چه روزهایی با هم داشتیم ! خدا لعنتت کنه آذر![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مقابل منصور نشستم وگفتم: منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام یه چیزی بهت بگم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بگو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا از آذر بگذریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چکار کنیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببخشیمش.زندان براش کافیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زده به سرت گیسو؟ معلوم هست چی میگی ؟ چی چی رو گذشت کنیم؟ یادت رفته گیتی چه مظلوم مرد؟ یادت رفته چه ارزوها داشت؟ یادت رفته برای اومدن بچه ش چطور روزشماری میکرد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه یادم نرفته .ولی گذشت شیرین تر از انتقامه .مطمئن باش اون تقاص اشتباهش رو پس می ده و تو در برابر گذشتت پاداش می گیری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گاهی باورم نمیشه تو خواهر گیتی هستی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید یک جورایی هووش باشم منصور! ولی مطمئن باش از تو بیشتر دوستش داشتم. دلرحمی هم نعمتیه که هرکسی از اون بهره مند نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که خودت می گفتی بالای چوبه دار می بینمت .به حرفهای خواهر و برادرش توجه نکن. اونها همچین که رضایت رو بگیرن .می رن دیگه پیداشون نمیشه. حتی یه فاتحه هم برای گیتی نمی خونن.همون آذر، وقتی آزاد بشه ، انتقام مدتی رو که تو زندون گذرونده از من و تو می گیره .چه بسا این بار تو رو از من بگیره .نه، من رضایت نمی دم. دیه ش رو هم آماده کردم. هفته دیگه روزیه که به آرزوم می رسم و انتقامم رو از این خائن عوضی می گیرم .من ازش نمی گذرم.می دونی چرا؟ چون هم عشقم رو ازم گرفت و همه بچه م رو وهم باعث شد عشق تو به جونم بیفته گیسو! اگه اون اتفاق نیفتاده بود من الان گیتی کنارم بود و وجدانم راحت .ولی حالا هم عشق تو توی قلبمه، هم از گیتی بخاطر این عشق خجالت می کشم و نمی تونم اونو فراموش کنم .از اون طرف روز وشب غصه میخورم که چرا نمی تونم با تو دختر زیبا و خوب ازدواج کنم و چه راحت ایستادم خواستگارهات رو تماشا می کنم . اگه تو ازدواج کنی یعنی آذر تو رو هم ازم گرفته .پس چرا بگذرم !چرا؟او روحم رو کشته، می فهمی گیسو؟ منو تباه کرده .رح ومروت به بعضی آدم ها روا نیست و آذر جزو اون آدمهاست .اشتباه گیتی رو تکرار نکن .با اینحال اگه تو ازم بخوای .ازش می گذرم .اما نخواه گیسو .بذار دلم آروم بگیره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم .حق با منصور بود .ولی من دل رحم تر از این حرفها بودم وقتب دیدم منصور شدیدا در فکر است و خیار خرد می کند، گفتم: حالا چرا انقدر چاقو رو تکون می دادی؟ مردم از ترس، مرد![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد و گفت : چه آب دوغ خیاری میشه گیسو!پر از انتقام و عشق وحسرت و.....[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده .گفتم : بیا اینم گردو، کشمش ، خامه ، سبزی، بریز توش که پرملاط تر شه .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*********************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]روز مجازات آذر فرا رسید .آن روز اصلا دلم نمی خواست به زندان بروم .چه بدبخت بودم! بالاخره با منصور رفتیم .تو ماشین ، خیلی از منصور خواستم از آذر بگذریم ، ولی او هنوز مصمم بود ومرتب می گفت: از من نخواه گیسو! بذار انتقامم رو بگیرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی حلقه دار را دیدم حالت تهوع به دست من داد. یاد برادرم افتادم .زانوهایم سست شد.تمام بدنم می لرزید . انگار می خواستند مرا دار بزنند .منصور متوجه رنگ پریدگی من شد . شانه های مرا گرفت و مرا روی صندلی نشاند .خانواده آذر آمدند .چقدر گریه و زاری کردند، بماند .ولی منصور قلبش از سنگ شده بود .هرچه به من التماس می کردند، هیچ نمی گفتم و به منصور نگاه میکردم . با دو دستم بازوهایم را گرفته بودم و می لرزیدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در باز شد و آذر را آوردند.چقدر لاغر شده بود .یک لحظه دلم بحالش سوخت .بلند شدم، دستهای منصور را گرفتم و به معنی بگذر فشردم و نگاهش کردم .دستم را فشرد و گفت: آروم باش گیسو! گیتی رو یادت بیار، آروم میگیری.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی دستهای خودش هم می لرزید و یخ کرده بود. سربازی آذر را جلو آورد .دست بسته جلوی ما زانو زد. اشک ریخت والتماس کرد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من اشتباه کردم ف غلط کردم ، تو رو خدا رحم کنین .من به اندازه کافی اسارت و عذاب وجدان کشیدم .تو رو خدا از من بگذرین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با نفرت نگاهش را از آذر برگرفت .خم شدم، آذر را بلند کردم .منصور دستم گرفت و مرا بطرف خودش کشید وگفت: دستت رو به این جانی بی رحم نزن گیسو![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باز برادر و خواهرش آمدند .صدای التماس و زاری اتاق را پر کرده بود. دلم ریش شد .طاقتش را نداشتم .هرچه کردم زجری که خواهر باردارم کشیده بود بیاد بیاورم و دلم را سنگ کنم نتوانستم .سرباز اذر را بطرف حلقه دار برد و حلقه را دور گردنش آویخت .دیگر نتوانستم تحمل کنم .به منصور گفتم :منصور خواهش میکنم بهش رحم کن. می دونم چه دردی تو سینه ته، ولی گذشت کن.جوونه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه اون به ما رحم کرد؟ اگر گیتی ذره ای با این بدی کرده بود، شاید می بخشیدمش ، ولی گیتی آذر رو نوازش کرد. تو که نبودی ببینی گیسو!نبودی ببینی گیتی عزیزم چطور جون داد! چطور نگاهم کرد ! چطور به دستم بوسه زد وحلالیت خواست! نبودی ببینی دل کندن چقدر براش دشوار بود! اگه طاقت دیدنش رو نداری ، برو بیرون گیسو ! اگه اون موقع به خواهش گیتی گوش نکرده بودم، الان داشتم زندگیم رو میکردم و بچه داشتم .درسته که تو برام عزیزی ، ولی خواهشت رو نمی پذیرم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از منصور فاصله گرفتم و بطرف در رفتم .طاقت دیدن جان دادن آذر را نداشتم .تا خواستم در را باز کنم ،صدای جیغ دلخراش خواهر وبرادر آذر بلندشد. برگشتم .آذر دست و پا میزد و منصور رویش را برگردانده بود. دیگر نتوانستم بایستم .به در تکیه زدم و دو زانو روی زمین نشستم و اشک ریختم .منصور آمد مرا بلند کرد و از اتاق بیرون برد .روی نیمکت نشستیم .مرا به سینه اش چسباند وگفت : منو ببخش گیسو جان. اگه انتقامم رو نمی گرفتم ، نمی تونستم آروم زندگی کنم .آخرین نگاه گیتی رو نمی تونم فراموش کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بخانه برگشتیم .در بین راه کلمه ای با منصور حرف نزدم .آنقدر بی حوصله بودیم که حتی جواب سلام مادر را هم به زور دادیم .هرکدام به اتاقهای خودمان رفتیم .ناهار نخوردم، اصلا اشتها نداشتم .دست و پا زدن آذر لحظه ای از جلوی چشمانم دور نمی شد .منصور چند ضربه به در زد و وارد شد وگفت: گیسو بیا بریم ناهار بخوریم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در حالیکه دمر روی تخت دراز کشیده بودم سکوت کردم .کنارم نشست و گفت: گیسو انقدر عذابم نده ، بلند شو دیگه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو منصور می خوام تنها باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با من قهر کردی که به حرفت نکردم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو باعاث شدی که مرگ برادرم برام تداعی بشه. حتی صبر نکردی من از اتاق بیرون برم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو چرا حال منو درک نمی کنی؟ تو الان امید داری ازدواج کنی برای خودت زندگی تشکیل بدی .ولی من چی؟ زندگی رو از دست دادم و آینده ای مبهم در انتظارمه .بخدا یه مرده متحرک ناطقم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهت حق می دم .حالا برو منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا نگی منو بخشیدی نمی رم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو کاری نکردی ببخشمت.تازه قدر دانی هم باید بکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چرا ناراحتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای اینکه دلم به حال آذر میسوزه .برای اینکه به آذر رحم نکردی ، برای اینکه حالا فهمیدم گیتی رو بیشتر از من دوست داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]والـله اینطور نیست.فکر کردی من برای آذر ناراحت نیستم؟ اگه گذشت میکردم ، همین خود تو ، پس فردا نمی گفتی به آذر نظر داری؟ یه دلیلش همین بود.حالا بلند شو بریم ناهار بخوریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میل ندارم ، باور کن! نمی تونم، بعدا میخورم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بگو از من ناراحت نیستی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ناراحت نیستم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور موهایم را نوازش کرد وگفت: همین دلرحمی تون منو دیوونه کرده . وبلند شد و رفت .خلاصه تا دو سه روز حال خوشی نداشتیم ولی کم کم قضیه برایمان عادی شد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اواخر هفته، یک روز که در شرکت مشغول بودم ، با کمال تعجب دیدم بنفشه وارد شرکت شد .نگاهی به همه کرد و تا مرا دید بطرفم آمد وگفت: سلام گیسو خانم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام بنفشه خانم! حال شما؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم خوبید؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مرسی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهندس هستن ؟قرار قلبی داشتم .جا خوردم ولی به روی خودم نیاوردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله تو اتاقشون هستن .اجازه بدین بهشون اطلاع بدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بنفشه روی مبل نشست. به اتاق منصور رفتم وگفتم : مهمون دارین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همون که منتظرش هستین .گویا قرار قبلی داشتین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، آره ، صبح تماس گرفت .گفت میاد .یادم رفت بگم ، گیسو جان![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاه گله مندی بهش کردم .گفت : تو هم بیایی ها[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکر میکنم ایشون با الناز برای شما متفاوته وتعارفتون هم شاه عبدالعظیمیه و با عصبانیت نگاهم را از او برگرفتم و بیرون آمدم .لبخندی تصنعی به بنفشه زدم وگفتم : بفرمایین. منتظرتون هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم با اجازه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از شدت حرارت داشتم خاکستر می شدم. دیگه کارهات هم مخفیانه شده؟ حالا نشونت می دم! اینه عشق به گیتی وگیسو! ای که ایشاءا... دور قلب پاره پاره ت رو گل بگیرن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نیمساعت بعد منصور از اتاقش بیرون آمد و به من گفت : پس چرا نمیای گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من برای چی باید بیام؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چون من میخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما اگه دوست داشتین یه ساعت قبل به بنده اطلاع می دادین .دیگه شماره مستقیم اتاقتون رو هم که تقدیمشون کردین![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، خواهش میکنم! بخدا گفت روم نمیشه هی به گیسو خانم بگم با منصور کار دارم و شماره مستقیم اتاقم رو خواست. این ولم نمی کنه، من چیکار کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما صاحب اختیارین .هر کاری دوست دارین بکنین .منم هرکاری دوست دارم میکنم ، یعنی نمیام [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور عصبانی رفت .نیمساعت بعد ، وقتی صدای خداحافظی را از درون اتاق شنیدم ، سریع به اتاق فرهان رفتم تا حرصش را در بیاورم .در اتاق فرهان را هم بستم تا منصور آتش بگیرد .فرهان که جا خورده بود گفت: به به! چه عجب! افتخار دادین ، خانم رادمنش ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین ، اومدم نامه ها رو واسه تایپ ببرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین بشینین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم . ونشستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، خسته نباشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم ، شما هم خسته نباشین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گویا مهندس مهمون دارن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته مهمون ایشون به پای مهمون بنده نمی رسه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم و تشکر کردم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش مدتهاست که میخوام......[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله بفرمایین . منصور در را باز کرد و وارد شد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه، شمایین مهندس؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خسته نباشی پرویز جان![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متشکرم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به من کرد وگفت : گیسو جان کارت تمام شد، بیا اتاق من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، فعلا دارم با مهندس صحبت میکنم .اشکالی نداره که؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه معنی داری به من کرد وگفت : نخیر ، ابدا ! راحت باشین . و رفت و در را باز گذاشت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می فرمودین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش مدتهاست می خواستم در مورد خواستگاری با شما صحبت کنم .اگر اجازه بدین خدمت برسم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم .ولی الان مدتیه زیاد روحیه م خوب نیست . مجازات آذر تاثیر بدی روم گذاشته .بهم وقت بدین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که باید خوشحال باشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]طبع حساس بدیش همینه .حتی برای دشمن هم دلسوزه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودتون رو ناراحت نکنین .اون حقش بود.گیتی خانم برای خاک حیف بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، حق با شماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه ، من باز هم صبر میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته فکر نکنین من قول صد درصد به شما دادم مهندس، امکان داره جوابم هم منفی باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از این شوخیها با قلب ضعیف من نکنین گیسو خان![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونین مهندس؟ من شخصیت و ظاهر شما رو می پسندم .اما یه چیزی این وسط مانع ازدواج ماست ، و اون اینه که شما عاشق خواهرم بودین و من نمی تونم با کسی ازدواج کنم که منو بجای اون می بینه .یعنی شما هر چی به من محبت کنین ، من فکر میکنم این محبت رو به گیتی می کنین . من دلم میخواد خانم خونه خودم باشم .دلم میخواد چراغ دل همسرم باشم . نه یاد آور خاطرات یه عشق دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه فکریه شما می کنین خانم؟ مگه من میخوام خودم و شما رو گول بزنم .من به خود شما علاقمندم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید فکر اشتباهیه . ولی در هر صورت مانع ازدواج ماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا گیسو خانم! بعد از دو سال تازه می گین نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که خواستگاری رسمی نکرده بودین مهندس! من هم قولی به شما نداده بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا صد در صد هم نه نمی گم ولی فعلا قصد ازدواج ندارم مهندس![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، جز صبر چاره ای ندارم. انشاءا... که نظرتون عوض میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باور کنین ازدواج با شما افتخار منه . ولی اون مسئله که گفتم ناراحتم میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون مسئله بیشتر یه بهونه س گیسو خانم! گاهی یه فکرهایی می کنم . بعد بخودم تشر میزنم ......[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه فکرهایی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم چرا احساس میکنم مهندس به شما علاقه داره. می ترسم باز من بازنده باشم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچ چیز تو این دنیا بعید نیست ، اما منصور هم مثل شما، تازه بدتر، اونکه دیوونه گیتی بوده .خب دیگه برم تا اخراج نشدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند تلخی زد و گفت: ایشون منو بیرون می کنه، شما رو هرگز![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهندس به شما خیلی علاقه داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همینطور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اجازه .راستی نامه ها رو بدین تایپ کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون .فعلا با اجازه .کنار در که رسیدم گفتم : به قسمت معتقدین مهندس؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس انقدر فکر نکنین .توکل بر خدا! شاید هم ما قسمت هم باشیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امیدوارم!آرزومه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با لبخند از اتاقش بیرون آمدن و به اتاق منصور رفتم .با اخم وتخم گفتم: خسته نباشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون، والـله مذاکرات سیاسی بین المللی کمتر از این مذاکره شما وقت میبره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هنوز به اندازه مذاکره شما و بنفشه خانم نشده .بیست دقیقه کمتر بوده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون .خب امرتون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نگفتم تو هم بیا .چرا نیومدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تعارف جدی رو از تعارف الکی خوب تشخیص می دم در ضمن دوست ندارم مزاحم کسی باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی من تعارف الکی کردم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور ثابت می کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صبح به من نگفتین با بنفشه قرار دارین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا فراموش کردم گیسو! به جان خودت که خیلی برام عزیزی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قسم نخورین ، چون دیگه برام مهم نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بعدا می فهمین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اعصاب من بازی نکن گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کاری ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فرهان چی بهت می گفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنفشه چی می گفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیزی که عوض داره گله نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنفشه دختر اجتماعی وراحتیه ولی پررو نیست .هنوز ازم خواستگاری نکرده خیالت راحت .تازه اگرم پیشنهادی بده جوابش منفیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنفشه دختر خوبیه منصور، روش بیشتر فکر کن .با الناز فرق می کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی ممنون.باشه، روش فکر میکنم .منتظر اجازه جنابعالی بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله که باید اجازه بگیری .من اجازه نمی دم هر کسی جای گیتی رو بگیره . ولی بنفشه اجازه داره .جدی میگم بخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه یادت باشه بهت گفتم اگه تصمیم به ازدواج بگیرم اول تویی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی دیگه اگه خواستگاری هم بکنی، جوابت منفیه منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حالت چهره منصور فرق کرد و گفت: اینو از ته قلبت می گی گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، قلبم که هنوز با شماست ، ولی عقلم اینطور حکم می کنه. اتفاقا الان با فرهان بحث سر همین بود .گفتم با دو نفر ازدواج نمی کنم .یکی شما، یکی اون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بیخود می کنی! من فقط منتظرم گیتی به خوابم بیاد و بهم اجازه بده .بعد از اون لحظه ای درنگ نمی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا من بله نگم که نمیشه .اون موقع بنده می گم نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می گی آره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امتحان کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه؟بهرام رو دیدی دیگه کسی رو قبول نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، بهرام برام مناسب تره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور عصبانی از صندلی اش بلند شد بطرف پنجره رفت .دستهایش را توی جیب شلوارش کرد.حرفی برای گفتن نداشت .خانم حکیمی ابتدا چند ضربه به در زد بعد در را باز کرد وگفت : گیسو جان، تلفن![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کیه خانم حکیمی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آقای مقتدر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه عجیبی به من کرد، بعد به خانم حکیمی گفت: لطفا وصل کنین به اتاق من ، همین جا صحبت می کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم،آقای مهندس![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت ششم

قسمت ششم

قسمت ششم : : : : : :gol:

  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا صحبت کن .وگوشی را به من داد وروی آیفون زد تا خودش هم صدای بهرام را بشنود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام گیسو خانم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام دکتر مقتدر! حالتون چطوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .خوبم. شما خوبین ؟ مهندس، خانم متین ، پدرتون چطورن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الحمدالـله ، همه سلام دارن خدمتتون .جویای حال شما از بنفشه خانم هستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .گویا بنفشه صبح پیش شما بوده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، یه ساعت پیش تشریف بردن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه بنفشه از چیزی خوشش بیاد، تا به دستش نیاره ول کن نیست ، البته دختر مغروریه و اولین باره که می بینم از مردی خوشش اومده .جدا مهندس مایه افتخار ما هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، مهندس افتخار همه هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه خبر خانم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلامتی. مشغولیم دکتر! روزگار رو می گذرونیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منتظر بودم پدر رو بیارین مطب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش فرصت نکردم برم شیراز .در اولین فرصت این کار رو می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوشحال می شم .بی صبرانه منتظرتون هستم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با ترس نگاهی به منصور کردم و گفتم : لطف دارین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خانم امروز بعد ازظهر افتخار می دین با هم بریم بیرون؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از جذبه منصور فهمیدم که باید بگویم نه .تازه فهمیدم تمام تصمیماتی که گرفته بودم، کشک بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش جناب دکتر ، بعد از هر جایی دعوتم .باشه یه وقت دیگه . اشکالی نداره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر خانم، چه اشکالی داره؟ می خواین بذاریم برای فردا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فردا هم معذوریت دارم دکتر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس فردا چطور؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور از حرص لبش را می گزید.دیگر نتوانستم بهانه ای بتراشم .گفتم : بله، پس فردا خوبه و از نگاه منصور قلبم فرو ریخت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس ،پس فردا ساعت پنج بعد از ظهر میام در منزلتون با هم بریم بیرون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر طور میل شماست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آدرس منزل رو می دین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، یادداشت بفرمایین......[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را که گذاشتم ، منصور رفت پشت میزش نشست و سکوت کرد. دست پیش گرفتم وگفتم: اصلا ازتون توقع نداشتم .مگه من مکالمات شما را گوش می کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می خوام تنها باشم گیسو![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با اینکه باز هم توقع نداشتم .اما سکوت کردم واز اتاق بیرون آمدم. آنقدر عصبانی بودم که سریع کیفم را برداشتم و از خانم کاظمی و بقیه خداحافظی کردم و به خانه رفتم .آن روز وآن شب منصور نه تماس گرفت و نه به من سر زد .تصمیم گرفتم صبح به شرکت نرم .ساعت نه ونیم با صدای زنگ تلفن گوشی را برداشتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چرا نیومدی شرکت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواستم تنها باشین ، خودتون خواستین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین گیسو اختلاف ما ربطی به شرکت نداره .خیلی سریع بلند شو بیا سر کارت .خداحافظ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و گوشی را گذاشت . بی ادب وبی نزاکت! سریع شماره مستقیم منصور را گرفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین منصور، من دیگه شرکت نمیام .فکر منشی جدید باش .من دارم می رم شیراز . خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم چمدانی از داخل کمد بیرون آوردم تا خالی ببرم و وسایل پدر را داخل آن بگذارم و بیاورم .لباس پوشیدم به سرم زد به دکتر مقتدر زنگ بزنم و بگویم نمی توانم فردا بیایم ولی خجالت کشیدم .هر طور بود باید تا فردا ظهر بر می گشتم .برای همین تصمیم گرفتم بلیط برگشت را برای همین امشب بگیرم. داشتم کفشهایم را پایم می کردم که زنگ آپارتمان زده شد .در را باز کردم و با تعجب چشمم به منصور افتاد.مانده بودم چطور به این سرعت آمده.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زادگاهم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه میخوای بری بمونی که چمدون می بری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، از تهران خسته شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه با بهرام قرارنداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قرار رو به هم می زنم .بفرمایین تو [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آمد داخل، در را بست وگفت : خوشت میاد منو از کار بیکار کنی؟ نمی گی شاید تصادف کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه مرض دارم؟ شما کار خودت رو بکن .منم کار خودم را می کنم .من به شما چیکار دارم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منو به خودت وابسته کردی ، دیوونه م کردی، بعد میگی من به شما چکار دارم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وابستگی رو کم کن منصور! ما برای هم ساخته نشدیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می خوای بری شیراز چیکار؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می خوام بمر پیش بابام.از تهران خیری ندیدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، اذیت نکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه خودت نگفتی میخوای تنها باشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من یه غلطی کردم ، حسودیم شد .ببخشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور داره دیرم میشه بخدا .ممنونم که اومدی ، ولی باید برم .زود میام[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کمی خیره در چشمهایم تگریست و با معصومیت خاصی گفت: نرو گیسو! خواهش میکنم خب با بهرام برو بیرون .من دندون رو جیگر می ذارم . به تو اطمینان دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]موضوع بهرام نیست منصور.میخوام وابستگیها رو کم می کنم .تو به زندگی خودت برس. منم به زندگی خودم می رسم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زندگی من تویی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زندگی منم تویی منصور، ولی همه قلبهای عاشق با هم جفت نمی شن .من می خواستم تو نخواستی، ولی حالا منم نمیخوام .می دونی من بدترین دردها و داغها رو تحمل کردم ، تو هم همینطور .پس تحمل این خیلی ساده س .دلیل نمیشه اگه همدیگر رو دوست داریم حتما با هم ازدواج کنیم .با هم دوستیم، نزدیکیم، همین کافیه .وقتی هم ازدواج کنیم ، بازم با هم می ریم میاییم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صورتم را از مقابل صورت منصور گرفتم .اشک در چشمهایش حلقه زده بود.دلم به حالش سوخت. گفتم: خیلی خب، گریه نکن.شب بر میگردم آقای ساده بی خط[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس این چمدون چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برش دار ببین چیه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور چمدان را از روی زمین بلند کرد و با تعجب گفت: اینکه خالیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چمدون خالی می برم، پر میارم .می رم بابا رو بیارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منو دو ساعته سر کار گذاشتی گیسو؟ خدا بگم چیکارت کنه! بخدا نصف عمر شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا تو باشی و دیگه یه جمله نگی وگوشی رو قطع کنی ، آقای رییس![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد و لبخندش به خنده و بعد به قهقهه تبدیل شد .خودمم خنده ام گرفت .گفت: یعنی بابات رو میخوای بذاری تو چمدون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، حالا اجازه می فرمایین برم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم میام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمی گی شب برمیگردی ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب آره .اگه بلیط گیرم بیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیر میاد .بریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور! جواب بابام رو چی بدم اگه سراغ گیتی رو بگیره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بگو گیتی هستی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وقتی اومد تهران، بگم گیسو کجاست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بگو گیسو هستی ، منو آوردی کمکت کنم . گیتی هم خونه س .باید فیلم بازی کنیم دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دوباره شروع شد ! نترس! بزن بریم ، آقای از شرکت فراری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شرکت یا شیراز؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شرکتی در شیراز بنام آسایشگاه سالمندان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، پس بذار به مادر زنگ بزنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می ریم بلیط می گیریم. بعد می ریم پیش مادر جون .احتمالا پرواز بعدازظهره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید مجبور شیم شب اونجا بمونیم ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بمونیم. ولی من تا فردا ظهر باید اینجا باشم. سنگ از آسمون بباره میام ، چون با آقای دکتر قرار دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با دکتر قرار داشته باشی بهتر از اینه که ما رو رها کنی بری شیراز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده .در را قفل کردم ، بسم اللهی گفتم و راهی شدیم. برای ساعت دو بعدازظهر بلیط رفت گرفتیم و برای دوازده شب بلیط برگشت رزرو کردیم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به شیراز که رسیدیم مستقیما به آسایشگاه رفتیم. پدر از دیدن ما بی نهایت خوشحال شد وسراغ گیتی را گرفت.گفتیم مادرجون حالش خوب نیست پیش او مانده. بعد از تصفیه حساب از آسایشگاه بیرون آمدیم .پرد چنان ذوق زده شده بود که از بیان آن قاصرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت شش بعدازظهر به هتل رفتیم واستراحت کردیم ، بعد شام را در همانجا صرف کردیم .ساعت یازده به فرودگاه آمدیم وآماده پرواز شدیم و به تهران برگشتیم. اول منصور را رساندیم بعد من و پدر به منزل خودمان آمدیم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اتاق گیتی را برای پدر آماده کرده بودم .آنقدر خسته بودیم که نفهمیدیم چه طور خوابمان برد. صبح صبحانه پدر را دادم و به شرکت رفتم. طبق قرار قبلی که با منصور گذاشته بودم ساعت ده ونیم یازده، باید رل گیتی را بازی می کردم و به دیدن پدر می رفتیم .در اتاق منصور لباسم را عوض کردم و با منصور به منزل خودمان رفتیم .پدر باور کرد که من گیتی هستم واز این بابت خیالم راحت شد .نزدیک ظهر به شرکت برگشتیم و ساعت دوف دوباره تغییرلباس دادم و بعنوان گیسو به منزل برگشتم. پدر گفت: منصور و گیتی صبح اومدن اینجا. منصور می گفت گیتی تحمل نداشت تا عصر صبر کنه .گیتی چه لاغر شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره بابا، تازه صبح که با من تماس گرفت باهام دعوا کرد که چرا دیشب بیدارش نکردیم. لاغریش هم بخاطر غصه س. غصه بچه شو میخوره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونم .نصیحتش کردم .قسمت این بوده ، مثل اینکه از روز ازل ، رو پیشانی خانواده ما داغ دیدن نوشته شده [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ناهار که نخوردین بابا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بابا، چیزی نبود بخورم .نه نون داری ، نه تخم مرغ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عوضش چلوکباب داریم. امروز ناهار مهمون رستورانیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیار که دلم ضعف رفت .اونجا راس ساعت دوازده ناهار می خوردیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا گیتی نموند؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی اصرار کردم .گفت خانم متین مریضه ، برم بهتره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از ناهار وقتی پدر خواست برود استراحت کند، گفتم : بابا ، امروز ساعت پنج آقای دکتر مقتدر، یکی از دوستان منصور، میاد اینجا .متخصص مغز واعصابه.خیلی اصرار داره شما رو ببینه .خلاصه باهاش راحت باشین . بعدش هم قراره من باهاش برم مطبش رو ببینم .اشکالی نداره که؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه باباجون چه اشکالی داره ؟ برو دخترم راحت باش. آدم مطمئنیه دیگه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله منصور اونو خوب می شناسه .دوست خونوادگی هستیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ازدواج کرده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس منو کرده تله و میخواد صیدت کنه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جا خوردم .لبخند زدم وگفتم: بابا کسی هست که منو نخواد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه قربونت برم .فقط امیدوارم قسمت تو هم یکی مثل منصور باشه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخندی تحویل پدر دادم .به اتاقش رفت تا استراحت کند .با خودم گفتم: شاید هم خود منصور باشه خدا رو چی دیدی بابا![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت پنج ونیم بهرام با ماشین شیکش جلوی منزل ایستاد.به پدر خبر دادم تا آماده باشد. در آپارتمان را باز کردم .بهرام با سبد گل بزرگ و بسته کادویی وارد منزل شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا زحمت کشیدین دکتر ؟ خیلی خوش آمدین.پدر هم با بهرام سلام واحوالپرسی کرد ودست داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی نشستیم پدر گفت: خیلی خوش اومدین دکتر. ذکر خیرتون رو زیاد شنیدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم جناب رادمنش .منم همچنین.گیسو خانم رو که دیدم متوجه شخصیت خانوادگی ایشون شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین بزرگواری از شماست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از پذیرایی، بهرام گفت: خب جناب رادمنش، خوشحال میش م بعنوان یه پزشک، مشاور شما باشم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]افتخار منه پسرم. و پدر شروع کرد به شرح بیماری اش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خانم ممکنه داروهای پدر رو بینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله البته و اوردم .نگاهی به آنها کرد وگفت:من فقط یکی از این قرصها را پیشنهاد میکنم .بقیه رو استفاده نکنین.بجای اینها دو نوع قرص دیگه می نویسم ، اونا رو مصرف کنین. در کنار استراحت ، تفریح رو هم توصیه میکنم.الحمدالـله مشکل خاصی ندارین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم پسرم.گیسو جان! دفتر منو بیار دکتر برام داروها رو بنویسن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم بابا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از یکساعت با بهرام از منزل خارج شدیم .توی ماشین که نشستم بهرام نگاه عاشقانه ای به من کرد وگفت: خب کجا بریم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انتخاب با شما دکتر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اشکالی نداره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ابدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بریم پارک جمشیدیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]موافقم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدر آن طورها که من فکر میکردم، بیمار نیستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الان بهتر شدن .الحمدالـله دیگه حواس پرتی هم ندارن . فقط خیلی افسرده س.سکوت رو دوست داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای بیماری اعصاب این طبیعیه. باید ایشون رو به محیط های شاد ببرین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونین دکتر، من هنوز قضیه مرگ گیتی رو به پدر نگفتم .می ترسم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جدا؟ یعنی فکر میکنه گیتی زنده س؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سراغشو می گیره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلامن رل گیتی رو بازی می کنم .ولی این برای مدت طولانی ممکن نیست، چون بالاخره نمی گه چرا هر گیسو نیست گیتی میاد؟ یا چرا ما نمی ریم خونه گیتی ؟ موندم چه کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عجب موضوع پیچیده ایه .البته خوب کردین نگفتین .ولی کم کم باید ایشون رو آگاه کنین و بهش بگین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطوری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همینطور که پیش بره خودش می فهمه .بنظر من مرد تیز و دقیقی میان نمیشه زیاد فریبش داد. ببینم یعنی اینقدر شبیه بودین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما دوقلوهای همسان بودیم دکتر. هم شکل ، هم صدا، و هم هیکل[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه جالب!خدا رحمتشون کنه .خیلی متاسفم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif]به پارک جمشیدیه رسیدیم .کمی قدم زدیم .بعد روی نیمکتنشستیم و صحبت کردیم .شام را در بهترین رستوران صرف کردیم .برای پدر هم غذا گرفتیم و بهرام مرا به منزل رساند ورفت .احساس کردم بهرام را دوست دارم واو می تواند جای منصور را برایم پر کند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت یازده منصور تماس گرفت و در مورد گشت وگذارم با بهرام کنجکاوی کرد. من هم با آب وتاب برایش تعریف کردم تا عوض کنفرانس رفتن را صاف کرده باشم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک ماه گذشت. یک روز در شرکت مشغول کار بودم که منصور مرا به اتاقش خواند .دل تو دلم نبود .حدس زدم میخواهد خواستگاری کند ، اما زهی خیال باطل![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش فرهان از من خواسته واسطه بشم و ازدواج شما رو روبه راه کنم. به من محول کرده نظرت رو بپرسم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با عصبانیت زیر چشمی نگاهش کردم .دلم میخواست زبانش را از حلقومش در می آوردم تا دیگر اینطور با اعصاب من بازی نکند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گفته بودم با فرهان ازدواج نمی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! ببین من این ابر حق رو به فرهان می دم ، تو حق اونی .فرهان پسر با شخصیت ومهربونیه ف از دستش نده .اگه زن فرهان بشی، اقلا خیالم راحته که جای خوبی افتادی.احساس میکنم یه جورایی در قبال تو سمئولیت دارم .حیفه تورو اسیر خودم کنم. من بعد از گیتی نمی تونم کشی رو خوشبخت کنم .فکرهام رو کردم .فرهان شناخته شده تر از بهرامه .ردش نکن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بغض داشت خفه ام میکرد .حال منصور هم بهتر نبود .می فهمیدم با چه سختی ای این جملات را ادا میکند انگار زیر پایم خالی شد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب چی میگی گیشو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما نمیخواد برای من دلسوزی کنین ، به فکر خودتون باشین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو ، می دونم الان داری چه فکری در مورد من می کنی. می گی نامردم ، بی غیرتم ، احساس ندارم ، درک ندارم. ولی واقعیت اینه که ما باید هر دو این رو بپذیریم .پس انقدر با حرفهات منو عذاب نده .تو شرایط منو می دونی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من فرهان رو نمیخوام .چون مطمئنم اون هم یه روز مثل تو منو به کس دیگه ای می بخشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی داری می گی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عاقل باش گیسو .میخوای به پای من بسوزی ؟ من شاید تا آخر عمرم ازدواج نکنم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، ابدا مگه دیوونه م؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس میخوای با بهرام ازدواج کنی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو چشمهایش زل زدم و از حرصم گفتم : آرزومه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]انگار آب سردی روی منصور ریخته باشند، وا رفت .بی احساس بی عاطفه! وقتی بتونی جون دادن یه دختر رو نگاه کنی معلومه که منو هم شوهر می دی .دل سنگ مغرور! ای که دستم بشکنه ! ای که ایشاءا... دل نازک و پر از رحم من زیر گل بره که دلم به حالت سوخت و شدم غمخوارت ![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از اتاق بیرون آمدم دست و پایم می لرزید .دنیا پیش چشمم تار شد. اگر تا آن موقع ذره ای امید داشتم به اینکه منصور بر مردها حسادت می کند و مرا برای خودش میخواهد، آن لحظه همه نقش بر آب شد. مطمئن شدم که بنفشه توانسته منصور را به خودش جذب کند. با اعصابی خراب به منزل آمدم.پدر متوجه دگرگونی حالم شد و کنجکاوی کرد .سردرد را بهانه کردم .بعد از ظهر بهرام برای دیدن پدر به منزلمان آمد .هفته ای یکبار می آمد و سلامتی پدر را کنترل میکرد .با داروهایی که به پدر داده بود ، پدر روز به رئز حالش بهتر می شد. به قول بهرام یکی از مهمترین علتهای پیشرفت سلامتی پدر، این بود که پیش من برگشته بود واحساس استقلال میکرد .آن روز بیشتر از همیشه احساس کردم بهرام را دوست دارم .فقط نمی دانم چرا خواستگاری رسمی نمیکرد. البته برای پنج شنبه من و پدر را به منزلشان دعوت کرد وچون از قضیه فیلم بازی کردن ما برای پدر باخبر بودند، از خانواده متین دعوت نکردند .اینطور وانمود کردیم که منصور و گیتی میهمان دارند ونمی توانند بیایند.البته احساس میکردم پدر کمی مشکوک شده، چون در عرض این مدت من گیتی را با هم ندیده بود. گاهی سوالاتی میکرد ولی به ذهنش هم خطور نمیکرد که ممکن است گیتی مرده باشد. خلاصه همه دردها به کنار، این درد از همه بدتر بود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در عرض آن هفته با منصور سر سنگین بودم .یعنی یگو بخند نمی کردم خیلی معمولی با او برخورد میکردم .می فهمیدم خودخوری می کند، ولی به روی خودش نمی آورد. یک غلطی کرده بود ومانده بود که چکار کند . فرهان هم بنظر ناراحت می رسیدو برای من تاقچه بالا گذاشته بود. خب حق داشت بیچاره، شاید اگر بهرام به تورم نخورده بود لحظه ای درنگ نمی کردم و فرهان را می پذیرفتم .ولی بهرام روز به روز مرا عاشقتر میکرد. الحق پسر مهربان و فهمیده ای بود، با شخصیت، خوش برخورد وعاقل[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]پنج شنبه به منزل بهرام و خانواده اش رفتیم استقبال و پذیرایی خیلی گرمی از من وپدر کردند. پدر با بهرام تخته بازی کردند .من هم با بهرام وبنفشه و مادرش گرم صحبت بودم. از گوشه کنایه های مادر وخواهر بهرام پی میبردم از توجه بهرام به من راضی اند . بهرام از خوشحالی در پوشت نمی گنجید . راستش من هم چنین حالتی داشتم . بهرام شب ما را به منزل رساند ورفت.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صبح جمعه ساعت یازده صبح خانم متین تماس گرفت .بعد از سلام واحوالپرسی برای رد گم کردن گفتم : پس گیتی ومنصور رفتن بیرون؟ این گیتی که یه سری به ما نمی زنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفت: پس کی می خواین به آقای رادمنش حقیقت رو بگین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· کم کم درست میشه مادر جون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· انشاءا....[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خب چه خبرها؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· منصور که تو اتاقشه .از دیروز حوصله ش سرجاش نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· چرا مادر؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· گیسو جان! من دلم نمیخواد تو رو از دست بدم ،منصور هم همینطور. ولی خب، مثلا میخواد مردونگی کنه. می دونم بهرام از منصور بهتره ولی ما هم دلمون به تو خوشه[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفتم : منم همینطور مادر! ولی مشکل از طرف من نیست . خودتون شاهدین که راضی بودم ، ولی دیگه از دست رفتارش و حرف هاش خسته شدم .حالا هم که اینطور پیش اومده...... بابا ببخشین ممکنه زیر سیب زمینی رو کم کنین؟ الان میسوزه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه عزیزم و به آشپزخانه رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفتم: مادرجون! منصور خودش اعتراف میکنه نمیتونه منو خوشبخت کنه .این جمله یعنی چی؟ خب یعنی نمیتونه منو به اندازه گیتی دوست داشته باشه.غیر از اینه؟ شما راضی هستین من یه عمر بدبخت بشم؟ وقتی منو برای فرهان خواستگاری میکنه ، یعنی دست از سرم بردار .درسته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لیاقت نداره خاک بر سر! آخر هم می دونم زن می گیره ها! ولی معلوم نیست به تور کی بخوره .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشاءا.... یه زن خوب گیرش میاد. بهتره اذیتش نکنیم مادر جون، توکل بر خدا. ولی خواهش میکنم اگه به بهرام جواب مثبت دادم .از من دلخور نشین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونم عزیزم .تو چه تقصیری داری؟ ولی من تو رو میخوام دخترم. تو بوی گیتی رو می دی .بوی محبت ، بوی صفا ، بوی صداقت . و زد زیر گریه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادرجون خودتون رو ناراحت نکنین، بالاخره یه طوری میشه. شاید قسمت منصور یکی بهتر از منه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچکس نمی تونه جای تو وگیتی رو واسه ما پر کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .هیچکس هم جای شما ومنصور رو واسه من پر نمی کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدرت رو فرستادی دنبال نخود سیاه؟آره؟ یه مدت منو فریب دادین، حالا نوبت ایشونه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه کنیم مادر؟خودم دارم دیوونه میشم.از دست این گیتی، اگه اومد بگین با من تماس بگیره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدرت اومد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربونت برم عزیزم، کاری نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، خوشحال شدم مادر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار وگوشی را گذاشتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سیب زمینی هات سرخ شد بابا! اگه کار دیگه ای هست بگو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، کاری نیست .فقط باید برنج رو دم کنم .البته سالاد هم باید درست کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سالاد رو بده من درست کنم .گیتی کجا رفته؟پدر سوخته بی فکر! همچین چسبیده به شوهرش، انگار شوهر قحطه .نمی گه یه بابایی دارم ، یه خواهری دارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]رفتن خونه یکی از دوستهای منصور .می دونی بابا؟ این منصور آهن ربا داره، تقصیر گیتی نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینم خواست خدا بوده. اگه همه رو از دست دادیم ، اقلا گیر آدمای خوبی افتادیم. هم منصور خوبه ، هم مادرش .منصور رو به اندازه علی دوست دارم .بس که این پسر مهربون ومودبه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، همینطوره.گیتی شانس آورد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو هم شانس میاری دختر گلم .خدا جای حق نشسته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بهمن ماه را پشت سر می گذاشتیم .پدر چند بار اصرار کرد که باید به گیتی ومنصور بگویی بیایند اینجا .من هم قهر با گیتی را بهانه کردم و گفتم یا جای من اینجاست یا جای او. اگر گیتی بیاید من می رم بیرون . و بیچاره پدر باز کوتاه آمد. چندبار با منزل خانم متین تماس گرفت تا با گیتی صحبت کند، که گفتند گیتی رفته بیرون. بهرام مرتب به دیدن ما می آمد.اما دریغ از خواستگاری . احساس میکردم مرا بازی می دهد. در آن مدت بقدری اعصابم بهم ریخته بود که اندازه نداشت. از آنطرف دروغی به پدر گفته بودم ومجبور بودم ، بخاطرش روزی صدبار دروغ بگویم .از طرف دیگر پدر مشکوک شده بود و غصه میخورد .از آنطرف منصور هم حال درست وحسابی نداشت و اعصابش درهم برهم بود.بهرام هم یک قدم به پیش و یک قدم به پس داشت و با صراحت خواستگاری نمیکرد .از آنطرف فرهان بود که دلم به حالش می سوخت .فقط منتظر بودم تنها بشوم واشک بریزم .تمام این فشارهای روحی برمن بشدت سنگینی میکرد و داشت مرا از پا در می آورد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در چنین وضعیتی کیارستمی در شرکت در مقابلم ظاهر شد و گفت: خانم رادمنش بی شاخ و برگ می رم سراصل مطلب .از مهندس متین خواهش کردم برای بارسوم از طرف من از شما خواستگاری کنن ، ولی نپذیرفتن و گفتن دیگه برای کسی از شما خواستگاری نمی کنن .حالا خودم قدم پیش گذاشتم .البته می دونم چهارده سال با هم تفاوت سن داریم و شما خیلی خیلی سرتر و زیباتر از من هستین .درسته چهره جالبی ندارم، ولی قول می دم هرچه قیافه م زیبا نیست، در عوض سیرتم رو زیبا کنم. من به شما علاقمندم و قول می دم زندگی خوبی براتون فراهم کنم .یه زندگی پر از محبت، عشق،آسایش ورفاه [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]حیرت زده شده بودم، ولی خودم را خیلی کنترل کردم و خیلی خونسرد گفتم: خواهش میکنم مهندس! این حرفها چیه؟ اصل قلب آدمهاست ، ولی اجازه بدین فردا جواب قطعی رو بهتون بدم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه ، من فردا برای گرفتن جواب خدمت می رسم .کاری ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر، پیش مهندس تشریف نمی برین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امروز فقط به نیت خواستگاری خدمت رسیدم .به ایشون سلام برسونین.فردا خدمتشون می رسم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی رفت، شل ووارفته روی صندلی نشستم .این مرد سبزه موفرفری قد کوتاه خرپول چقدر به نظرم زیبا آمد .چه صادقانه و بی ریا حرف زد. چطور تا حالا در مورد این مرد مهربان و باشخصیت اینطور قضاوت میکردم. مگر قیافه خوب می توانست ضامن خوشبختی باشد؟ شاید همین کیارستمی چهل ودو ساله، بیشتر از منصور و بهرام می توانست مرا خوشبخت کند .شاید او قدرم را بهتر می دانست .تصمیم گرفتم همان روز در مورد کیارستمی با پدر صحبت کنم ورضایتش را جلب کنم[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]پدرم گفت: تو دختر عاقلی هستی .مطمئنم که در انتخاب اشتباه نمی کنی . بگو بیاد ببینمش .به منصور هم تلفن می زنم باهاش مشورت می کنم .بالاخره اون بیشتر همکارش رو می شناسه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه بابا. پس بهش بگم بیاد خواستگاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بگو بیاد عزیزم. ولی بهرام چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اونا که خواستگاری نکردن، می ترسم کیارستمی هم از دستم بره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر طور خودت دوست داری بابا! البته سنش کمی زیاده ولی اگه خوب باشه ، قابل گذشته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از ظهر پدر با منصور در مورد کیارستمی صحبت کرد .بعد منصور از پدر خواست تا با خودم صحبت کند وگفت: زده به سرت گیسو؟ معلوم هست آش کی رو هم می زنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هرکس که در این رقابت برنده شه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمی خواستی با بهرام ازدواج کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کیارستمی بهتره.تا حالا هم در موردش اشتباه می کردم .مرد زندگی من اونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]توداری با کی لج می کنی گیسو؟ تو که اونو نمی خواستی. آخه کیارستمی کجاش به تو میاد. قبول دارم مرد محترم وخوبیه، ولی سیزده چهارده سال با تو اختلاف سن داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهم نیست ، مگه شما ده سال با گیتی اختلاف سن نداشتین؟ از اینکه فعل گذشته به کار بردم هول شدم و ادامه دادم: گیتی خیلی هم راضیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! دیوونگی نکن![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا می رین بابا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم پیش آقای میری .گفته غروب بیا پیشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه بابا، سلام برسونین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدر کجا رفتن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منزل همسایه طبقه بالا. با هم خیلی جور شده ن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که از کیارستمی بدت می اومد .پس چی شد یه دفعه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اشتباه میکردم .اونایی که دوستشون دارم چه گلی به سرم زدن؟ حالا میخوام بقیه عمرم رو با کسی زندگی کنم که قدرم رو می دونه، دوستم داره ومیخواد زندگیش رو به پام بریزه .ایرادی داره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من مخالف ازدواج کردن تو نیستم گیسو .فقط چرا کیارستمی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام زن کسی بشم که دوستش ندارم .چون نمی تونم در آن واحد دو نفر رو دوست داشته باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این خیانته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیانت؟! شما دل سنگم کردین و دلرحمی رو ازم گرفتین. همون روز که باعث شدین جون کندن آذر رو ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه ؟ بدهکارم شدیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وقتی بهم محبت کنه بهش علاقمند می شم، ووقتی ازش بچه دار شم، عاشقش هم می شم، نگران من و اون نباشین تازه، این خیانته که شریک زندگیش می شم؟ زندگی ای براش بسازم که همتون انگشت به دهن بمونین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پشیمون میشی. من ندیدم دختر انقدر برای شوهر کردن عجله داشته باشه.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من مثل تو عاشق مرده ها نیستم و یه عمر مرده پرستی نمی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون مرده خواهر توئه .بی انصاف![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مرده ، مرده س.چه فرقی میکنه؟ در ضمن دیگه مردن آدما برام طبیعی وعادی شده .فکر نمی کنم این بار اگه خبر مرگ عزیزی رو به من بدن قهقهه بزنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دختره بی عقل! عجله نکن، صبرکن![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صبر کنم که چی بشه؟ بیست و هشت سالمه منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه کم صبر کن تا بهرام بیاد خواستگاری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه می خواست تا حالا اومده بود [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون میخواد ، فقط مثل تو عجول نیست . میخواد بیشتر تورو بشناسه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس وقتی خوب شناخت، یادش بنداز که دختر خوشگل و خوب رو زود می برن .در ضمن از قول من خداحافظی عذرخواهی کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیوونه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره حق با توئه. پس دست از سر این دیوونه بردار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو خودت رو بدبخت کن .به درک! اصلا به من چه ؟ ولی پس فردا نیای بگی منصور اشتباه کردم، خریت کردم ، من جوونم و کیارستمی پیره، احساساتمون با هم فرق میکنه و از این شِروورها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کیارستمی با تو فقط چهار پنج سال تفاوت سن داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب منم مثل کیارستمی ، دیدی که نیومدم جلو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره برو افتخار کن .بگو خواهر زنم عاشقم بود ولی من جوونمردی کردم ونرفتم خواستگاریش .برو جار بزن [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور مدتی سکوت کرد. گفتم: کاری نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با یه دیوونه، نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس خدانگهدار آقای عاقل وفادار .برو مدال بگیر و افتخار کن .وگوشی را روی تلفن کوبیدم .هرچه می کشیدم از دست منصور بود. اگر گیتی عاشق او نمی شد. الان نه گیتی مرده بود، نه من به این وضع افتاده بودم.لعنتی![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*****************************[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]فردای آنروز وقتی کیارستمی برای گرفتن جواب آمد .مثل مرده های متحرک به او خیره شده بودم .نمی دانستم باید چه بگویم .حرف منصور توی گوشم بود که پس فردا نگی من جوونم و اون پیره واحساسمون با هم متفاوته با اینحال تا آمدم بگویم بله،صدای عطسه خانم حکیمی منصرفم کرد و گفتم : می دونین مهندس، من به شما ارادت خاصی دارم اما خواهش می کنم فرصت بیشتری به من بدین .من الان شرایط خوبی برای فکر کردن ندارم .دلم نمیخواد الان به شما بگم بله ولی بعد پشمون بشم و ناراحتتون کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه خانم رادمنش، من حرفی ندارم. خوب فکر کنین و از صمیم قلب تصمیم بگیرین .یه عمر زندگی شوخی نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوشحالم که با فرد منطقی ای مثل شما رو به رو هستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم .راستش یکی از مزایای افراد مسن اینه که شرایط و احساس افراد کوچک تر از خودشون رو در نظر می گیرن. چون خودشون این سن و این دوره رو گذروندن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم مهندس .در ضمن تا من فکر می کنم ، شما دنبال همسر باشین و فرصت ها رو از دست ندین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخندی زد وگفت: آب از سر من گذشته خانم . دی رکه شده یه مدت دیگه هم روش. اگه قول صد در صد به من بدین ف حاضرم پنج سال دیگه هم صبر کنم .عشق ما هوس نیست که عجله داشته باشیم.[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]از فهم وشعور این مرد لذت بردم .خدایا چرا هر چی آدم با شعور بامعرفته، به تور من مجنون می خوره .خودت نجاتم بده! خسته شدم انقدر با احساس و غرور مردم بازی کردم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اگر خانم حکیمی عطسه نکرده بود و انقدر به صبر اعتقاد نداشتم ، بدون لحظه ای درنگ بله را به کیارستمی گفته بودم .ولی افسوس که مادر خدابیامرز من، اعتقاد به صبر را از بچگی در ذهن ما فرو کرده بود .وقتی با کیارستمی خداحافظی کردم، منصور از اتاقش بیرون آمد و با دیدن ما جا خورد .می دانستم الان دل توی دلش نیست که بداند چه جوابی به او داده ام .با کیارستمی حال واحوال کرد ، ووقتی کیارستمی خداحافظی کرد و رفت .آهسته گفت: چی شد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچی ، چی میخواستی بشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جواب مثبت رو گرفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، خیلی سریع[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پلک های منصور یکی به زمین چسبید ، یکی به آسمان .از اینکه حرصش بدهم لذت می بردم .چشمهایش را بست و دستش را روی پیشانی اش گذاشت وگفت: امیدوارم پشیمان نشی . و به اتاقش رفت[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بدبختی اینجا بود که دلم نمی آمد ناراحتی منصور را ببینم .وقتی در اتاقش را بست، بطرف در رفتم .سرم را از لای در داخل کردم وگفتم : منصور![/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بطرفم برگشت و فقط نگاهم کرد .چنان چهره درهمی داشت که از شوخی خودم بدم آمد .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به کیارستمی گفتم باز هم بهم وقت بده فکر کنم . اون خیلی فهمیده س.ولی اگر صبر نیومده بود بله رو گفته بودم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منتظر جواب نماندم، در را بستم و پشت میزم آمدم .[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اواخر بهمن ماه باید برای قرارداد جدید اجاره مغازه پدر به شیراز می رفتیم .از منصور دو هفته مرخصی گرفتم تا با پدر به شیراز بروم و کارها را رو به راه کنم .هر شب منزل یکی از اقوام می رفتیم و روزها دنبال کارهای شخصی و این بار مغازه را با قیمت بالاتری رهن واجاره دادیم. بعد از یک هفته به تهران برگشتیم .از پدر خواستم به کسی اطلاع ندهد ما برگشته ایم ، چون فکرهایی داشتم .می خواستم خانه را بجای بهتری انتقال بدهم وبهتر دیدم کمی منصور را اذیت کنم . برای همین، سر دو هفته با منصور تماس گرفتم و ده روز دیگر مرخصی خواستم و گفتم که ما هنوز در شیراز هستیم [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت هفتم

قسمت هفتم

قسمت هفتم : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]از صبح روز بعد به بنگاه های معاملات ملکی مراجعه کردم و بعد از چهار روز آپارتمان شیک وبزرگی در طبقه دوم یک مجتمع دو طبقه دو واحدی ، در محله خوش آب وهوا و خوب خیابان ظفر پیدا کردیم .خوشبختانه خانه خالی بود و ما توانستیم ده روزه آپارتمان را به صاحبش پس بدهیم و به خانه جدید اسباب کشی کنیم .تا در آنجا جا به جا شدیم و کمی پرده و وسایل ومبلمان نو خریدیم، یک فهفته دیگر طول کشید .یک ماه بود منصور را ندیده بودم، و کسی کوچکترین اطلاعی از ما نداشت .پدر را هم اینطور توجیه کردم که می خواهم برای همه غیرمنتظره باشد و سال نو، ما را در منزل ببینند. بیچاره پدر هم شده بود غلام حلقه به گوش ته تغاری اش گیسو خانم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از روزی که قرار بود به شرکت بروم و به مرخصی ام پایان بدهم، ده روز گذشت. از آقای میری همسایه طبقه بالا شنیدیم که منصور وبهرام وفرهان چندبار به خانه ما رفتهاند و دیده اند جا تر است و بچه نیست و چقدر این موضوع دلم را خنک کرد، خدا عالم است .به آقای میری سفارش کرده بودم که اگر کسی سراغ ما آمد ، بگوید آدرسی از ما ندارند. فقط می داند از این محل رفته ایم .او هم همین را به آنها گفته بود.خلاصه حسابی لوس بازی در آوردم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از یکماه بالاخره به شرکت رفتم .دلم برای منصور یک ذره شده بود.البته یکی دوبار شماره مستقیمش را گرفته بودم و صدایش را شنیده بودم، ولی صحبت نکرده بودم. خانم حکیمی با دیدن من حیرت زده شد وگفت: کجایی گیسو جان؟ معلوم هست؟ یه دفعه می ذاشتی بعد از تعطیلات نوروز می اومدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گرفتار اسباب کشی بودم. سرم خیلی شلوغ بود. حالا تا نوروز یک هفته مونده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونی مهندس چه حالیه .فکر میکرد رفتی که رفتی .آخه ده روزه از مرخصیت گذشته وحتی یه تماس هم نگرفتی .ما غیبتت رو کردیم ، گفتیم چه بی معرفت! بدون خداحافظی ما رو ترک کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انقدرها هم بی معرفت نیستم خانم حکیمی! فقط خواستم کمی قدرم رو بدونین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ما قدر تو رو می دونیم عزیزم! وقتی اینجا نیستی هیچکس دل و دماغ نداره، مخصوصا مدیران شرکت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· شما لطف دارین .مهندس هستن؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· بله، ایشون هم چهار پنج روزی شرکت نیومدن .الان دو روزه که میان .نگران شما بودن، حال وحوصله نداشتن .مدتیه خنده به لب ایشون ندیدیم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· کسی که داخل اتاق نیست؟ چون می ترسم سرم فریاد بکشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· نه کسی نیست برو تو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در اتاق منصور را زدم ووارد شدم .پشت میزش نشسته بود و سرش را روی میز گذاشته بود .آرام سرش را بلند کرد و با دیدن من از جا پرید [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با غضب بطرفم آمد. مقابلم ایستاد .چنان خشمگین نگاهم میکرد که گفتم : چرا اینطوری نگاهم می کنی؟ عوض جواب سلاممه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکدفعه چنان سیلی به صورتم زد که صورتم بسمت در برگشت. توقع هرچیز را داشتم جز کتک خوردن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کدوم گورستونی بودی، بی فکر بی عاطفه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی صد برابر خشمگین تر به او کردم و دیگر دقیقه ای صبر نکردم . بطرف در آمدم و در را باز کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو!..... گیسو صبر کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]توجه نکردم و بسمت در خروجی رفتم .کارکنان شرکت با تعجب به ما چشم دوخته بودند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خواهش میکنم ، فقط یه لحظه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]راه پله ها را سه تا یکی پایین آمدم وسریع یک تاکسی گرفتم و به خانه برگشتم .پدر وقتی چشمان گریان مرا دید با حیرت پرسید : چی شده گیسو؟![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچی بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا نرفته، برگشتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور از دستم عصبانی بود .منم نموندم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه حرف حسابش چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می گه چرا بی خبرمون گذاشتی، نگران شدیم .از این حرفا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حق با منصوره! چقدر بهت گفتم کار درستی نیست ، دلواپس می شن، به خرجت نرفت .آدم که از حرف درست ومنطقی ناراحت نمی شه، بلند شو برو سرکارت دختر.ببین چقدر دوستت داره که برات نگران شده ودعوات کرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون بیخود کرده .حالا نشونش می دم با گیتی که قهرم با اونم قهر می کنم ، خیال همه راحت بشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می خوای پای اونو هم از این خونه ببری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بلند شو اشکهات رو پاک کن .بهش آدرس دادی یا نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، اصلا جواب سلامم رو هم نداد .فقط گفت کدوم گورستونی بودی بی فکر بی عاطفه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اوه،اوه، پس منصور هم از این حرفها بلده بزنه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خنده ام گرفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پاشو به طاهره خانم وخانم متین ودکتر مقتدر وبقیه زنگ بزن ، تلفن و آدرس بده .زشته!عقلم رو دادم دست تو نیم وجبی ، این یه ذره آبرومون رو ببری، بلند شو.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودتون زنگ بزنین.من الان حوصله ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب.پس با اجازه خانم بزرگ [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بسمت تلفن رفت و شیپور را برداشت و همه را خبر کرد .برایم جالب بود که اول از همه هم خانم متین را خبر کرد.احساس میکردم وقتی با مادرجون صحبت می کند ، دلش ضعف می رود .نه تنها حسودی ام نشد، خیلی هم خوشحال شدم .مادرجون بوی مادرم را می داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داشتم میز شام را جمع میکردم که صدای زنگ آپارتمان بلند شد. رفتم گوشی اف اف را برداشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو جان مهمون نمی خواین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شمایین مادر جون ؟بفرمایین بالا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا، خانم متینه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به به ، گل اومد ، بهار اومد . و سریع به اتاق خوابش رفت تا شلوار رسمی بپوشد .خنده ام گرفت .در آپارتمان را باز گذاشتم و سینی بشقاب و لیوان شام را به آشپزخانه بردم و سریع برگشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام مادرجون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام عزیزم! فکر نمی کردم انقدر بی معرفت باشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حق با شماست .ولی خواستم غافلگیرتون کنم، مثل اینکه نگرانتون کردم .شرمنده م .بفرمایین، خیلی خوش اومدین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دشمنت شرمنده باشه .مبارک باشه چه خونه قشنگی .به به![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نیشم با دیدن منصور بسته شد .ولی چه کنم که مادرم از بچگی به من یاد داده بود که میهمان حبیب خداست ، حتی اگر دشمنت باشه باید احترامش کنی . مهمان با خودش رحمت می آورد و اگر به او بی احترامی کنی برکت از منزلت می رود.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام گیسو جان، منزل نو مبارک[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام .ممنونم بفرمایین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر مرتب وادوکلن زده از اتاقش بیرون آمد و با آنها سلام و احوالپرسی گرمی کرد و به سالن پذیرایی راهنمایی کرد .نشستیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این کارها چیه؟ خودتون گلید و بهترین هدیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قابلی نداره دخترم .یه چشم روشنی بعنوان یادگاریه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین لطف کردین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اصلا به منصور نگاه نمی کردم .انگار وقتی مادرم را دفن کرده بودم، حرفها و نصیحت هایش را هم با خودش دفن کرده بودم. هر کاری میکردم به میهمانم یک لبخند کوچک بزنم، نمی توانستم .پدر با آنها گرم صحبت بود و از آنچه در مدت این یکماه گذشته بود تعریف میکرد. مادر جون همچنان محو زیبایی کلام بابا شده بود، که اگر سوزنی هم در تنش فرو میکردند حس نمیکرد .آنجا بود که فهمیدم دل به دل راه دارد .خب الحق هم پدرم مردی بلند قد و خوش قیافه بود. به آشپزخانه آمدم وچای ریختم و به سالن بردم و از آنها پذیرایی کردم . منصور وقتی فنجان را بر می داشت نگاهی به من کرد و تشکر کرد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا گیتی رو نیاوردین؟دختر من که کینه ای نبود. برام خیلی عجیبه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی بهش گفتیم بیاد، جناب رادمنش .اما می گفت من حاضرم بیام ، ولی اگه گیسو تحویلم نگیره ناراحت میشم. ما هم دیگه اصرار نکردیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو همین الان با منصور جان قهره ولی می بینین که چه جوری پذیرایی می کنه.از قول من اینو به گیتی بگین . و لبخند زد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همه به هم نگاه کردیم .منصور گفت: پدر جون باور کنین قبض روح شدیم . قبول کنید کار درستی نبود.منم عصبانی شدم. ولی معذرت میخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودتو ناراحت نکن .من مقصرم که عقلم رو دادم دست این ولوله جادو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با گله مندی گفتم: بابا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربونت برم الهی! بخدا اگر گیسو نباشه فنا می شم .گیتی هم که دیگه بابایی نداره .چسبیده به زندگیش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، خانم متین حالتون چطوره؟ باز هم دارو می خورین یا نه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم به آشپزخانه رفتم تا میوه بیاورم . در یخچال را باز کردم و سبد را پر میوه ککردم و تا در یخچال را بستم و برگشتم ، از ترس جیغ کشیدم . آه منصور! ترسیدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببخشین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر از داخل سالن بلند گفت: چی شده دخترم سوسک دیدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بابا منصور منو ترسوند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]خانم متین بلند گفت: اومده منت کشی دخترم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من و منصور به هم لبخند زدیم .به زور لبخندم را جمع کردم و اخم کردم و سبد میوه را روی کابینت گذاشتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور به کابینت تکیه زد وگفت: خونه قشنگیه . گنج پیدا کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه یه شوهر پولدارو گنج بدونین ، بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس معلومه خیلی خاطرخواهته که از حالا..........[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا نباشه ، بد تیکه ای نیستتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بر منکرش لعنت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مغازه بابا روبیشتر اجاره دادیم .با پولش این خاک رو به سرمون ریختیم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور زد زیر خنده وگفت: کاش همه خاک ها این جوری باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو روت میشه با من حرف بزنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه،والـله، دارم از خجالت می میرم ، ولی رو که رو نیست سنگ پای قزوینه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به سنگ پای قزوین هم گفتی زکی بخدا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلو آمد .به کابینت تکیه دادو نگاهش کردم .گفت: معذرت میخوام .دست خودم نبود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس دست کی بود که اونطور سیلی به گوش من زد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونستم به این حد دوستت دارم .داشتم دیوونه می شدم .فکر کردم دیگه قید ما رو زدی و خودت رو قایم کردی تا فراموشم کنی .بخدا مردم و زنده شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نیازی به قایم موشک بازی نیست .چون قبلا این کار رو کردم. حالا برو کنار، میخوام میوه ببرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما میوه نمی خوایم تو رو می خوایم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه باز هوس گیتی رو کردی؟ برات متاسفم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بروبر در چشمهایم زل زد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا اینطوری نگام می کنی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای اینکه عاشقتم .دوست دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بس کن تو رو خدا دوستت دارم! دوستت دارم! اگر تو منو دوست داری، فرهان وکیارستمی وبهرام هم منو دوست دارن .تازه احساس می کنم آقای مهندس واحد روبرومون هم بهم علاقمند شده و دوستم داره. نمی دونی بدون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بازوهایم را گرفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور بابام میاد می بینه .برو کنار![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومدم خواستگاری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مو بر بدنم راست شد .خدایا چی می شنیدم ؟ آنچه آرزویش را داشتم! عجب خانه خوش قدمی بود! اما نه، پس فرهان بیچاره چی؟ پس بهرام چی؟ پس غرورم چی؟ گیتی چی؟ بابام چی؟ نگاهش کردم و گفتم : حالا؟![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب آره، مگه ایرادی داره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از گیتی اجازه گرفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه جوری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیشب اومد به خوابم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی گفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اول جواب منو بده، بعد اینهمه سوال کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من با تو ازدواج نمی کنم منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای اذیت کنی؟ یا میخوای انتقام بگیری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه به فرهان جواب منفی ندادم؟ تو که دیگه گیتی زنت بوده. اگه همسر تو بشم، فرهان دلش می شکنه .من خیلی سعی کردم رضایتت رو جلب کنم ، چون مطمئن بودم که گیتی راضیه .بارها و بارها وقتی زنده بود به خودم گفت که فقط می تونه منو در کنار تو ببینه، حتی وقتی زنده باشه. منم خواستم به وصیتش عمل کنم .هرچند خواسته قلبی خودمم این بود. چون دوستت دارم ودلم می خواست جای خالی اونو برات پر کنم .اما در صورتی که خودم باشم نه اون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو داری تلافی می کنی گیسو! مثل روز برام روشنه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور. از اون که خواهرم رو، تنها مونسم رو، کشت گذشتم ، تو که دیگه جای خود داری. تو خطایی مرتکب نشدی. چطور باهات ازدواج کنم در حالیکه پدرم هنوز فکر میکنه گیتی زنده س؟ تازه مگه خودت نگفتی تفاوت سن زیاد باعث اختلاف میشه .مگه نگفتی دو درک و احساس مختلف در برابر هم قرار می گیرن وباعث دردسر می شن؟ پس بهم حق بده منصور.انقدر دوستت دارم که هیچوقت فکر نمیکردم جواب منفی از طرف من باشه. ولی انگار فردای هر کسی با دیروزش متفاوته .امیدوارم همیشه خوشبخت وسعادتمند باشی. من بیشتر از هر چیز به سلامتی پدرم فکر میکنم .امروز با اون سیلی که بهم زدی سرعقل اومدم .متاسفم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو پس چرا نمیای بابا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دارم میام .این گیتی پرحرفیهاش رو به منصور هم یاد داده . و به منصور نگاه کردم که دنیای غصه و غم در نگاهش ریخته شده بود. عقب عقب رفت و به یخچال تکیه کرد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا بریم تو سالن منصور، من ارزش غصه خوردن ندارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به سالن رفتم .منصور دو سه دقیقه بعد آمد .رنگ به رو نداشت .از خودم بدم آمده بود، ولی حقیقت همیشه تلخ بوده وهست . اینها واقعیاتی بود که شاید تا آن موقع درست و حسابی درباره شان فکر نکرده بودم . البته اعتراف می کنم که عشق به بهرام هم یکطرف قضیه بود، بهرام در قلبم با محبت و صداقت نفوذ کرده بود و اینها همه تقصیر خود منصور بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکساعت بعد سر درد و گیتی را بهانه کرد و از مادرش خواست که به منزل برگردند و رفتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک هفته گذشت .تعطیلات نوروز را سپری کردیم .منصور در آن مدت سعی میکرد متقاعدم کند ، ولی دلم از سنگ شده بود .بیچاره، چه حالی داشت ، بماند! فقط برای من یک سوال وجود داشت و آن این بود که گیتی در خواب چه گفته بود .هر بار از منصور پرسیدم، گفت وقتی می گوید که جواب مثبت گرفته باشد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک روز بعد ازظهر، وقتی به منزل برگشتیم پدرم کسل وغمگین بود. علت را جویا شدم گفت : چیزی نیست فقط امروز هر طور شده میخوام گیتی رو ببینم .باهاش کار دارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مجبور بودم دوباره از خانه برم بیرون در نقش گیتی برگردم .گفتم: باشه بابا. من می رم بیرون، اون بیاد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· نه تو هم باید باشی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· امکان نداره بابا! با غرور من بازی نکنین.بین من وگیتی مسئله ای پیش اومده که حاضر نیستم قیافه شو ببینم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خیلی خب، پس زنگ بزن منصور ، بهش بگو گیتی رو بعدازظهر بیاره اینجا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم شماره منصور را گرفتم و گفتم: سلام منصور![/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام چطوری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدر چطوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبه، سلام می رسونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا اصرار داره که امروز با گیتی بیاین خونه ما .من ساعت پنج می رم منزل طاهره خانم، شما با گیتی بیاین اینجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم .انگار بابا دلش برای گیتی تنگ شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه من پنج میام خانه طاهره خانم دنبالت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون به مادر جون سلام برسونین، به گیتی نرسونین ، خداحافظ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]احساس کردم پدر تو حال خودش نیست .انگار دوباره حالش بد شده بود. اضطراب داشت .گریه هم کرده بود، نگاه عجیب غریب میکرد. با نگرانی ساعت چهار ونیم از منزل خارج شدم و به منزل طاهره خانم رفتم .منصور هم آمد. لباس دیگری پوشیدم موهایم را پریشان کردم و شیک ومرتب سوار ماشین منصور شدم و پیش پدر آمدیم .پدر هنوز همان حالت را داشت ، ولی ما را تحویل گرفت و گله کرد که چرا به او کم سر می زنم .بعد بلند شد با منزل طاهره خانم تماس گرفت و پرسید من آنجا هستم یا نه؟ که طاهره خانم گفت با نسرین رفتم خرید .پدر برایمان چای آورد و پذیرایی کرد بعد گفت: منصورجان! فکر میکنی اگه روزی گیسو جای گیتی رو بگیره متوجه بشی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی نگران به من کرد .حدس زدم پدر قضیه جا عوض کردن من وگیتی در زمان حیات گیتی را فهمیده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: می دونین پدر جون بخاطر اینکه گیتی فریبم نده، هرازگاهی بازوش رو چک می کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر لبخندی زد که فهمیدم تصنعی است .بعد گفت: پس از خال دست گیسو باخبری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله گیتی روز اولی که اومد خونه ما بهم گفت .گفت گیسو هم عین منه ، ولی خالدارش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس یعنی اینکه کنارت نشسته خالی رو دستش نداره؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داشتم از ترس می مردم .رنگم پرید .منصور گفت: اگه خود گیتی باشه نه، خال نداره پدرجون![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من امروز میخوام ثابت کنم که اینکه کنارت نشسته، گیتی نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رنگ منصور هم پرید .با ترس و اضطراب نگاهی به من کرد وگفت: شوخی می کنین پدر جون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور جان این شمایین که با من شوخی می کنین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد رو به من کرد وگفت: آستین لباست رو بزن بالا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تمام تنم به عرق نشسته بود . خیلی نگران حال پدرم بودم .آب دهانم را بسختی فرو دادم واستین راستم را بالا زدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یادمه خال روی دست چپ گیسو بود اون یکی رو نشون بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا ما رو گرفتین ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من یا شما؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نتوانستم خودم را کنترل کنم و زدم زیر گریه .دستم را روی صورتم گذاشتم وآرام اشک ریختم . منصور از خجالت و ناراحتی بلند شد رفت توی هال نشست و سرش را میان دو دستش گرفت و گریست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر گفت : گیتی من مرده، مگه نه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گریه منصور شدت گرفت .من وپدر هم گریستیم .پدرم هق هقی میکرد که مرا بیاد مرگ مادر وبرادرم می انداخت .بلند شدم بطرف پدر رفتم .کنارش نشستم و او را به خودم فشردم وگفتم:بابا ، من دیگه تو این دنیا ، فقط شما رو دارم .پس خواهش میکنم خودتون رو کنترل کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا به من دروغ گفتین ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می ترسیدیم حالتون بد بشه و تمام زحماتمونبه هدر برود . ما رو ببخشین، ولی چاره ای نبود [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور، پسرم ، بیا اینجا ببینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شد، اشکهایش را پاک کرد و آمد کنار پدرم نشست .لحظه ای به چشم های پدرم خیره شد و یکمرتبه دوتایی زدند زیر گریه. منصور سرش را روی شانه پدرم گذاشت ، پدر نوازشش کرد وگفت: می گم داغ دیدن، برای ما شده مثل نفس کشیدن.من مدتهاست به رفتار وصحبتهای شما مشکوکم، تا دیشب که خود گیتی به خوابم اومد. کنار مادر وبرادر و بچه اش ایستاده بود. بهم گفت . بابا ما از هم دوریم ولی قلبامون به هم نزدیکه .من مدتهاست که اومدم پیش مامان.جام خوبه .خیالتون راحی.گیسو بسشه هر چی کشیده و سه بار تکرار کرد .از خواب پریدم . چی شد که بچه م از دنیا رفت؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: دلم نمیخواد دوباره بهتون دروغ بگم پدر اگه طاقتش رو دارین بگم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بگو پسرم، طاقتش رو دارم .وقتی گفت جام خوبه ، خیالم راحته [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به خواست خود گیتی یه دختر بدبخت رو آوردیم تا در منزل ما کار کنه، ولی اون...... اون....... عاشق من شد .من بیرونش کردم .اونم گیتی رو مسموم کرد و البته مجازات شد .دارش زدن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر نگاهش را به زمین دوخت وگفت: گیتی بار دار بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله شش ماهش بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من چقدر ساده بودم. بعد مات ومبهوت بلند شد وگفت:خدایا به همه مون صبر بده و بسمت اتاقش رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من ومنصور نگاهی به کردیم وگفتم:منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به مادرجون بگو بیان اینجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای چی؟ پدر حال مناسبی نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای همین می گم .اون دوتا همدردن .بهتر هم رو می فهمن.در حال حاضر تنهایی وسکوت برای پدرم خوب نیست .فکر کردی چرا برای یه مرده هفت روز عزاداری می کنن؟ برای اینکه دور و بر صاحبان عزا شلوغ باشد کمتر غصه بخورن .اینجوری سرشون به پذیرایی ومهمونداری گرم میشه و غم داغ عزیزشون رو کمتر حس می کنن .ما هم که جز شما کسی رو نداریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه الان باهاش تماس می گیرم .حق با توئه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با مادرش تماس گرفت .سری به پدرم زدم .مشغول خواندن قرآن بود.از اتاق بیرون آمدم و به آشپزخانه رفتم تا شامی رو به راه کنم .منصور آمد .روی صندلی نشست وگفت:خب، اینم از کات این فیلم.خودمونیم الکی الکی سه تا فیلم بازی کردی .در حال حاضر یه فیلم از من جلوتری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مشغول برنج پاک کردن بودم، ادامه داد: با این حساب دیگه بهونه ای نداری گیسو خانم.بله رو بگو خیال من فلک زده رو راحت کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فرهان چی ؟دلت میاد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باهاش صحبت مبکنم ، قانعش میکنم .تو منودوست داری یا فرهان رو ؟ مهم اینه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه اینم سوال داره؟ معلومه تو رو! ولی سرحرفم هستم .نه تو، نه فرهان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لابد فقط بهرام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اونم معلوم نیست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، خواهش میکنم ! بیا به این قضیه خاتمه بدیم. بابا، شد سی وهشت سالم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب برو زن بگیر .اجازه هم که داری .بنفشه خیلی مناسبه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاه گله مندی کرد وگفت: من تو رو میخوام .چون فقط در کنار تو آرامش دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما که همه ش در حال دعوا وبحثیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای اینکه هر دو منیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، تو بشو نیم من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه عادل![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بزرگتری، بخشش از بزرگتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دعوا وبحث نمک زندگیه .همه بحث دارن .مهم اینه که همدیگر رو دوست داریم گیسو![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بحث بله، ولی کتک نه .هنوز بله رو نگفتم زدی تو گوشم منصور! چی می گی؟ با گیتی هم همین کار رو کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همش بخاطر اینه که بی نهایت دوستتون دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس منم چون بی نهایت دوستت دارم، باهات ازدواج نمی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو تو را خدا راحتم کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، بلند شو از این پنجره خودت رو بنداز پایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دست شما درد نکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمی گی راحتم کن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راحتم کن یعنی خیالم رو راحت کن .یه بله بگو ، عروس رو راه بندازیم و بریم زندگیمون رو بکنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منظورتون از زندگی چیه؟ میشه بفرمایین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با لبخند گفت: یعنی فریزر رو تبدیل به کوره کردن ، یعنی از روح و جسم یخ زده پشم شیشه ساختن ، یعنی گیسو رو در آغوش گرفتن و بوسیدن ، یعنی آرامش مطلق ، یعنی یه بچه از گیسو خانم داشتن ، یعنی در کنار همسر وفرزندم که از جونم برام عزیزترن ، بودن ولذت بردن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هردو زدیم زیر خنده .گفتم: برو خدا روزیت رو جای دیگه بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خودت می دونی دیوانه وار دوستت دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همینطور منصور ، ولی اگه یادت باشه یه روز بهت گفتم همه قلبهای عاشق با هم جفت نمی شن .ما به هم تعلق نداریم .فکر نکن بهرام رو بیشتر از تو دوست دارم ، نه خدا گواهه ، ولی نمی تونم باهات ازدواج کنم .البته زمانی آرزوم بود ، الان هم مثل همون زمون دوستت دارم ، ولی دیگه ازدواج با تو برام آرزو نیست .دنبال چیزهای دیگه ای هستم که مادی نیستن .نه می تونم دل فرهان رو بشکنم .نه می تونم رل گیتی رو بازی کنم ، پس خواهش میکنم اصرار نکن و بیشتر از این منو خجالت زده نکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نکنه لازمه باز خودکشی کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه اینکار رو بکنی که دیگه بهت فکر هم نمی کنم .می دونی چرا؟ چون اونوقت می فهمم ایمان نداری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی به من کرد و بلند شد وگفت: باشه دیگه اصرار نمی کنم .من می رم بیرون دوری بزنم ، تو نمیای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو نمیای یعنی نیا، پس نمیام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه میخوام تنها باشم و به چیزهایی که خیلی آسون از دست دادمشون فکر کنم .دلم به شور افتاد .گفتم: ولی من میام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه مهمون نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادرجون که مهمون نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بمون، می رم برمیگردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حتما؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برگشتنم که حتمیه، ولی افقی یا عمودیش با خداست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ. و نگاه عمیق وعاشقانه اش در عمق قلبم نفوذ کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نرو منصور .برو تو اتاق من دراز بکش ، حالت جا میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برم رو تخت جنابعالی که با بوی عطر تو دق کنم ؟آره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه ملحفه دیگه می ندازم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، گفتم که میخوام تنها باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من منتظرم ها! دارم قورمه سبزی درست میکنم که دوست داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی چیزها دوست داشتم ولی بهشون نرسیدم .قورمه سبزی هم روش .خداحافظ خانم معنویات[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منتظرم ها![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور رفت، دنبالش رفتم.گفت: از قول من از پدر خداحافظی کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمیایی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معلوم نیست، بستگی به حالم داره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه نیای، دیگه شرکت نمیام ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه روزی حاضر بودم زنم نباشی ولی کنارم باشی، اما امروز آرزومه که بمیرم ونبینم نه زنمی، نه کنارمی .تازه وقتی زنم نباشی ، چه فایده کنارم باشی. میخوای برام بشی آینه دق؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور یواش بابام میشنوه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بذار بدونه چه دختر بی عاطفه ای داره ، که حتی به خواهر مرده ش حسودی میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، اعتراف میکنم در مورد عشقم، در مورد زندگیم ، در مورد همسرم ، در مورد تو که می پرستمت ، به خواهرم هم حسودی میکنم .چون میخوام فقط مال من باشی .فقط به من فکر کنی .این حق منه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور در حالیکه نگاهم میکرد نفس عمیقی کشید و گفت: پس برو زندگیت رو بکن چون من نمی تونم گیتی رو فراموش کنم .خوبی کسانی که دیر زن می گیرن اینه که وقتی زن می گیرن دیگه رهاش نمی کنن، جتی مرده شو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور رفت و مرا با دلشوره ونگرانی تنها گذاشت.نیمساعت بعد مادر آمد.از او پرسیدم :منصور اومد خونه؟گفت :نه . به مادر چیزی نگفتم تا نگران نشود .مادرجون در اتاق پدر را زد وداخل رفت .در را بستم تا رحت تر با هم درددل کنند. اصلا نفهمیدم چطور غذا را بار گذاشتم .فکر کنم دلم را قورمه کردم .مدام چشمم به ساعت بود. کنار پنجره می رفتم ومنتظر منصور بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر به اشپزخانه آمد و روی صندلی نشست وگفت:الحمدالـله پدرت مرگ گیتی رو پذیرفته، نگران نباش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نپذیره چکار کنه کادر؟ ما دیگه عادت کردیم خبر مرگ بشنویم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور کجا رفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم . گفت می رم دوری بزنم حالم سرجاش بیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه پدرت که به قضیه پی برد. اجازه می دی با ایشون در مورد عروسی شما دوتا صحبت کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادرجون! علت مخالفت من فقط پدرم نبود. بعدازظهر هم با منصور کلی صحبت کردم ، ناراحت شد و رفت . به من میگه به گیتی حسادت می کنی . بخدا اینطور نیست ، ولی به من حق بدین که کسی رو برای همسری انتخاب کنم که تا حالا عاشق نبوده، کسی که فقط به من فکر کنه. تازه فرهان وبهرام رو چیکار کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، دلیل اولت قانع کننده س. نمی تونم مجبورت کنم که زن مردی بشی که یه بار ازدواج کرده .تو دوشیزه ای و این حق رو داری که با یه پسر ازدواج کنی .با اینکه من ومنصور تو رو به اندازه گیتی دوست داریم، ولی خودخواهی نمی کنیم، هرطورخودت دوست داری .شاید بهرام از منصور بهتر باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور بهترین مردیه که سراغ دارم ، ولی دلم راضی نیست .یه زمانی از خدام بود .بخدا اگه می گفت بیا بریم محضر عقدت کنم ، فورا قبول میکردم .انتظار جشن عروسی هم نداشتم .ولی حالا فکرم اینه که شاید منصور بخاطر دل من وخواست من میخواد با من ازدواج کنه و این عذابم می ده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور عاشق توئه .منصور آدمی نیست که احساساتی بشه ، اون همیشه عاقلانه تصمیم می گیره. مگه الناز و بنفشه وآذر..... ازش نخواستن باهاشون ازدواج کنه؟ پس این حرفت منطقی نیست .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم مادر، شاید، باید باز هم فکر کنم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یا الـله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مزاحم نیستم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین جناب رادمنش، گلمون کم بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور جان هنوز نیومده ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، معلوم نیست بیاد بابا، حالش خوب نبود [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]تا ساعت نه ونیم سه بار با ثریا خانم تماس گرفتم ، ولی منصور به خانه نرفته بود. داشتم از دلشوره می مردم .مرتب کنار پنجره می رفتم واضطراب داشتم . پدرم متوجه رفتارم بود. مادر گفت: بیا بشین گیسو جان، انقدر حرص نخور، اون میاد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از رودربایستی پدر روی مبل نشستم .کم مانده بود بزنم زیر گریه .می دانستم رفته خودش را سر به نیست کند.میز شام را چیدم که زنگ در بلند شد.سریع گوشی اف اف را برداشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز کن گیسو [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستم را روی قلبم گذاشتم ونفس راحتی بیرون دادم .نزدیک بود این بار از خوشحالی بزنم زیر گریه .دیگر به این فکر نمیکردم که لابد به اندازه گیتی برایش ارزش ندارم که عمودی برگشته، فقط به این فکر میکردم که زنده است .نمی دانم چرا با اینکه دیوانه منصور بودم ، نمی توانستم به او جواب مثبت بدهم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی در را به رویش باز کردم گفت: سلام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلا.معلوم هست کجایی؟ مردم از دلشوره منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جدا؟ یعنی هنوز ذره ای برات ارزش دارم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا تو، انقدر خودت رو لوس نکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آدم برای کسی خودش رو لوس میکنه که دوستش داشته باشه.تو که ما رو نمی خوای دختر خوب، بخاطر قورمه سبزی اومدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وارد سالن پذیرایی شدیم .سلام پدر .سلام مامان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام منصور جان .پسرم ، کجا بودی؟ گیسو مدام پشت پنجره بود [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو خیابونا، سرگردون.خوبین پدر جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبم پسرم، شکر! بالاخره باید زندگی کنیم .شما که جوونین، باید شاد زندگی کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شادی دل خوش میخواد که نداریم پدر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای تو فرصت زیاده .هواخواه هم که زیاد داری . و به من نگاه کرد ولبخند.مادر هم نگاهی به من کرد و لبخند زد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنشب مادر را به اصرار برای خواب نگه داشتیم ، ولی منصور رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سه چهار روزی مادر را پیش خودمان نگه داشتیم .منصور هم ظهر می آمد و آخر شب می رفت .روز دم همگی به بهشت زهرا رفتیم . روز سوم سیزده بدر را به گردش رفتیم .روز چهارم، سرشام بودیم که تلفن زنگ زد .بلند شدم گوشی را برداشتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خانم مقتدر بود .بعد از سلام واحوالپرسی گفت: گیسو جان ، میتونم در مورد خودت با پدرت صحبت کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]موضوعی پیش اومده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام شما رو برای بهرام از پدرت خواستگاری کنم . بهم اجازه می دی عزیزم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آب دهانم را بسختی فرو دادم و به منصور که زیر چشمی به من نگاه میکرد، خیره شدم .گفتم: شما لطف دارین .والـله چی بگم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بذار با پدر صحبت کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، گوشی خدمتتون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا! خانم مقتدر با شما کار دارن .من خداحافظی می کنم .سلام برسونین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم دختر گلم .خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را به پدر دادم و با ترس و لرز پشت میز نشستم . به مادر و منصور نگاهی کردم .آنها هم مشکوک شده بودند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم مقتدر...... الحمدالـله، شکر، خانواده چطورن؟....... ما حسابی به دکتر زحمت دادیم....... قربان شما ....... بله ..... بله ..... شما محبت دارین .باعث افتخار ماست .آقای دکتر داماد ما باشن .ولی اگه اجازه بدین من با گیسو صحبت کنم، بعد بهتون اطلاع می دم......... خواهش می کنم .سلام برسونین، قربان شما، خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رنگ به چهره منصور نبود. از غذا خوردن دست کشید و گفت: گیسو جان ممنون، خوشمزه شده بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که نخوردین![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میل ندارم.کافیه .عرق روی پیشانی منصور به وضوح نمایان بود.مادر نگاهی به پدرم کرد وگفت: پس این هفته برنامه خواستگاری در پیشه، جناب رادمنش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، اجازه گرفتن که بیان خواستگاری .گفتم با گیسو صحبت کنم ، بعد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهرام پسر خوبیه .انشاءا.... مبارک باشه دخترم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هنوز که خبری نیست مادر جون![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو جان دستت درد نکنه ، خیلی خوشمزه بود .خوش بحال آقا بهرام با چنین زن کدبانویی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشمم به منصور افتاد. از سر میز بلند شد وگفت: با اجازه و بسمت در سالن پذیرایی رفت و روی مبل نشست .پدر و مادر متوجه رفتار منصور بودند.مادر سری تکان داد و به من نگاه کرد .بعد بشقاب ها را روی هم گذاشت تا کمکم کند [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زحمت نکشین مادر، خودم می برم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه عزیزم، با هم می بریم .تو خسته شدی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از جمع وجور کردن ظرف ها، با سینی چای به سالن برگشتم .مصنور نگاه ملتمسانه ای به من کرد وگفت: من میل ندارم.ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکساعت بعد منصور قصد رفتن کرد .مادر هم حاضر شد وگفت: ببخشین گیسو جان .خیلی زحمت دادیم .ایشاءا... عروسیت جبران کنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما کجا می رین مادر؟ قرار بود یه هفته پیش ما بمونین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه عزیزم.الحمدالـله پدر که خوبه ، منم خونه کار دارم .شما هم مهمون دارین.انشاءا... در فرصت بعد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب مهمون داشته باشیم ، شما هم باید باشین ، غریبه که نیستین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دخترم، آخه این مهمون، از اون مهموناس که چشم نداریم ببینیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بمونین خانم متین، شما که هستین آرامش داریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم جناب رادمنش ، وقت بسیاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور! تو بگو مادر بمونن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بمونن، من کاری ندارم. مادر اختیارشون با خودشونه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر آهسته در گوشم گفت: نگران منصورم، می ترسم دوباره حالش بد شه، پیشش باشم بهتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه ، هرطور دوست دارین.ببخشین اگه بد گذشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی آنها را بدرقه کردیم وبرگشتیم ، مشغول جمع کردن فنجانها بودم که پدر گفت: تو و منصور همدیگر رو دوست دارین بابا؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم : چطور مگه بابا؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هم خودم فهمیدم ، هم خانم متین یه چیزهایی برام گفت .چرا دست دست می کنی؟ منصور حیفه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله می دونم ، منم دوستش دارم. ولی فرهان رو چیکار کنم .اگه زن منصور بشم، نمی گه پس چی شد؟ تازه منصور دلش پیش گیتیه .می ترسم حسادت کنم واذیتش کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب ، دلش پیش گیتی باشه. این که دلیل نمیشه تو رو دوست نداشته باشه و بهت محبت نکنه .آدم، زنده رو بیشتر دوست داره یا مرده رو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی اگه شما یه روزی ازدواج کنین مادر و فراموش می کنین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هرگز، ولی زنم رو هم دوست خواهم داشت .تازه گیتی خواهر توئه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]احساس میکنم بهرام منو بیشتر دوست داره بابا! با اون خوشبخت ترم، براش تازگی دارم، همدیگر رو بهتر درک می کنیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر طور میل خودته بابا. من اصراری ندارم .با اینکه منصور رو بیشتر دوست دارم ، ولی حق انتخاب رو به خودت واگذار میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد بلند شد و گفت: من می رم بخوابم .تو هم برو خوب فکر کن، ببین کدوم برات بهتره صبح جواب بده تا به خانواده مقتدر اصلاع بدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه بابا![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنشب خیلی فکر کردم.ولی هرچه بیشتر فکر میکردم ، بیشتر از منصور دور می شدم .دلم پیش بهرام بود .از وقتی توی گوشم سیلی زده بود، دلم را زده بود .صبح وقتی پدر از من جواب خواست ، گفتم بهرام را می خواهم .پدر گفت: خوب فکرهات رو کردی؟ بعدا پشیمون نشی. وقتی بگم آره دیگه نمی گم نه ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره پدر، فکرهام رو کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه.پس مبارکه دخترم .با خانم مقتدر تماس می گیرم و برای پنج شنبه قرار می ذارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون بابا! من می رم شرکت کاری ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دخترم، تو برو من میز رو جمع می کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به شرکت رفتم .از منصور خبری نبود .ساعت ده با مادر تماس گرفتم.گفت: امروز نمیاد شرکت .میگه حوصله ندارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ظهر به منزل برگشتم . پدر با خانم مقتدر تماس گرفته بود و آنها را برای پنج شنبه دعوت کرده بود .با خانم متین هم تماس گرفت و آنها را دعوت کرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پنج شنبه از راه رسید .آنقدر منصور را دوست داشتم که اگر تا آن روز ، فقط یکبار دیگر درخواست ازدواج کرده بود می پذیرفتم ، ولی نکرد .سعی میکرد خیلی معمولی رفتار کند. وقتی مرا به منزل رساند گفت: فکر نکنم شب بتونم بیام. از حالا عذرخواهی میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینه رسم برادری یا شوهر خواهری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ادامه دادم: هرطور میلته .ولی مادر جون رو حتما بفرست. دلم میخواد اقلا مادرم تو مراسم خواستگاریم باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه مادر رو می فرستم .[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]سلام عزیزم. خسته نباشی[/FONT]
پس کی این رمان خوشگلت به آخر می رسه؟
خیلی خیلی ممنونم که این رمان رو گذاشتین چون من که واقعا باش زندگی کردم. چقدم که پا به پاش اشک ریختم.
خیلی منتظرم که هرچه زودتر بقیه شو بخونم.
بازم ممنون :gol:
راستی منم میتونم براتون یه رمان خوشگل بذارم؟ اگه میشه بم بگید. مرسی عزیزم

سلام عزیزم :gol:
خوبی تک دل جان ، خیلی خوشحال میشم اگر شما هم یک رمان بگذارید . :w16:
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت هشتم

قسمت هشتم

قسمت هشتم : : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]غروب کت وشلوار سفیدی پوشیدم .موهایم را درست کردم وکمی به صورتم رسیدم . پدر هم کت شلوار چهارخونه طوسی پوشیده بود ، کراوات تیره تری زد و آماده شد. میوه وشیرینی را روی میز چیدم .موزیک ملایمی گذاشتم تا بلکه از اضطرابم کم شود. عصر، خانواده مقتدر با کادو و سبد گل بزرگی آمدند .آنها را به پذیرایی راهنمایی کردیم ونشستیم .بهرام لبخند قشنگی تحویلم داد.کت وشلوار سبزی همرنگ چشمهایش پوشیده بود و رنگ کراواتش سبز وکرم بود .آن لحظه مطمئن شدم که انتخاب درستی کرده ام .بلند شدم شربت بیارم که زنگ در بلند شد و بعد از چند لحظه مادر داخل آمد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور نیومد مادر جون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا عزیزم. داره میاد.درو نبند .آن لحظه انگار خدا دنیا را به من داد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام منصور، خیلی خوش اومدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام !مبارک باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، چرا زحمت کشیدین؟ خودتون گلید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قابلی نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لطف کردی اومدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وظیفه م بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین. وارد شد و با همه دست داد .بنفشه با دیدن منصور گل از گلش شکفت .یک لحظه احساس کردم منصور بخاطر بنفشه آمده، ولی راضی بودم. بنفشه را دوست داشتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صحبت ها شروع شد . پدر بهرام گفت: ما مفتخریم با خانواده با شخصیتی مثل شما وصلت می کنیم .ارادت خاصی به شما داریم و برای بدست آوردن گیسو خانم تموم تلاشمون را می کنیم .هرچی بفرمایین قبول داریم .بهرام خونه مستقل داره، زندگی داره، اتومبیل داره، مطب خصوصی داره وخیلی هم به گیسو علاقه داره .از نظر اخلاق و رفتار هم من تائیدش می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لطف دراین تیمسار .ما هم خوشحالیم که با شما اشنا شدیم. بهرام جان به گردن من خیلی حق دارن .سلامتی مو بعد از خدا از ایشون مدیونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من کاری نکردم جناب رادمنش، وظیفه موانجام دادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لطف کردی پسرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهریه چقدر پیشنهاد می کنین جناب رادمنش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر چی سخاوت شماست ، رضایت ماست .هر چقدر خودتون مایلین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما رسم داریم زمین مهر می کنیم ، چه برای دخترمون ، چه برای عروسمون .شاید این کنایه ای به منصور ، یعنی داماد آینده شان بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه بهتر تیسمار .چی بهتر از ملک وزمین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همه خندیدند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر بهرام گفت: بله برون کی باشه بهرته؟[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]این رو از گیسو جان بپرسین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر موقع شما مایلین ما حاضریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین پنج شنبه که میاد خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهمونای ما زیادن دخترم، اشکالی نداره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه چه اشکالی داره؟قدمشون روی چشم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خانم متین گفت : اگه تعداد خیلی زیاده ، مراسم رو منزل ما بگیرین .منم جای مادر گیسو ام ، فرقی نمی کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پیشنهاد خوبیه خانم متین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منزل ما، منزل خودتونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم مادرجون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، پس مبارک باشه .ایشاءا.... بسلامتی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همه کف زدند وبنفشه اجازه گرفت و شیرینی تعارف کرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر بهرام گفت : انشاءا... دو هفته بعد جشن نامزدی را برگزار می کنیم و یکی دو ماه بعد هم جشن عروسی .موافقین جناب رادمنش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله موافقم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنشب هرچه اصرار کردیم ، برای شام نماندند و رفتند .بعد از آنها منصور و مادر جون قصد رفتن کردند، که من و پدر نگذاشتیم و آنها را برای شام نگه داشتیم. منصور سر درد داشت .برایش مسکن آوردم . سرشام دو سه قاشق خورد دستش را روی قلبش گذاشت و چشمهایش را بست. انگار که قلبش تیر کشید، ولی به روی خودش نیاورد و به غذا خوردن ادامه داد. پیشانی اش عرق کرده بود و رنگش پریده بود. می دانشتم از بس خودخوری کرده به این روز افتاده .قلب درد رهایش نکرد و دوباره دستش را روی قلبش گذاشت .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر گفت: منصور جان چی شده؟ قلبت درد میکنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیز مهمی نیست کمی تیر می کشه.گیسو جان ، از پذیراییت ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که هیچی نخوردین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم، حالم دگرگونه و بلند شد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پدر گفت: پسرم، برو تو اتاق من استراحت کن .گیسو! بلند یه شربت قند برای منصور درست کن .رنگش پریده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به آشپزخانه رفتم و با لیوان شربت قند برگشتم .منصور به اتاق پدر رفته بود. داخل اتاق شدم ، روی تخت دراز کشیده بود، بلند شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو رو خدا بخواب منصور ، راحت باش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس ببخشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا بخور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کنار منصور نشستم .گفتم : منصور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهم کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منو ببخش. چاره ای جز این کار ندیدم .خودت می دونی چقدر دوستت دارم ، ولی نمی خوام اذیت بشی.تو با گیتی خوشی، با یاد اون زندگی می کنی ، چرا خودم رو بهت تحمیل کنم .اصلا شاید دلت بخواد همسرت یه مدل دیگه ، یه قیافه دیگه، یه اندام دیگه ای داشته باشه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند تلخی زد وگفت: اگه بگم برام مهم نیست دروغ گفتم، ولی امیدوارم در کنار بهرام زندگی خوبی داشته باشی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو شامت رو بخور گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه،حالت بهتر شد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اره، کمی قلبم درد گرفت ولی چیز مهمی نبود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی دستات می لرزه، میخوای بریم دکتر؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، من وقتی زیاد به اعصابم فشار بیارم ، اینطوری می شم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من لیاقت این همه خودخوری رو ندارم منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این حرفو نزن .یه جورایی حق رو به تو می دم گیسو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]از اتاق بیرون آمدم .پدر ومادر جون با هم صحبت می کردند. با دیدن من حرفشان را قطع کردند. سر میز نشستم وسه چهار قاشق باقیمانده غذایم را خوردم، ولی همه اش افسوس می خوردم که چرا عجله کردم، چرا منصور دیگر تقاضای ازدواج نکرد، چرا بی رحمی کردم .منصور دل شکسته بود، منصور به من نیاز داشت .ولی راست گفته اند که وقتی قسمت چیز دیگری باشد زبان انسان بسته میشود. آخر شب منصور ومادرش رفتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برای بله برون پیراهن صورتی زیبایی خریدم .دو روز به میهمانی مانده بود که به منزل منصور رفتم .تا آنجا را آماده ووسایل لازم را تهیه کنیم. پدر روز سه شنبه آمد وآخر شب رفت .اگر بگویم فقط بخاطر کمک کردن و به خواهش مادر آنجا رفتم ، دروغ گفته ام. خودم هم دلم میخواست روزهای آخر تجردم را با منصور بگذارنم .[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آنشب وقتی پدر را رساندیم وبه منزل منصور برگشتیم .توی حیاط نشستیم .منصور گفت: ستاره اقبال من دیگه چشمک نمی زنه . همه چیز چه زود گذشت .یکسال ونیم از مرگ گیتی می گذره .باورت میشه ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ستاره اقبال تو همیشه همراهته منصور. مطمئنم زندگی خوبی در انتظارته . چون گیتی ازت راضیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کدوم خوشبختی ؟ اینکه همیشه دو قدم از بقیه عقب ترم ، یا اونکه همیشه عشق هامو دو دستی تقدیم دیگران میکنم .گیتی هم چون خودکشی کردم باهام ازدواج کرد، وگرنه از دستم رفته بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو به قسمت معتقدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره و قسمت من همیشه مکافاته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه اینطور نیست ، خیلی ها آرزو دارن جای تو باشن، مال تو باشن منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فقط کافیه یه روز باشن ، اون وقت ببینن می تونن تحمل کنن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلا که می بینی چه دخترایی آرزوت رو دارن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی اونکه من دوستش دارم و آرزوش رو داشتم ، دیگه برام دست نیافتنی شد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تقصیر خودته، کمی دیر تصمیم گرفتی.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عوضش وقتی تصمیم گرفتم که واقعا تو رو بخاطر خودت می خواستم وقتی خودت رو گم و گور کردی. تازه فهمیدم چقدر بهت نیاز دارم و چقدر می خوامت .تازه فهمیدم بعد از گیتی ، تو تنها دختری هستی که می تونم در کنارش خوشبخت باشم .تازه فهمیدم فقط آغوش توئه احساسم رو برمی گردونه وبهم آرامش بده.اینها رو نمی گم که نظرت عوض شه، می گم که بدونی چرا دیر تصمیم گرفتم .دوست نداشتم وقتی نگاهت می کنم یا در آغوش می گیرمت ، فکرکنم گیتی هستی یا وجدانم در عذاب باشه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سیگاری روشن کرد و گفت: ولی حالا دیگه فقط همین سیگاره که بهم آرامش می ده .حالا که فکر میکنم، می بینم خودخواهی بود. تو رو اسیر خودم کنم .تو دوشیزه ای، ومن یک مرد متاهل شکست خورده .تو تازه اول راهی و من تو سرازیری.فکر کردی چرا با کیارستمی مخالف بودم؟ چون شما دوتا توی دو دنیا متفاوتین .البته در کنار او هیچ چیز کم نداشتی . جز یه مرد جوون و زیبا .منم، هم ده سال با تو تفاوت سنی دارم، هم یه بار ازدواج کرده م. شاید واقعا کیارستمی از من برات بهتر بود. و حالا اعتراف میکنم کار درستی کردی. بهرام از هر نظر از ما مناسب تره ، و لیاقت همسری تو رو داره .تازه سلامتی پدرت رو بهش برگردونده ، ولی من چی؟ خواهر نازنینت رو ازت گرفتم. در واقع مقصر اصلی من بودم .اگه از همون روزهای اول حقیقت رو به گیتی گفته بودم و آذر رو بیرون کرده بودم .الان گیتی کنارم بود و فرزندم تو بغلم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه حرفیه منصور؟ تو برای گیتی و من همه کار کردی .برادری، پدرری، همسری. ما از تو ممنونیم . اگه می دونستی من و بابا چقدر دوستت داریم .وبابا چقدر سعی کرد که مجابم کنه که تو از بهرام بهتری ، این حرف رو نمی زدی .من خریت کردم .ولی شاید قسمت اینه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم دوستتون دارم.تو عاقلانه تصمیم گرفتی .بهرام تو رو خیلی دوست داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون .من می رم بخوابم .شب بخیر.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به اتاق سابقم آمدم و خیلی طول کشید تا خوابیدم،اما با صدای موسیقی از خواب پریدم .این آهنگ برایم آشنا بود [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار خدا تو را نگهدار که می روم بسوی سرنوشت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از مرگ گیتی ، اولین بار بود که این آهنگ را میزد. این هم خودش یک نوع ابراز عشق و یک نوع خداحافظی با عشق بود. بلند شدم. .اصلا تو حال خودم نبودم. همانطور با لباس خواب از اتاق بیرون آمدم و پایین رفتم .منصور جای همیشگی نشسته بود و می نواخت . تقریبا آخرهای آهنگ بود که نتوانست جلوی بغضش را بگیرد . دست از نواختن کشید، ویولن را روی پایش گذاشت وهق هق زد زیر گریه .چهارستون بدنم لرزید. سرش را روی دسته مبل گذاشت و تکان داد و گفت: گیسو!گیسوی بی معرفت! من چطور تحمل کنم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نزدیک بود بزنم زیر گریه .پاورچین پاورچین از آنجا دور شدم و به طبقه بالا رفتم .از کنار اتاقش رد شدم، دوباره برگشتم .توی چهار چوب در ایستادم و سرم را روی دیوار گذاشتم و اشک ریختم و افسوس خوردم .به خودم لعنت فرستادم که چه خریتی کردم .من که می دانستم منصور را بیشتر از بهرام دوست دارم، می دانستم منصور امتحان خوبی پس داده، پس چرا عجله کردم؟ اشک به من مجال نفس کشیدن نمی داد .متوجه شدم چراغ راه پله ها روش شد و منصور بالا می آید .هول شدم، نمی دانستم باید کجا بروم .سریع به اتاق خودش رفتم و پشت مبل قایم شدم تا وقتی منصور رفت مسواک بزند، به اتاق خودم بروم .وارد اتاق شد و در را بست .چراغ رو روشن کرد و بطرف کمد رفت .لباس راحتی پوشید و نفس عمیقی بیرون داد. از شانس بد من مسواک هم نزد، چراغ را خاموش کرد و روی تخت دراز کشید .ساعت را زیر نور آباژور کوک کرد ، بعد دستش را زیر سرش گذاشت و به سقف چشم دوخت .سپس دستش را دراز کرد و قاب عکس گیتی را برداشت و بوسید وگفت : همه ش تقصیر توئه که دیر بهم اجازه دادی. شاید هم از ته دل راضی نبودی.[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دوباره اورا بوسید و عکس را سرجایش گذاشت .بعد از داخل کشو ، عکس دیگری بیرون آورد، کمی به آن خیره شد وگفت: هرجا باشی دوستت دارم.وقتی کسی رو تو قلبم راه بدم نمی تونم بیرونش کنم. حتی حالا که به کس دیگه ای تعلق داری گیسو خانم، روزی هزاربار خودم رو لعنت میکنم که چرا دیر تصمیم گرفتم .نمی دونم پس فردا، این قلب ضعیفم طاقت ازدست دادن تو رو برای همیشه داره یا نه؟ ولی تا آخرین لحظه که زنده ام همراهتم . به همسری که قبولم نداشتی ، برات برادری می کنم. تو عزیز منی گیسو .نمی دونی چقدر دوست داشتم فرزند تو رو در آغوش بگیرم ، چون هیچ فرقی با فرزند از دست رفته م نداشت. هم خون گیتی تو رگش بود و هم خون تو .نازنینم دلم می خواست امشب بهت می گفتم که احساس میکنم تورو بیشتر از گیتی دوست دار .چون عوض یه نفر، سه نفری.هم جای گیتی هستی هم جای خواهر گیتی و هم جای خودت .شاید هم این عشق چل چلی یه که به جونم افتاده ، حیف ........... حیف که جواهری رو از دست دادم! خودمونیم، خریت کردم گیسو خانم، خداحافظ عشق همیشگی من ! زندگی در کنار تو چه شیرین بود و نفهمیدم .عکس را بوسید وروی قلبش گذاشت اشکی را که از گوشه چشمش سرازیر بود پاک کرد. عکس را روی بالش کنارش گذاشت وبه پهلو خوابید .از ترس اینکه نکند صدای گریه ام بشنود، جلوی دهانم را گرفته بودم. داشتم خفه می شدم .بی اختیار بلند شدم و آرام بطرف منصور رفتم . رو تخت نشستم و صداش زدم .متعجب بطرفم برگشت .چشمهایش باز مانده بود و پلک نمیزد .لبخندی زدم و گفتم : منم وقتی چیزی رو تو قلبم راه بدم،محاله بیرونش کنم .تو اولین و آخرین عشق منی منصور! من جز تو کسی رو نمیخوام . گفت: گیسو، دارم خواب می بینم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بیداری منصور. صورتم را مقابل صورتش گرفتم و در چشمهایش خیره شدم . گفتم: دوستت دارم منصور ، هیچکس نمیتونه جای تورو برام بگیره .بخدا قسم اینو از عمق قلبم می گم.[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستم را فشرد وگفت: منم دوستت دارم عزیزم. و در آغوشش بغضم را شکستم
  • [FONT=times new roman, times, serif]گریه نکن گیسو، خواهش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]موهایم را کنار زد و گفت: پس بهرام چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من که نمی تونم دوتا مرد رو دوست داشته باشم، می تونم ؟ بهش حقیقت را می گم. هرچه باداباد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو مطمئنی برام دلسوزی نمی کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه تو دلسوزی می کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که همه چیز رو شنیدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مرا ببوس رو برای من زدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه جز تو کسی رو دوست دارم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی روم نمیشه به بابام بگم .باهام اتمام حجت کرده بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابات خوشحال هم میشه .از کی اومدی تو اتاقم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومدم پایین به آهنگت گوش دادم، بعد دیدم گریه کردی وازم گله کردی، اومدم اینجا و اشک ریختم .دیدم داری میای بالا ، نمی دونستم کجا فرار کنم،اومدم پشت مبل قایم شدم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس یادم باشه در اولین فرصت ویولنم رو قاب طلا کنم و زیرش هم با خط خوش بنویسم .حافظ عشق . این ویولن اوندفعه ما رو به گیتی رسوند .ایندفعه به گیسو خانم .دفعه دیگه ما رو به کی برسونه خدا عالمه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این ویولن نیود ، خدا بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربون خدا برم .با خلقتش و انتخابش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من رفتم بخوابم، شب بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عاقبت یک عمر زندگیمون بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه سیب رو که بندازی بالا آقا منصور، هزار تا چرخ میخوره تا میاد پایین . یه دفعه دیدی فردا پشیمون شدم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]توکل برخدا.فعلا شب خوش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر الهه نازم .البته الهه ناز شماره دو .از حالا بگم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای شما مردها الهه ناز شماره صد هم کمه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دیگه، به شرافتم قسم تو دومین و آخرین عشق منی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]ولی اگه من مردم، بدون به اینکه سه باره ازدواج کنی ، راضی راضیم منتظر نباش خوابم رو ببینی [/FONT]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه[/FONT]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]راستی خوابت رو تعریف نکردی. من جواب مثبت دادم دیگه[/FONT]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]خواب دیدم دارم آهنگ الهه ناز رو میرنم ، تو وگیتی هم نشستین .گیتی رو به من کرد و گفت منصور آهنگ گیسو رو بزن(مرا ببوس) .اطاعت کردم و مرا ببوس رو برات زدم .گیتی رو به تو کرد وگفت: گیسو مگه منصور نمی گه مرا ببوس؟ پس چرا نشستی؟ بلند شو ببوسش .گفتی آخه درست نیست.لبخند زد .جلو آمد دست تو رو گرفت و بطرف من آورد و دست تو رو تو دست من گذاشت و گفت خوشبخت باشین ، من براتون دعا می کنم .جلو اومدم ببوسمت که از خواب پریدم [/FONT]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]در حالیکه اشک می ریختم گفتم: چه خوب که منو نبوسیدی وگرنه به هم نمی رسیدیم .می گن بوسه تو خواب دوریه[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]دعای گیتی بوده .اون روز وقتی ازخواب بیدار شدم خیلی خوشحال بود. ولی وقتی یادم افتاد که تو خودت رو گم و گور کردی.دنیا رو سرم خراب شد .وقتی به شرکت اومدم و تو به اتاقم اومدی باورم نمی شد. نمی دونم از خوشحالی بود ، از هیجان بود ، از نگرانی بود یا احساس مالکیت ، که زدم تو صورتت .منو ببخش[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]مهم نیست عشق من. بگیر بخواب ، فکر کن ببین چطوری این فاجعه رو به بقیه بگیم؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]اون با من[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر عزیزم[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]کنار در بوسه ای برای منصور فرستادم و در را بستم و به اتاقم آمدم .آنشب آرامترین شب زندگی من بود. اما صبح مادر چنان به در می کوبید و مرا صدا میزد که داشتم سکته میکرد .هر چه خواب راحت بود از دل و دماغم بیرون آمد[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین مادر![/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]سلام[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]سلام مادرجون، چه اتفاقی افتاده؟ چرا انقدر مضطربین؟[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]مادر زد زیر گریه و گفت: بهت گفتم منصور طاقت از دست دادن تو رو نداره، گوش نکردی .بچه م از دستم رفت [/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]چی دارین میگین ؟ هراسان بطرف اتاق منصور رفتم و به در کوبیدم[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]منصور!منصور! چرا درو قفل کردی ؟ منصور! باز کن ببینم![/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]یا امام زمان! بچه م حتما خودش را کشته[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]مادرجون من و منصور دیشب کلی با هم حرف زدیم. من بهش قول دادم [/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]نکنه سکته کرده؟ قلبش ناراحت بود بچه م .خدایا چه خاکی بر سر کنم ؟ ثریا برو به آقا نبی بگو بیاد درو باز کنه[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]دوباره به در کوبیدم ((منصور! منصور! توروخدا در رو باز کن .مادر بی رمق به دیوار تکیه زد و روی زمین نشست .نزدیک بود بزنم زیر گریه که قفل در پیچید و در باز شد .منصور خواب آلود در چهارچوب درنمایان شد دستی به موهایش کشید وگفت : چتونه اول صبحی افتادین به جون در اتاق من؟ چرا اینجوری می کنین؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]منصور واقعا خیلی بی فکری .مادرتو ببین چه حالیه ! قلبم داره میاد تو دهنم بخدا[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]مادر در حالیکه دست رو قلبش گذاشته بود .بلند شد ایستاد وگفت: خدا ذلیلت کنه بچه! مردم از ترس.نمی گی من اعصابم ناراحته ، قرص اعصاب می خورم[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]آخه برای چی ؟ چرا گریه کردی؟ مامان چرا اینطوری می کنین؟ امروز اینجا چه خبره؟[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]ثریا وآقا نبی آمدند وسلام کردند[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]چرا در رو قفل کردی؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]والـله دیگه این خونه بی در و پیکر شده .دیشب وقتی اومدم بخوابم ، نمی دونم روح بود، جن بود، پری بود ، همزاد گیتی خدابیامرز بود که اومد و یه چیزهای خوبی گفت و به ما وعده ازدواج داد و رفت .منم از ترسم در را قفل کردم که دیگه نیاد ، چون می دونستم که اگه بیاد، دیگه نمی ذارم بره . آخه خیلی الهه زیبایی بود، مامان جان! و به من چشمک زد [/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]داشتم از خنده می ترکیدم ، ولی خودم رو کنترل کردم .آقا نبی و ثریا خانم خنده ای کردند و رفتند .مادر دستش را جلوی دهانش مشت کرد وگفت : اوا خاک به سرم! زده به سرت منصور؟ این چرت و پرتها چیه میگی؟ خواب دیدی[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]اینها حقیقته .چرت و پرت نیست [/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو ، تو سر در میاری این چی میگه؟[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم [/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]مامان جان، این خوشگل خانمی که کنار شما ایستاده، همون پری دیشبه که عرض کردم .بالاخره بنده رو قابل دونست و بهم قول ازدواج داد .حالا باید شما محبت بفرمایین ، با پدر ایشون تماس بگیرین و جریان رو تعریف کنین و برنامه فردا شب رو به هم بزنین .عروسی با ما، به هم زدن بله برون با شما![/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]مادر با تعجب یک نگاه به من میکرد، یک نگاه به منصور. بعد گفت : راست می گه گیسو جان؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون همیشه راست می گن .من که گفتم ، از بس مضطرب بودین متوجه نشدین [/FONT]
    [*][FONT=times new roman, times, serif]مرا در آغوش کشید و گفت: الهی قربون قد وبالات برم عزیزم ! الهی شکر! وای خدا چه صبح زیبایی .تو دلم گفتم آره خیلی زیبا بود مرگ خودم .[/FONT]
    [/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]
    [FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: نمیشه همین الان بریم محضر ؟ بخدا قول می دم برات مجلل ترین عروسی رو بگیرم گیسو[/FONT]

    [FONT=times new roman, times, serif]گفتم: اگه فکر کنی که قرار بود فردا شب منو برای همیشه از دست بدی ، دو هفته رو راحتتر تحمل می کنی .دو هفته در برابر یه عمر ، چطوره؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]دو هفته؟! گیسو رحم کن تو رو خدا .همین پنج شنبه عروسی رو برگزار کنیم .یه هفته کافیه[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]تو حالت خوبه؟[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]اوه، خیلی!....[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]پس دندودن رو جیگر بذار .تازه بابام شاید قبول نکنه .خودت فکر کن .کار ساده ای نیست به تیمسار زنگ بزنه بگه گیسو نظرش عوض شده میخواد زن منصور بشه .ولی با تو بی رودرواسی تره و قانعت میکنه [/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه چی؟ نمیخوام باهام صمیمی باشین .و قانعم کنین .لازم نکرده![/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]زدم زیر خنده و گفتم : بیا صبحونه بخوریم .چقدر حرف می زنی[/FONT]
    • [FONT=times new roman, times, serif]اومدم گیسو جان[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]بعد از صبحانه مادرجون با پدرم تماس گرفت[/FONT]

    [FONT=times new roman, times, serif]· سلام جناب راد منش....... ممنونم خوبن .سلام می رسونن....... اختیار دارین چه زحمتی؟ ....... بله دیگه خوب خوب شد. قلب درد مصلحتی بود ، شفا گرفت...... حقیقت اینه که اینجا دیشب سه اتفاقاتی افتاده ، که برنامه ها رو عوض میکنه ....... نترسید جناب رادمنش .منصور دیشب یه کم گریه زاری و التماس کرده، گیسو جان هم دلش سوخته و به ما رحم کرده .میخواد عروس خودم بشه . نظرش عوض شده ولی روش نشد خودش به شما بگه و کسب اجازه کنه...... بله گیسو گفت که شما باهاش اتمام حجت کرده بودین ولی حالا بزرگواری بفرمایینو..... بله ....... بله حق با شماست ، خواهش میکنم غلام سمایت.....میخواین من با خانواده مقتدر صحبت کنم؟.......خواهش میکنم افتخار ماست ، خدا گیتی جان رو رحمت کنه ولی......آخه ........... نمی دونم ، والـله ....ولی اینطوری به ضرر ما میشه ........حالا بزرگواری بفرمایین، گذشت کنین......... حالا به مسائل دیگه کاری نداریم ، رابطه ما محفوظه، بله حق با شماست ، گیسو حق بهرامه[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]من ومنصور نیشهایمان بسته شد ونگران به هم نگاه کردیم .مادر دستش را بعلامت چه کنم قبول نمی کند باز کرد وادامه داد: ولی اگه قبول می کردین خوشحال می شدیم. حالا جوونی کرده، عجله کرده ...... بله. خواهش میکنم ......... نه عرضی نیست.پس باز سرما کلاه رفت جناب رادمنش ؟.... اختیار دارین .خدانگهدار[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]مادر گوشی را گذاشت. منصور از نگرانی بلند شد و گفت: چی شد مامان؟[/FONT]
    [FONT=times new roman, times, serif]· پدر گیسو میگه ، من با گیسو صحبت کرده بودم .دیگه دیر شده .امکانش نیست. آبروریزی میشه[/FONT]
    [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]· یعنی چی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· یعنی همین دیگه .گفتن از منصور عذرخواهی کنین .گیسو بله رو گفته ومهمونا دعوت شدن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تمام بدنم ضعف رفت .منصور بی رمق روی مبل نشست و سرش را میان دو دستش گرفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر هم با قیافه ای افسرده روی مبل نشست وگفت: فکر نمیکردم آقای رادمنش انقدر جدی و خوش قول باشن .اصلا نتونستم اصرار و اعتراض کنم .خب، البته حق با ایشونه .عیب نداره .آبروی ایشون برای ما مهم تره .در ضمن بهرام هم دلش رو خوش کرده[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منصور عصبانی بلند شد و گفت: یعنی چی؟ مردم عقد می کنن به هم می زنن ، اینکه تازه بله برونه .من خودم با پدر صحبت میکنم . و بطرف تلفن رفت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور حق با پدرمه .من اشتباه کردم باید چوبش رو هم بخورم. با پدرم تماس نگیر .حرص وجوش براش خوب نیست .نمیخوام به کاری که راضی نیست مجبورش کنم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، ولی من نمی تونم از تو بگذرم . یعنی من برات مهم نیستم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هستی، ولی چه کنم؟ مثل اینکه خدا نمیخواد ما به هم برسیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا میخواد، این بنده های خدا هستن که نمیخوان.از پدر توقع نداشتم .گوشی را برداشت .چکار می کنی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام با بهرام صحبت کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این کار رو نکن ، خواهش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بدون توجه به حرف من دفتر تلفن را باز کرد تا شماره بهرام را پیدا کند .جلو رفتم و گفتم: منصور ، آبروریزی نکن .پدرم عصبانی میشه.[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]منصور شماره را پیدا کرد و تا خواست شماره بگیرد مادر پا روی پا انداخت وگفت: منصور گوشی رو بذار، شوخی کردم بابا! نگاش کن تو رو خدا .[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]با حیرت به مادر چشم دوختیم .مادر در حالیکه لبخند میزد گفت: آخه چقدر ساده ای بچه . مگه میشه من از جناب رادمنش چیزی بخوام و ایشون نپذیرن [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس ما رو سرکار گذاشتین مامان؟ نمی گی سکته می کنم، می افتم این وسط؟ یعنی چی؟ چه وقت شوخی کردن بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا تو باشی دیگه در اتاقت رو قفل نکنی .خب منم صبح داشتم سکته میکردم .این به اون در[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به منصور لبخند زدم .منصور سری تکان داد ولبخند زد و گفت: گفتم از پدر بعیده .قبض روح شدم بخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زیاد ذوق نکن منصور، چون هنوز با پدر گیسو صحبت نکردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کسی گوشی رو بر نمی داره.حتما رفتن بیرون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا خیلی فیلمین مامان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدر من این موقع از خونه بیرون نمی ره .منصور بلند شو یه بار دیگه شماره بگیر، دلم شور میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور شماره منزل ما را گرفت . یکدفعه با دست تکان داد مادرش را متوجه ساخت که بیاید گوشی را از او بگیرد .خیالم راحت شد .سلام و احوالپرسی که تمام شد مادر گفت: والـله غرض از مزاحمت اینه که........ اینه که..... چطور بگم ، والـله منصور دیشب به گریه و زاری افتاد و التماس کرد .گیسو جان هم تصمیم گرفت عروس خودم بشه .اینه که خواستم کسب اجازه کنم ....... بله.......بله........بله حق با شماست ، می دونم ، گیسو جان هم به ما گفت که باهاش اتمام حجت کردین .روش نشد خودش تماس بگیره .......... خواهش میکنم فرمایش شما متین ......... حالا بله برونه جناب رادمنش ، اگه نامزدی بود یه چیزی، میخواین من باهاشون تماس بگیرم ؟......... جناب رادمنش این تنبیه به ضرر ما تموم میشه ، رحم کنید تو رو خدا، ما شما رو دوست داریم....... غلام شماست ......... لطف دارین ............. باشه پس ما منتظریم .گوشی خدمتتون....... قربان شما....... گیسو جان پدرت میخواد باهات صحبت کنه.[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام، موضوع چیه؟ این چه بساطیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام بابا .کمی عجله کردم .حق با شما بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهرام یک هفته س دلش رو خوش کرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونم، ولی من منصور رو دوست دارم . اشتباه کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه من زنگ بزنم چی بگم دختر؟ اونا مهمون دعوت کردن .حالامهمونای خودمون هیچی ، ولی به اونا چی بگم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه برای شما سخته .از خواسته قلبیم صرف نظر می کنم .دلم نمیخواد شما خجالت زده بشین .حق با شماست .منصور با عصبانیت و نگرانی از دور بهم تشر زد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مطمئنی دیگه نظرت عوض نمیشه .فردا نگی منصور رو نمیخوام بهرام رو می خوام ها! مردم مسخر ه ما که نیستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه قول می دم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، چون خودم هم منصور رو دوست دارم ، این شرمندگی رو به جون می خرم. با اینکه بهرام هم حق داره .ولی بخاطر خوشبختی تو، از دادن حقش صرف نظر می کنم .تو در کنار منصور خوشبخت تری عزیز دلم ، می دونی چرا؟ چون دل شکسته کسی رو وصله پینه کردن، بالاترین خوشبختیه.منصور دل شکسته س و به تو پناه آورده بابا، درست نیست نا امیدش کنی .امتحانش رو هم که پس داده .منتظر تماس من باش . دختره عجول [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم بابا .خدا شما رو از من نگیره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا تو ومنصور رو از من نگیره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه نفر رو یادتون رفت بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم متین رو؟ روم نشد بگم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند خندیدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببینم حالا راستش رو بگو .دلت برای منصور سوخت یا واقعا دوستش داری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واقعا دوستش دارم بابا. چون فهمیدم .واقعا دوستم داره بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به پای هم پیر بشید دخترم. سلام برسون .باهاشون تماس می گیرم ، بهت خبر می دم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون باب .خدانگهدار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یک ربع بعد پدر تماس گرفت و گفت با تیمسار صحبت کرده وآنها را قانع کرده .البته ناراحت شده اند ، ولی پذیرفته اند .پدر از من خواست شخصا با بهرام صحبت کنم و عذر خواهی کنم .با خانواده بهرام تماس گرفتم و عذرخواهی کردم .بهرام بیمارستان بود ، تصمیم گرفتم بعدازظهر با او تماس بگیرم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور آمد کنارم نشست .گفت: خب اینم از این .الحمدالـله همه چیز بخیر وخوشی تموم میشه. حالا گیسو خانم، ما کی برای خواستگاری خدمت برسیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواستگاری لازم نیست .فقط بگو چقدر مهرم میکنی ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باریکلا! چه دختر عاقلی شدی ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چی خیال کردی ؟ زود باش بگو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه قلب عاشق[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، کمه منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه روح تسخیر شده ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بازم کمه ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دوتا کلیه هم دارم .اگه بخوای تقدیمت میکنم ، گیسوجان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کلیه میخوام چکار؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، یه مغز که خودت از کار انداختیش ، ولی قابل تعمیره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بابا مغزچیه؟ تو ساندویچی ها پر مغزه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون مغز گوسفنده .ببخشیدها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا هرچی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب یه ریه که پر دود سیگاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اُه اُه ، اون که اصلا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا پس تو چی میخوای گیسو!اینهایی که گفتم ، با ارزشترین چیزهایی بود که داشتم ، یعنی جونم بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من این خونه رو میخوام با تمام وسایل رفاهیش وخدمه ش ، به اضافه اون سه تا ماشین ، به اضافه اون ویولن ، به اضافه اون پیانو، به اضافه ی ویلای شمالتون، به اضافه شرکت بی در و پیکرتون ، به اضافه کارخونه شکم پرکنتون [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
منصور در حالیکه می خندید ، گفت: پس مال منو میخوای نه خودمو ، وروجک!
  • [FONT=times new roman, times, serif]این دوره زمونه فقط اسکن جونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باریکلا! دیگه چی میخوای ، جونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه.......دیگه یه دل پاگ ، اما بعدها ایشاءا...[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اونکه از جون و دل[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو جان، تو خیلی قانعی .منو خجالت ندی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا عرقت رو پاک کنم، عزیزم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کمی تو چشمهای هم خیره ماندیم.گفتم : من وجودت رو میخوام منصور. قلب و روحت رو میخوام .یادته گیتی تو دفتر خاطراتش چی نوشته بود؟حاضرم روی یه گلیم پاره زندگی کنم و روی همون، سفره محبت تو رو پهن کنم وغذای روح بخورم .از سوراخ های اون گلیم پنجره محیت بسازم که به قلب تو باز می شن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره یادمه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا من حاضرم آسمون خدا رو سقف سرم کنم و زمین خدا رو فرش زیر پام .ولی فقط در کنار تو باشم و تو بشی ستون زندگیم .غذام بوسه تو وآبم بارون رحمت الهی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو وگیتی برای من دوتا فرشته الهی بودین و هستین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستم را روی قلب منصور گذاشتم وگفتم : تا وقتی زنده ام که این قلب ضربان داره .نه اینکه فکر کنی اگر خدای ناکرده نباشی خودکشی میکنم، نه، ولی میشم مرده متحرک.خود به خود فنا می شم .تا این حد بهت وابسته م منصور.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همینطور نازنینم!قشنگم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر وارد سالن شد وگفت: شما دوتا خیالتون راحت شد؟مگه کار و زندگی ندارین ، اینطور به هم چسبیدین و همدیگر رو ول نمی کنین؟[/FONT]




[FONT=times new roman, times, serif]زدیم زیر خنده .منصور گفت : نه مامان، کار و زندگی نداریم .چون همدیگر رو داریم .عشق میشه زندگیمون ، خدا هم میشه نگهدارمون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا.... الهی قربون جفتتون برم. زنده باشم عروسی تون رو ببینم .مطمئنم این آرزوی گیتی هم هست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله همینطوره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امروز شرکت نمی رین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو فکر نون باش که خربزه آبه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو میگه رو گلیم پاره هم با من زندگی میکنه، حتی رو زمین .پس مشکلی نداریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو میل خودشه ، ولی بنده نمی تونم رو گلیم پاره زندگی کنم .گیسو که این حرفو میزنه، انگیزه داره ، یعنی تو رو داره .من بدبخت کی رو دارم ؟ الکی بشینم رو گلیم پاره ، نون خشک سق بزنم و شما دوتا رو ببینم که چی بشه؟ مگه خلم بچه؟ یاالـله بلند شو برو سر کار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قهقهه خنده بلند شد.ثریا هم لبخندزنان از ساختمان بیرون رفت [/FONT]





[FONT=times new roman, times, serif]آهسته به منصور گفتم: منصور مادر انگیزه میخوان. باید فکری به حال ایشون بکنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سر اون انگیزه رو بیخ تا بیخ می برم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در دلم گفتم : بیچاره بابام گیر چه یزیدی افتاده وخبر نداره![/FONT]





[FONT=times new roman, times, serif]مادر گفت: گیسو جان تکلیف منو زودتر مشخص کن .من باید برم یا بمونم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منظورتون چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب اینجا خونه تو ومنصوره. منصور هم که بدتر از باباش بلده به تو بگه چشم. حالا تو مادر شوهر میخوای یا نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من بدون شما تو این خونه نمی مونم مادر جون. شما عزیز ما هستین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الهی فدات شم .منم بدون شما نمی تونم زندگی کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شد وگفت: بریم تا این مادر و دختر بیرونمون نکردن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا میخوای بری منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم سری به شرکت بزنم .از اون طرف هم می رم پدر رو میارم اینجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس من هم میام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما دیگه می مونین و استراحت می کنین .از این به بعد ریاست منزل به عهده شماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته، مادر ملکه این منزل هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین منصور، از حالا بهتره سنگهامون رو وا بکنیم.بنده شرکت و شما رو رها نمی کنم ، تنها هم بیرون می رم .حالا تصمیم بگیر.مادر رو هم شاهد می گیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا تو شروع کردی گیسو؟ اخلاق منو که می دونی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه .پس زندگیمون رو شروع نمی کنیم ، برو فکرهات رو بکن، بعد بیا دنبالم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه قربونت برم، برو حاضر شو بریم شرکت .تنها هم خواستی می تونی بری بیرون. اصلا برو کره مریخ ، کسی جرات داره اظهار نظر کنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]روی هرچی مرده سیاه کردی منصور. بی اراده! می گن زنهای دوم شانس دارن، راسته![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه کنیم دیگه مامان جون؟دیگه کی رو پیدا کنم که مثل گیسو برام عزیز باشه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر چشمکی به من زد و گفت : برو که نونت تو روغنه گیسو جان[/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]بالا رفتیم و آماده شدیم .سر راه منصور شیرینی خرید و در شرکت همه را از نامزدیمان باخبر کرد .همه تبریک گفتند .فرهان بیچاره چنان جاخورده بود که شرمنده شدم .تبریک مصلحتی گفت، ولی می دانستم که در دل منصور را لعنت می کند. کمی برایش ماجرا را توضیح دادم .او هم ظاهرا پذیرفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***************************[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]بعد از ظهر به خانه پدرم رفتیم، ناهار را همان جا خوردیم، بعد با بهرام تماس گرفتن .((سلام دکتر مقتدر))[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام گیسوخانم، حال شما؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، والـله شرمنده م[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دشمنتون شرمنده باشه ، اما خبر غیر قابل انتظاری بود .اول فکر کردم مادر باهام شوخی می کنه .وقتی فهمیدم جدیه، عرق سردی روی پیشونیم نشست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم ، نمی دونم چطور عذرخواهی کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عذرخواهی لازم نیست .تنها این گله رو دارم که ای کاش اول خوب فکر می کردین بعد مهمون دعوت می کردیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حق با شماست .اما به من این حق رو بدین که با کسی ازدواج کنم که بیشتر بهم نیاز داره .اینطوری روح خواهرم هم آرامش بیشتری داره. من ومنصور بعد از مرگ خواهرم به هم علاقمند شدیم، ولی به دلایلی هردو ملاحظه می کردیم. منصور قبل از شما از من خواستگاری کرد و جواب منفی گرفت . خب، من به شما هم علاقمند بودم ، اما هرچی خواستم دلم رو از سنگ کنم نتونستم .اینه که شرمنده م[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم .راستش، من بارها پیش خودم می گفتم چطور جناب مهندس ازشما، که هم شبیه خانمشون هستین و هم زیبا و باوقار، خواستگاری نمی کنن .برام عجیب بود. برای همین هم خودم با تاخیر خواستگاری کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]در هرصورت برای خوشبختی ما دعا کنین .شما به گردن من و پدر حق دارین وما محبتهای شما رو با بدی جواب دادیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین .من وظیفه م رو انجام دادم .شما هم کار خوبی کردین .درسته که من به شما خیلی علاقه دارم ، اما مهندس به شما بیشتر نیازمندن و برای من فرصت زیاده [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، واقعا بهتر از من قسمت شما میشه. ازخانواده تون عذرخواهی کردم، ولی باز هم شما عذرخواهی کنین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... به پای هم پیر شید .به مهندس سلام وتبریک مارو ابلاغ بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .ایشون میخوان با شما صحبت کنن .گوشی خدمتتون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام، دکتر جان........ممنونم، ما خجالت زده ایم .......... مطمئنم که فرد تحصیلکرده وباشخصیتی مثل شما، شرایط ما رو درک میکنه..........خواهش میکنم ، سپاسگزارم........انشاءا.... عروسی شما.......بله، گیسوجان حرف نداره . حق با شماست و البته من گیسو رو از شما دارم .متشکرم .به خانواده سلام برسونین .عذرخواهی ما رو بپذیرین و پیش ما بیایین..........خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی گوشی را گذاشت، پدر گفت: نکنه ایندفعه یه قرصی به ما بده که روونه امین آبادمون کنه و تلافی در بیاره .گیسو بگم خدا چی کارت کنه بچه[/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]**********************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در طول آن دو هفته به خرید عروسی وکارهای مربوط به جشن پرداختیم .اتاق خوابمان را هیچ تغییر ندادم، چون سلیقه گیتی عزیزم بود ودوست داشتم خاطره اش همیشه در یادمان زنده بماند .روز قبل از عروسی دسته جمعی به بهشت زهرا رفتیم و از گیتی مجددا اجازه گرفتیم و تشکر کردیم .[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت نهم

قسمت نهم

قسمت نهم : : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]روز عروسی فرا رسید وجشن باشکوهی برگزار شد.میهمان زیاد داشتیم .عقد در منزل منصور بود و عروسی در هتل هیلتون .زهره از صبح برای آرایش من به منزل آمد .لباس عروسی را با مادرجون خریده بودیم و منصور از آن بی خبر بود .لباس دکلته بود با دامن پف پفی .وقتی کار زهره تمام شد ولباس و کفشم را پوشیدم .درست مثل عروسک شده بودم .ساعت چهار بعدازظهر بود.مادر به منصور خبردادکه برای بردن عروسش میتواند تشریف فرما بشود.وقتی منصور گل به دست وارد اتاق شد، لبخند به لبش خشک شد و با تعجب به شانه و بازوهای عریان من چشم دوخت .بعد به مادر و زهره گفت: میشه خواهش کنم چند دقیقه من و گیسو رو تنها بذارین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر و زهره بیرون رفتند .منصور جلوآمدو با جذبه پرسید : این چه لباسیه گیسو؟ سورپریزت این بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه چشه؟ خب، لباس عروسیه دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این که بالا تنه نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور ایراد نگیر دیگه .یه شبه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه شب؟ بگو یه دقیقه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور جان دیگه نمیشه کاری کرد .الان عاقد میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکر نکن اگه منو در عمل انجام شده قرار بدی ، کوتاه میام .اینطوری امکان نداره بذارم بیای پایین.تو کی دیدی اجازه بدم گیتی چنین لباسی بپوشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من گیسوام با گیتی فرق می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچ فرقی نمی گنی، تازه روی تو حساس ترم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور داری اعصابم رو خرد میکنی ها! یه تیکه آستین که قابل این حرفها نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من توی این مسائل شوخی ندارم .همه ش زیر سر این مامانه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر، من خودم اینو انتخاب کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس خیلی سریع ، خودت هم یه فکری براش بکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه فکری کنم؟ چرا زور می گی منصور؟ اون روی منو بالا نیار![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مثلا یه شالی ، چیزی بنداز رو شونه هات[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا مسخره بازی در میاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مسخره بازی کدومه؟ تو مال منی یا ما مردم ؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]عصبانی از او دور شدم و روی مبل نشستم وگفتم :هنوز عقد جنابعالی نشدم .هنوزم مال تو نیستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس خوب فکرهاتو بکن ، اگه میخوای همسر من باشی اینطوری نیا پایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، حق داری خونسرد باشی.چرا باید برای محرم شدن با من عجله داشته باشی، تقصیر منه که زن تو متاهل زن مرده شدم .اگه با یه پسر مجرد ازدواج کرده بودم ، خیلی هم عجله داشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور تا امد چیزی بگوید. چند ضربه در خورد .با عصبانیت گفت:بله پس چرا نمیاین؟ چی شده گیسو جان؟ چرا نشستی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از منصور بپرسین مادر جون . می گه با این لباس نمی ذارم بیام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور ولمون کن تو رو خدا .مسخره بازی در اوردی؟ حالا که وقت این حرفها نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همه ش تقصیر شماست، مامان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به من چه منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا میگی چکار کنیم مامان جون؟ یه شالی بنداز رو شونه هات[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه عروس که شال نمی ندازه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بطرف در رفت و عصبانی گفت: هرموقع درستش کردین منو صدا کنین .اگه لازم باشه، عروسی رو بهم می زنم ولی نمی ذارم اینطوری بیای پایین .تا شما باشین بدون مشورت من کاری انجام ندین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور چرا زور می گی؟ آخه چه جوری درستش کنیم؟ خب حق با توئه ، ولی ایندفعه رو کوتاه بیا پسرم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولش کنین مامان.چرا التماس می کنین؟ مثل اینکه منصور امروز قصد داره با آبروی من بازی کنه .منم وحشتی ندارم. این بود عروسی باشکوهی که همه رو انگشت به دهن کنه؟ منم می دونم چکار کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور شر به پا نکن مادر، رضایت بده تمومش کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]رضایت بدم که از سر وسینه زنم لذت ببرن ؟ صد سال ! شده عاقد رو بیارم تو این اتاق ، میارم ، ولی نمی ذارم اینطوری بیای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، عصبانی نشو. تو برو ، ما یه فکری می کنیم پسرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور رفت .احساس میکردم از حرارت و عصبانیت تمام آرایشم دارد ذوب میشود .مرا بگو که گفتم الان منصور کلی از من تعریف و تمجید می کند.ای خاک بر سر من کنند با این انتخابم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من الان زنگ میزنم به مغازه ای که ازش لباس رو خریدیم میگم چند دست دیگه بیاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]طول میکشه مادر جون، ساعت چهار گذشته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چیکار کنیم ؟ این منصور نمی ذاره تو اینطوری بیای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم نمیام .بگید عروسی رو به هم بزنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اوا!خدا مرگم بده!میخوای دشمن شادمون کنی مادر؟ این مسائل خیلی کوچیکخ .ارزش دعوا معارفه نداره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چند ضربه به در خورد و مینو خانم وارد شد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا نمیاین مرجان جون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور میگه یقه این لباس خیلی بازه .ما هم موندیم چه کنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا! بیاین ببینین مردم چی پوشیده ن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینا رو برین به منصور بگین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه میشه گیسو جان؟ انقدر عصبانی بود که گفتم چی شده ؟ حالا عیب نداره .یه چیزی روش بنداز[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی بندازم مینو خانم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شال تمام سفید پر نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، نگین داره .الان می گم بره برات بیاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زحمتشون میشه ، تازه وقت نداریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه زحمتی ؟ با ماشین پنج دقیقه س.هیچ نگران نباش .الان می گم بره و زود بیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مینو خانم رفت .اعصابم شدیدا بهم ریخته بود .اگر از پدرم و میهمان ها رودربایستی نداشتم چنان لجبازی میکردم که در تاریخ بنویسند [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پنج دقیقه بعد محبوبه آمد وگفت: آقا می گن پس چی شد، خانم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]محبوبه خانم برو بگو پیچ پیچی شد.بگو بره تعصبش رو قاب کنه بزنه کنار ویولنش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]محبوبه از عصبانیت من جا خورد .مادر گفت : عصبانیه محبوبه ، چیزی نیست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببخشین محبوبه خانم ولی برین همین ها رو بگین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]محبوبه رفت .پانزده دقیقه بعد نگین و مینو خانم آمدند. شال زیبایی را که آورده بود، روی شانه ام انداختند و گفتند: بخدا خیلی هم قشنگتر شد. برو تو آینه ببین گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلوی آینه ایستادم و نگاه کردم .راست می گفتند .خیلی هم زیباتر شده بودم .ولی اخمهایم هنوز توی هم بود .حوصله نداشتم ، نه بخاطر به هم خوردن لباسم، بخاطر رفتار و لجبازی منصور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر گفت:خوبه گیسو جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله خوبه. ممنونم مینو خانم .نگین جان زحمت کشیدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم .ما رفتیم به منصور خان بگیم بیان .شما هم اخمهات رو باز کن [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصوری که من می بینم ، مطمئنم باز هم رضایت نمی ده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دخترم، بخدا دیگه اگه ایراد بگیره .خودم میزنم تو سرش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همه رفتند.روی مبل نشستم وسرم را میان دستهایم گرفتم .فقط فکر انتقام بودم .که البته می دانستم در این شب زیبا چطور میشد حال منصور را گرفت .ولی به زمان نیاز داشت .منصور ومادر آمدند.اصلا به صورت منصور نگاه نکردم .مادر منتظر بود ببیند منصور رضایت می دهد یا لازم است بزند توی سرش!وقتی دید منصور بالای سرم ایستاده و به من زل زده،گفت: خب، چطوره منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اول بگین اون اخمها رو باز کنه تا نظر بدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]عصبانی بلند شدم و بسمت پنجره رفتم. مادر از دست ما کلافه شد و گفت : من برم. شما تنها باشین ، زودتر آشتی می کنین . و رفت و در را بست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بطرفم آمد.پشتم ایستاد ودر گوشم گفت: خیلی خوشگل شدی عزیزم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم .منصور مقابلم ایستاد و بازوهایم را گرفت وگفت: با من قهری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشمهایم پر اشک شد.ادامه داد: عزیزم،آخه نمی گی فرهان وکیارستمی وبهرام اینطوری منو نفرین می کنن؟ میخوای دلشون رو آب کنی ؟ بنظر خودت درسته ؟ حالا دیگران به کنار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اونهمه دختر و زن لباس لختی پوشیده ن .فقط من نباید بپوشم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله.چون من فقط تو رو دوست دارم وتو از همه زیباتری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور ولم کن تو رو خدا.حوصله ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امشب حوصله ندارم .حال ندارم ، نداریم ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه قرون بده آش ، به همین خیال باش. لباسم رو به هم زدی، حال وحوصله هم میخوای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو اذیت نکن ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اذیت نکن تا اذیت نبینی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تعصبم رو به حساب عشق وعلاقه ام بذار نه سختگیری عزیز من .وشانه وگردنم را بویید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور بس کن دیر شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باهام آشتی کن تا ولت کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، در اینمورد آخر شب تصمیم می گیرم .وبطرف در رفتم .بازویم را گرفت ومرا بسمت خودش کشید وگفت : همین الان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، باهات آشتی ام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دوستم هم داری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله،دوستت هم دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخ که فدای اون دل رحیم با گذشتت بشم. چی بودی که نصیب من شدی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور آرایشم به هم می ریزه .دو ضربه به در خورد ومادر وارد شد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: شما که منتظر جواب نمی مونین مامان جون، پس چرا بیخود به خودتوت زحمت می دین و در می زنین .دستتون هم درد می گیره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه فکر نمیکردم انقدر بی تحمل باشی .منصور حالا چه وقت این کارهاس .عاقد اومده، منتظره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داشتم منت کشی میکردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منت کشی رو بذار برای بعئ که دست کم نتیجه ای هم بده .کی میخوای این چیزها رو یاد بگیری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]بالاخره خنده به لبم آمد.منصورگفت: ببین مامانم چه با تجربه س.معلومه از اون بلاها بوده .بعد آرام گفت: یک انگیزه ای نشونش بدم که صدتا انگیزه از اینور واونورش بزنه بیرون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قهقهه خنده ام بلند شد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا وقتی نمی خندی و اخم می کنی، انگار پا گذاشتن بیخ گلوم و میخوان جونم رو بگیرن .خب حالا بریم عزیزم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دست در دست منصور حلقه کردم واز اتاق بیرون آمدیم. فیلمبردار و عکاس دورمان را گرفتند .وقتی از پله ها پایین می آمدیم ، به این فکر میکردم که یک روز گیتی با چه امیدهایی ، با لباس عروس، از همین پله ها پایین آمد و امروز!؟ من را چه کسی خواهد کشت؟ خدا عالم بود. با هلهله شادی و پول و نقل وگلی که برسرما می ریختند از افکارم بیرون آمدم .با همه سلام و احوالپرسی کردیم و در جایگاه عروس وداماد بالای سفره عقد نشستیم .چشمم به عکس گیتی و منصور که خودم در سفره عقد گذاشته بودم افتاد.اشک درون چشمهایم حلقه زد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور متوجه شد وگفت: قرار نشد گریه کنی ها،گیسو جان!من که منت کشی کردم، عزیزم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یاد گیتی افتاده م.میشه اون عکس رو از داخل سفره برام بیاری [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو جان بدتر ناراحت می شیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور.میخوام خواهرم رو ببوسم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شد ، عکس را آورد و به من داد .کمی به گیتی خیره شدم بوسه ای بر صورتش زدم و آن را به پیشانی ام چسباندم وهق هق زدم زیر گریه. چنان اشک می ریختم که دل هر بیننده ای به درد می آمد. منصور دستش را دور شانه ام انداخت و عکس را از من گرفت و گفت: گیسو جان، خواهش میکنم گریه نکن. ببین همه دارن نگات می کنن.اشک همه رو درآوردی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر آمد، دستمالی به من داد وگفت: عزیزم آرایشت به هم می ریزه، آخه این چه کاریه؟گیتی الان خوشحاله ،بخدا. اشکهایم را آرام پاک کردم .به منصور نگاه کردم که چشمهایش پر اشک بود. به میهمناها نگاه کردم، احساس همه را برانگیخته بودم، ولی دست خودم نبود .به خوشبختی ای که گیتی به من هدیه کرده بود و رفته بود، فکر میکردم.یادم افتاده که هفده، هجده ساله بودیم و با هم رفته بودیم فال قهوه بگیریم فال گیر به من گفت: از خواهر یا مادرت هدیه بسیار با ارزشی به تو می رسه که هم دلت میسوزه و هم دعاش میکنی.وحالا امروز فهمیدم که آن هدیه، خوشبختی در کنار منصور بوده که دوری اش برپاست . ووقتی بیاد فال حافظی که روزی برایم گرفته بود افتادم اشکهایم باریدند.شوخیهایمان امروز جدی و به واقعیت تبدیل شده بودند . چطور می توانستم جلوی ریزش اشکهایم را بگیرم؟![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]عاقد کنار سفره نشست وخطبه را جاری کرد .آن لحظه که قرآن در دست داشتم برای آمرزش گیتی ، مادرم ،برادرم ، پدر و خواهر منصور وحتی آذر دعا کردم و از خداوند سلامتی پدرم و خوشبختی خودم را خواستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]..... عروس خانم وکیلم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اجازه پدرم و مادرجون بله [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای هلهله وکف زدن فضای سالن را پر کرد. منصور دستم را در دستش گرفت و بوسه ای بر آن زد وگفت: خیالم راحت شد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دفاتر امضا شد .حلقه ها را دست هم کردیم ، هدایا را گرفتیم ، با میهمانها عکس گرفتیم و بعد از فیلمبرداری و عکس گرفتن، راهی هتل شدیم .در هتل هم مراسم به بهترین شکل برگزار شد. همه به رقص وپایکوبی مشغول بودند .من ومنصور هم وسط رفتیم .همدیگر را در آغوش گرفتیم و می رقصیدیم که منصور گفت: چرا این عقربه ساعت همونجا وایساده؟ به آقا نبی بگم دستکاریش کنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خسته شدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من دلم نمیخواد بهترین شب زندگیم زود بگذره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهترین لحظه زندگی من دوبار بود یکی اوندفعه که خدا گیتی رو بهم برگردوند، یکی هم این بار که نازنین گیسو یواشکی اومد تو اتاقم و منو از اون غم نجات داد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس یعنی امشب برات مهم نیست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه میشه برام مهم نباشه گیسو، حرفها می زنی ها . مردم باید حال داماد رو درک کنن.خسته ام .میخوام با همسرم دو کلمه اختلاط کنم. دو سه ساعت مهمونی بسه دیگه .منظورم اینه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جنابعالی یادت رفته بعدازظهر چطور دستم رو تو حنا گذاشتی؟ تازه مهمونها برن نوبت منه.کم حرص نخوردم منصورخان![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه؟میخوای تلافی کنی؟ گیسو اذیتم نکن تو رو خدا.بخاطر لباس که منت کشی کردم ، بابت امشب هم که خودت می دونی چقدر خوشحالم .ولی خب چون بار دومه که داماد شدم .جلوی مردم خجالت می کشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مسئله ای نیست .فقط امیدوارم این خجالت تا صبح همراه جنابعالی باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همچین که مهمونا تشریفشون رو ببرن خجالتم ریزش میکنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم .گونه ام را به گونه منصور فشردم وگفتم :دوستت دارم منصور [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همینطور عزیز دلم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشمم به مرتضی ونرگس افتاد که زیر گوش هم پچ پچ میکردند.لبخند به لبم نشست .دختر آقا کریم لیاقت این خوشبختی را داشت و من برای خوشبختی بیشتر آنها دعا کردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شام صرف شد. بعد از شام دوباره رقص وپایکوبی را از سر گرفتیم .در حال رقص با نگین بودم که الناز خودش را به منصور رساند و از او خواست با هم برقصند و منصور هم پذیرفت .از حسادت کباب شدم. نسبت به الناز حساسیت عجیبی داشتم، از نگین عذرخواهی کردم و رفتم نشستم .وقتی منصور به من نگاه کرد، اخمهایم را درهم کشیدم و به او فهماندم دنیا دست کیست. منصور خیلی زود از الناز عذرخواهی کرد و آمد کنارم نشست .چنان قیافه ای برایش گرفتم که بیچاره گفت: چیه گیسو؟ چرا اینطوری نگام می کنی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز چرا قهر کردی؟ عجب گرفتاری شدم! آخه عزیز من همه دوست دارن با عروس وداماد برقصن دیگه ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، پس برو بگو بهرام بیاد با من برقصه .زود باش![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، شب عروسیمون رو خراب نکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اتفاقا این تویی که قصد خراب کردن جشن رعوسی رو داری .اون از قبل از عقد، اینم از بعدش .چیه؟ دیگه عقدم کردی خیالت راحت شد ؟ تو نمی دونی من رو الناز حساسم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، ازم خواهش کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]غلط کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، زشته![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تویی که پیله می کنی، بلند شو برو باهاش برقص[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نفسی از عصبانیت بیرون داد وبلند شد بطرفی دیگر رفت .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همان موقع که از عصبانیت داشتم آتش می گرفتم نسرین آمد کنارم نشست وگفت: چطوری عروس خانم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبم.ببینم .درست می بینم؟اون نرگس خودمونه که داره با مرتضی پچ پچ میکنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره خودشه ،عاشق ودلباخته مرتضی شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مرتضی هم خیلی دوستش داره . از من بپرس که با مادر شوهر خواهرت (ثریا خانم) اینطوری ام . و دو انگشتم را در هم قفل کردم .راستی تو چرا با کسی نمی رقصی نسرین؟چه بی ذوقی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راحتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینهمه پسر خوب اینجاست .فرهان، بهرام ، پرهام ، سعید ، چه بی عرضه ای دختر؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دوست دارم، نه روم میشه .تازه به این چیزها نیست .هرچی که رو پیشونیم نوشته ن همون میشه. من مرد خوبم رو از خدا میخوام[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]کیک را مقابل من گذاشتند .نسرین بلند شد رفت . منصور آمد کنارم ایستاد وگفت:انشاءا.... که عصبانیتت رفع شد .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر ، هنوز خشم گیسو رو ندیدی .الان هم فقط دارم حفظ ظاهر میکنم . [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الان کیک دهنم می ذاری و باهام اشتی می کنی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله می ذارم، ولی آشتی نمی کنم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! کوتاه بیا جان من![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مراسم کیک بری را بجا آوردیم و منصور انقدر التماس کرد تا با او آشتی کردم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت دو نیمه شب میهمانها خداحافظی کردند .گروهی هم ما را تا منزلمان همراهی کردند و برایمان ارزوی خوشبختی کردند و رفتند .هرچه اصرار کردیم پدر آنشب منزل ما بماند، قبول نکرد و با آقا کریم و خانواده اش به منزل خود رفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روی مبل لم دادم و از فرط خستگی و خواب حس نداشتم .ثریا خانم گفت:گیسو خانم ، خسته نباشین .عجب شبی خوبی بود .یادتونه یه روز چی بهتون گفتم؟نمی دونین چقدر خوشحالم!خب یه جورایی برای ما هم مهمه خانم خونه کی باشه.ما از اون مستخدمهای خوش شانسیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما عزیز ما هستین ثریا خانم، همه خوشبختیم از دعای شماست .خیلی زحمت کشیدین .انشاءا... عروسی آقا مرتضی ونرگس خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم خدا گیتی خانم رو رحمت کنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر و منصور وارد سالن پذیرایی شدند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ثریا برو استراحت کن .خسته شدی، محبت کردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین آقا. انشاءا... مبارک باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس شبتون بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور چرا انقدر تند می رفتی مادر؟ مرتضی به گردت نمی رسید مردم از دلشوره .با اون ویراژهات![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آدم شب عروسیش عجله نداشته باشه، پس کی عجله داشته باشه مامان جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آدم دیر برسه بهتر از اینه که هرگز نرسه خب ساعت سه ونیم صبح شد .بلند شین برین به کار و زندگیتون برسین. و چشمکی به ما زد .بعد جلو آمد، دست من و منصور را در دست هم گذاشت وگفت: قدر هم رو بدونین همیشه توی گذشت کردن از هم پیشی بگیرین .شب بر عروس و داماد خوش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر رفت .از خجالت نمی دانستم چه خاکی بر سرم کنم .منصور چشم از من برنمی داشت .خودم را با تکاندن لباسم مشغول کردم. منصور گفت:خب عزیزم به کار و زندگیمون برسیم .بوسه میشه کارمون.عشق میشه زندگیمون ........[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم و ادامه دادم: خدا هم نگهدارمون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بلند شو گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور درها را قفل کرد و چراغهای اضافی را خاموش کرد. به پله ها که رسیدم، خودش را به من رساند .با هم بالا آمدیم. هنوز هفت هشت پله باقی مانده بود که منصور گفت : کاش می دادم از پایین به بالا یه آسانسور کار می ذاشتن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]که چی بشه ؟واسه یه طبقه آسانسور بذاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]که شما سریعتر بالا برین و لاک پشت رو جواب نکنین تو همیشه این پله ها رو سه تا یکی می اومدی بالا، حالا امشب سانت سانت میای بالا [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونی؟ در کنار تو سانت سانت قدم زدن خیلی لذت بخشه منصور، [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون لذت بخوره تو سرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند خنده ام گرفت .گفت:هیس!لابد یه ساعت هم باید برای مامان توضیح بدم که چرا میخوام آسانسور بزنم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کتش را آویزان کرد و گفت: آخیش، بالاخره رسیدیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله به نقطه تلافی و بزن بزن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو ولمون کن توروخدا،گذشته ها گذشته دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بابا. چطور اون موقع نگفتی دیگه خریدی بپوش گذشته عیب نداره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون موقع اضطراب داشتم،عصبانی بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حالا من اضطراب دارم ، عصبانی هستم .بنده سیاستم اینه که جلو مردم تو رو تو آب سرد نمی کنم و آبرو نمی برم،اما تو منو.......[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین!حالا چندساعت باید منو دعوا کنی، هان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آهان، به خوب نکته ای اشاره کردی منصور جان .از اول زندگیمون باید بدونی هرچقدر منو عذاب بدی عذاب می بینی .از لحظه ای که الناز تو رو صدا زد و تو دعوتش رو پذیرفتی تا حالا پنج ساعت می گذره، یعنی پنج ساعت عذاب کشیدم .نیمساعت هم که سر لباس عذابم دادی میشه پنج ساعت ونیم. نیم ساعت هم که جریمه ت میکنم میشه شش ساعت .یعنی تقریبا ساعت ده صبح می تونی بیای دنبالم .تازه، شاید ببخشمت![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم وگفتم: شب خوش عزیزم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دستم را کشید وگفت: کجا وروجک؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا خسته ام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب منم خسته ام .ما کنار هم می تونیم به آرامش برسیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم شادوماد .حالا مسئله لباس رو میتونم بگذرم .اما از مسئله الناز ابدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا اصلا هرجا الناز رو ببینم از سه متر اونطرفتر رد می شم ، خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از کجا مطمئن باشم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قول شرف می دم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس قول دادی ها .از این لحظه به بعد باید از این دوتا عجوزه دوری کنی و از کنار من نباید جم بخوری .اگه زیر قولت بزنی اون روز می فهمم که منو دوست نداری و بدقولی کردی .اونوقت می دونی که چی میشه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره موتو سرم نمی مونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوب فکرهات رو بکن. دو ساعت دیگه نگی اون موقع مست وخمار بودم ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مطمئن باش .آخه من فقط تو ناز نازی رو دوست دارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور بذار اقلا تاجمو باز کنم .می شکنه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فدای سرت ، سفید برفی ! دیگه تاج میخوای چکار ؟ مگه میخوای دوباره عروس بشی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید! مگه تو دوباره دوماد نشدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دوباره دوماد شدم. ولی تاج به سرم نزدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از این به بعد یه تاجی رو باید همیشه رو سرت بذاری، منصور.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه تاجی رو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا روی سرم می ذارمت .اون چشمات منو کشته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی بهتر بود یا من؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو ولمون کن توروخدا.دوباره دعوامون میشه، بلند می شی می ری اون اتاق حوصله داری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بجای اینهمه، یک کلمه می گفتی گیتی، چرا خودتو خسته میکنی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه تفاوتی بود که نمی تونستی دو روز منو گول بزنی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حق با توئه.حرفت منطقیه واعتراض وارده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربون اون منطقت بشه منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدایا یعنی این همون منصوره که می گفت بعد از گیتی نمی تونم کسی رو در آغوش بگیرم ؟می گفت آغوش من گرمی وکشش سابق رو نداره .داره، داره ، خودت خبر نداری .آغوش تو بهترین وگرمترین نقطه دنیاست .گرم ترین منطقه استواست .فکر نمی کنم بوسه ای در دنیا مانده بود که منصور به من هدیه نکرد ، قربانه صدقه ای بود و نرفت ، نوازشی بود ونکرد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو از کی منو دوست داری؟ یعنی کی عاشقم شدی؟ میخوام بدونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دقیقا شصت و سه روز از مرگ گیتی گذشته بود .بعدازظهر رفته بودم پیش وکیلم .وقتی برگشتم ، همون جلوی در ، ماشین رو دادم مرتضی ببره مکانیکی ووارد باغ شدم وبه خونه اومدم. از پله ها که اومدم بالا، دیدم تو داری از حمام میای بیرون.حوله حمام سفید رنگی پوشیده بودی و داشتی موهای بلند پریشونت رو باد می دادی تا خشک بشه. دو سه تا پله پایین اومدم تا منو نبینی، کنار پنجره سالن بالا رفتی ونگاهی به جای ماشینها کردی بعد به ساعت بالای سرت نگاه کردی وگفتی:پس چرا نیومد؟ چرا انقدر دیر کرد؟بطرف اتاقت برگشتی، چهره ت حرکتی بعلامت تعجب ونگرانی به خود گرفت .موهاتو چندتا تاب دادی وبالای سرت سنجاق کردی و داخل اتاقت شدی. نمی دونم چی منو کشید کنار در اتاقت. روی تخت طاقباز بحالت صلیب دراز کشیدی وگفتی خدایا شکرت وچشماتو بستی .دلم لرزید. احساس کردم دیگه به چشم خواهری دوستت ندارم .دلم میخواست بیام در آغوشت بیگرم و ازت لذت ببرم .به پهلو چرخیدی. از زیر رومیزی کنارت ، یه عکس بیرون آوردی و بهش لبخند زدی و اونو بوسیدی سری به افسوس تکان دادی و دوباره اونو زیر رومیزی گذاشتی .بعد بلند شدی مقابل آینه وایسادی . موهاتو با سشوار خشک کردی وکمی به صورتت کرم مالیدی. بعد بطرف پنجره اومدی .دوباره بیرونو نگاه کردی وگفتی: اگه زنت بودم بهت می فهموندم دیر اومدن یعنی چه .بی فکر! خنده م گرفت .بسمت کمد لباسات رفتی که دیگه نایستادم و به اتاقم رفتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای دروغگو!تو نایستادی ورفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا چیزی ندیدم .هم بخاطر شرم وحیا ، وهم به حرمت گیتی .وگرنه دلم که خیلی می خواست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی شیطونی منصورها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خلاصه منتظر موندم تا رفتی پایین بعد به اتاقت اومدم وعکسو از زیر رومیزی برداشتم .وقتی عکس خودمو دیدم ، بی اختیار اشک و لبخند به چهره م نشست .اون لحظه انگار خدا دنیا رو به من داده بود .انگار خدا دوباره گیتی رو به من داده بود گیسو .چون مدتها بود دلم میخواست بدونم تو کی رو دوست داری. وفهمیدم اون آدم خوشبخت خودم هستم .از اون روز به بعد دیگه برام آروم و قرار نذاشتی .با خودم و تو وگیتی ووجدان و احساسم وارد جنگ شدم و بالاخره هم این عشق واحساس بود که پیروز شد. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بوسه ای به صورت منصور زدم و گفتم: نمی دونی برای رسیدن به تو چقدر دعا کردم و اشک ریختم ، منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دست نوازشی به سرم کشید وگفت: اگه بگم منم همینطور ،شاید باور نکنی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باور میکنم عزیزم. خودم یه چشمه شو دیدم،مرد عاشق![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معلومه خوابت گرفته گیسوها!شل حرف میزنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره،خیلی خوابم میاد .خسته م، تکون نخور که خواب از سرم می پره . صدای ضربان قلبت داره برام لالایی میگه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس کی برای من لالایی بگه عزیزم ؟ منم میخوام رو قلبت بخوابم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا امشب من، شبهای دیگه تو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه واقعا خواب خوابی . چون روز و داری شب می بینی، گیسو، ساعت هفت صبحه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خمیازه ای کشیدم و گفتم : پس بذار بخوابم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخواب عزیزم .قفلت هم کردم که در نری. دستش را دورم حلقه کرد. بوسه ای به سرم زد وگفت : صبح خوش شکوفه زندگی من. و در عالم خواب فرو رفتیم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]******************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]با صدای مادر جون که به در میزد و می گفت: ساعت یک بعدازظهره ، بلند شید بابا .از خواب پریدم .منصور غلتی خورد و آرام گفت: حتما باز فکر کرده خودکشی کرده یم .آره مادر خودکشی کرده یم ولی از نوع دیگه .باید یه تابلو درست کنم یه طرفش بنویسم خودکشی کرده یم ، یه طرفش بنویسم خودکشی نکرده یم ، بذارم رو در .که دیگه ما رو از خواب بیدار نکنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از تکانهای دلم، منصور فهمید دارم می خندم .گفت: قربون اون خنده هات برم الهی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با شمام بچه ها! ای بابا، اقلا بگین حالتون خوبه یا نه . در رو باز می کنم ها[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند گفت: آره مامان جان خوب خوبیم، زنده ایم . تابوتهایی که سفارش دادین پس بدین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند زدیم زیر خنده .مادر صدایمان را شنید وگفت:خب، الحمدالـله مثل اینکه زیادی خوبین .خیالم راحت شد .بلند شین بیاین یه چیزی بخورین، ضعف نکنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه مامان،ممنون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دخترم رو که نکشتی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مامان، این منو کشته بخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور قلقلکم نده تو رو خدا .بدنم خورد وخمیره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الان خودم بارت وصله پینه ش می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باچی؟ با سوزن یا چسب؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به بوسه های پی درپی و مرا چندبار بوسید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بطرفش برگشتم وگفتم: ظهر بخیر بهار زندگی من [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ظهر امید زندگی من بخیر. مگه این زهره رو نبینم ! اینهمه پول گرفته ببین چه بلایی سر چشم وچار زن من آورده بی انصاف![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زدم زیر خنده وگفتم:چیه؟ دورش سیاه شده؟ زیر چشمم دست کشیدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: اینطوری هم قشنگی بخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون .منصور بخدا گشنمه، دست و پام داره می لرزه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نگفتی بدنت خورد شده؟ خب، بذار وصله پینه بزنم که بتونی بری پایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیخواد .لق لقو می رم پایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چون سلامتی تو از هر چیزی برام مهم تره ، چشم. بلند شو بریم پایین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]********************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اینگونه زندگی ما شروع شد .دو سه روز بعد برای ماه عسل به رامسر رفتیم .در بهترین هتل اقامت کردیم ، بهترین تفریحات را داشتیم و یک هفته بعد به تهران برگشتیم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تصمیم گرفتم مدتی به شرکت نروم و برای خودم خانمی کنم با مادر جون سرمان را گرم می کردیم .ورزش،شنا، میهمانی های دوره در منزل دوستان و میهمانیهایی که ما را دعوت میکردند و به اصطلاح پاگشایمان میکردند . برنامه هرروز این بود که به پدر سربزنم .گاهی ظهر می رفتم و منصور می آمد و با هم برمی گشتیم وگاهی غروب با منصور می رفتیم و آخر شب بر می گشتیم .یک فکرهایی هم برای پدر ومادر جون داشتم، ولی راستش جرات نمیکردم با منصور مطرح کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دو ماه از عروسی ما گذشت. روزهای خوشی را در کنار منصور سپری میکردم و از خوشبختی برخود می بالیدم .یک روز با مادرجون در مورد پدرم صحبت کردم . لبخندی از خجالت بر لبانش نشست وگفت: از ما گذشته عزیزم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما سنی ندارین مادر.تازه پنجاه وهفت سالتونه . ماشاءا... مثل چهل و پنج ساله ها می مونین .من می دونم پدرم به شما علاقه داره .خودش به من گفته .اگر شما هم نظرتون مثبت باشه، قضیه حله [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عزیزم منم به آقای رادمنش علاقه دارم. خودت می بینی که ، من و ایشون حرف همدیگر رو خوب می فهمیم و با هم تفاهم داریم .اما منصور رو چکار کنم؟ عصبانی میشه .خدای نکرده همین ارتباطمون هم قطع میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون با من مادر جون، اگه مخالفت کرد منم قهر می کنم. اون طاقت قهر منو نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]والـله چی بگم ؟ آخه خجالت می کشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خجالت نداره .هر دو تنهایین و می خواین از تنهایی در بیایین .من امروز با منصور صحبت می کنم .شما بعدازظهر به بهانه کاری از خونه برین بیرون، بقیه ش با من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه عزیزم.افتخارمه جای مادرت رو بگیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم افتخار می کنم مادرجون، این آرزوی گیتی هم بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پیر شی عزیز دلم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون، من می رم استخر شما نمیایین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو برو، من میام می شینم نگاه می کنم و لذت می برم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، پس منتظرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت حدودا یک بعدازظهر بود که مایو پوشیدم و داخل استخر شدم .به ثریا خانم سپردم که به آقا نبی بگوید آنطرف نیاد.مرتضی هم در شرکت بود .مشغول شنا شدم. چند دقیقه بعد مادر مجله به دست از ساختمان بیرون آمد وگفت: خوش می گذره پری دریایی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره مادر، منتظر شاهزاده ام با کشتی ش بیاد تا بیام بیرون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربونت برم الهی .شازده منصور عاشق توئه ، خوشگل خانم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر روی صندلی نشست و پا روی پا انداخت و مشغول مطالعه شد .سه ربع بعد منصور با ماشین سفیدش وارد ساختمان شد . به مادرش سلام کرد ، ولی انگار حال وحوصله نداشت .بطرف من آمد و نگاهی به پنجره همسایه انداخت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام منصور جان، خسته نباشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام، بیرون نیا گیسو ببینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از رفتار سردش تعجب کردم .چنان جذبه ای گرفته بود که قلبم ریخت .حوله ام را از روی صندلی برداشت و به من داد و گفت: از همون تو آب بپوش ،بیا بیرون.سریع![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سابقه نداشت منصور اینطوری با من صحبت کند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده منصور؟ چرا عصبانی هستی؟ حوله رو که تو آب نمی پوشن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین که گفتم .نمی بینی مرتیکه لندهور داره تو رو با او چشمهاش میخوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کدوم مرتیکه لندهور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همان که اون بالاست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حوله ام را پوشیدم و از پله های استخر بالا آمدم .سرتا پایم خیس بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بشین پیش مادر، برم برات یه حوله دیگه بیارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این مسخره بازیها چیه در آوردی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من یا جنابعالی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منظورت چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی تو اون مرتیکه رو پشت پنجره ندیدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بخدا قسم .من حتی یه نگاه هم به پنجره ننداختم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی همینطور مایو می پوشی ، سرتو میندازی پایین، می پری تو آب؟ یه نگاه به اطراف نمی کنی ببینی کی هست،کی نیست ؟ خوبه! و بطرف ساختمان رفت .دنبالش رفتم .کنار در وردی ، حوله را ازتنم در آوردم و روی نرده ها انداختم و با مایود وارد ساختمان شدم و دنبال منصور از پله ها رفتم بالا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سرما میخوری .گفتم بشین تو آفتاب برات حوله میارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لازم نکرده .چرا جلوی مادر اینطور با من صحبت می کنی؟ مگه حالا چی شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده؟ تمام تنت یه ساعته دارن دید می زنن، می گی حالا چی شده ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا من ندیدم وگرنه شنا نمی کردم. بابا، مادر اونجا نشسته بود![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور روی آخرین پله ایستاد وگفت : چطور من دیدم تو ندیدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای اینکه من مثل تو دنبال چشمهای مردم نیستم .من سرم به کار خودمه .چه می دونستم داره منو نگاه میکنه ؟ اون خودشو نشون نداد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی تو که نشون دادی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خجالت بکش .باور نمی کنی من ندیدمش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه باور نمی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، حالا که اینطور شد پس تماشا کن تا بفهمی غرض داشتن با نداشتن چه فرقی می کنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و از پله ها پایین آمدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای چکار کنی گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم شنا کنم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سریع خودش را به من رساند بازویم را محکم گرفت وگفت: تو بیجا می کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام برم تن وبدنمو به عشقم نشون بدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چنان سیلی محکمی به صورتم زد که کنترلم را از دست دادم و از پله ها پرت شدم . فریاد کشید :گیسو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از شش هفت پله سرازیر شدم . به پاگرد میانی رسیدم . ازخونی که روی پایم ریخت فهمیدم از بینی ام خون می آید .دستم را جلوی بینی ام گرفتم .به منصور که حیرت زده به من چشم دوخته بود ، نگاه کردم و گفتم: نفهم بیشعور .[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت دهم

قسمت دهم

قسمت دهم : : : ::gol:

[FONT=times new roman, times, serif]مادر از صدای فریاد منصور داخل آمد و گفت: چی شد؟ اوا خدا مرگم بده . و از روی میز دستمال کاغذی آورد .منصور خودش را به من رساند .و کنارم زانو زد. دستمال را از جعبه برداشت که جلوی بینی ام بگذارد .دستش را کنار زدم و خودم از داخل جعبه ای که دست مادر بود ، دستمال برداشتم. مادر نگاهی به من کرد وگفت: چی شد افتادی گیسو جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از ایشون بپرسین .میگه چرا شنا کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی کارش کردی منصور؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور از خجالت سکوت کرده بود. مادر بلندتر گفت:با توام! هولش دادی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بخدا ، عصبانیم کرد ، زدم تو صورتش پرت شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشمم روشن .تو غلط کردی .برای چی دست روش بلند کردی، پسره بی فکر؟ اونم تو پله ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نگاه کن. پیشونیش هم خراشیده شده، باد کرده! سرتو بالا بگیر خونریزی بینی ات بند بیاد مادر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم به بازویم نگاه کردم که کبود شده بود. ثریا وارد ساختمان شد و گفت:اوا! چی شده خانم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از پله ها افتاد. برو یخ بیار بذارم رو پیشانیش .از بینی ش خون میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیخواد ثریا خانم ، ممنون .و از پله ها بالا رفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صبر کن گیسو جان،بیا بریم درمانگاه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لازم نیست مادر جون .واز پله ها بالا رفتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر به منصور گفت: واقعا که منصور!خب،رفته شنا، مگه چیکار کرده؟ برو لب دریا ببین چه خبره.اون وقت این بدبخت تو خونه خودش ،جلو چشم من داره شنا میکنه،بازم حرف داری؟ شورش رو در آوردی تو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به اتاق سابقم رفتم .در را محکم به هم کوبیدم و قفل کردم .تازه بغضم مثل قلبم شکست .رفتم جلوی آینه . پیشانی ام باد کرده وخراشیده شده بود .بازویم هم کبود شده بود. خونریزی بینی ام تقریبا بند آمده بود .آمدم روی مبل نشستم .دستگیره در اتاقم پایین بالا شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو باز کن، خواهش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]توی دلم گفتم:برو گمشو عوضی، ازت متنفرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو بخدا عصبانی بودم، شرمنده م! بیا ببینم چه غلطی کردم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هیچی نگفتم ، فقط اشک ریختم .مثلا شنا کنم سرحال بیایم ، چه وضعی درست شد ! مرده شود اون تعصب وغیرتت رو ببره! منو بگو که میخواستم خبر عروسی مامان تو وبابای خودمو بهت بدم، شازده گور به گوری![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نیمساعت گذشت .مادر آمد بالا وگفت: گیسو جان در رو باز کن عزیزم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من حالم خوبه مادر جون .خیالتون راحت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا ناهار بخور دخترم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میل ندارم،شما بخورین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر رفت ، دوباره منصور آمد وگفت: گیسو بیا ناهار بخوریم........گیسو! خب، آخه تو هم حرف بدی زدی! ولی بیا بزن تو صورتم تلافی کن....... فحشم بده.......خونریزی بینی ات بند اومد یا نه؟ باز کن این در رو ببینم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نزدیک ساعت پنج ، آهسته در را باز کردم .رفتم آبی به سر وصورتم زدم .حاضر شدم ، کیفم را برداشتم .عکس منصور را از داخل کیفم در آوردم، وکنار در اتاقش ریز ریز کردم و پایین ریختم .بعد آرام از پله ها پایین رفتم .کسی داخل سالن نبود .از ساختمان خارج شدم و بزرف در باغ راه افتادم .ثریا از پنجره مرا دید و سریع بیرون آمد وگفت: خانم کجا می رین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم خونه پدرم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قهر می کنین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه جای من توی این خونه نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا!گیسو خانم، بین همه زن و شوهرها اختلاف پیش میاد آقا توی شرکت عصبانی شده بودن. مرتضی می گفت حساب کتاباشون دچار مشکل شده. شما ببخشین و گذشت کنین .قهر مشکلی رو حل نمیکنه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی مشکل منو حل می کنه ،از قول من از مادرجون خداحافظی کنین . به منصور هم بگین دنبالم نیاد که سنگ رو یخش میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخاطر من،دخترم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خاطرتون عزیز،ولی نمی تونم تحمل کنم .اصلا توقع نداشتم .آخه این وضعه برای من درست کرده ؟وبه پیشانی ام اشاره کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون که نمی خواستن شما رو از پله ها پرت کنن .یه سیلی زدند .من انقدر از دست آقا نبی سیلی خوردم که یه ور صورتم رفته تو، همین طرف که یه کم قره ، البته جوون که بودم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند به لبم نشست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا بریم تو دخترم ، آقا که عذرخواهی کردن. از ناراحتی غذا هم نخوردن [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عذرخواهی بخوره توسرش! اگه دست و پام شکسته بود، اگه مرده بودم ، تکلیف بابام چی میشد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ ثریا خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اقلا ماشین ببرین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ماشینش هم بخوره تو سرش!آدم زن یه دهاتی بشه و الاغ سوار شه خوشبخت تره بخدا .خداحافظ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بسلامت .لااله الا الـله عجب بساطیه !خدا لعنتت کنه از خدا بی خبر که می ایستی پشت پنجره زن مردم را دید می زنی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به منزل پدرم رسیدم .پدر به استقبالم امد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام دخترم، پیشونیت چرا اینطوری شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عوارض شناست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سرت خورده به دیوار استخر ؟سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور کو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو رختخوابشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده؟دعواتون شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داشتم شنا میکردم، مادرجون هم نشسته بود .یه کاره از سرکار اومد و ایراد گرفت که اون مرد داره تو رو نگاه میکنه و تو مخصوصا اومدی شنا می کنی و زد تو گوشم .منم از پله ها افتادم ف یه ربع ساعت از بینیم خون می اومد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور اینکار رو کرد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس کی کرد بابا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لابد تو یه چیزی گفتی، اون روش رو بالا آوردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وقتی بهم میگه تو مخصوصا لخت شدی رفتی تو آب ساکت، بمونم؟ گفتم حالا که اینطوره می رم برایش شنا می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حرف بدی زدی ، تو می دونی اون تعصبیه ، لجش رو در میاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون حرف خوبی زده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون عصبانی بوده .تو پیله کردی، کنترلش رو از دیت داده.لابد صد دفعه هم معذرتخواهی کرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا ابد هم معذرت خواهی کنه بی فایده س[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آدم جواب عصبانیت و خستگی شوهرش رو با ملایمت وجونم وعزیزم می ده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما پر روش کردین بابا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا می دونه اومدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه از خواب بیدار شده باشه، ثریا بهش گفته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا چیزی داریم بخورم؟ ناهار نخوردم ،گرسنمه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره عزیزم . یه کشک بادمجونی درست کردم که حظ کنی .گفتم شاید بیای اینجا ، منتظر بودم. نمی دونستم قر و شکسته پکسته میای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از این دیوونه بعید نیست یه روز جسدم رو بفرسته اینجا .خودتون رو آماده کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این حرف رو نزن .منصور با فهم وکمالیه .خب زیادی دوستت داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخواستم این دوست داشتن رو .کاش زن بهرام شده بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا دستات رو بشوری من غذات رو میارم بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا