sam-smith
عضو جدید
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت، دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
ميروم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش به خدا ميبرم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويشمن نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه ی جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!
ميروم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش به خدا ميبرم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش
در جستن آن نگار پر کینه و جنگمعصوم چشم های تو یک جور دیگرند
انگار مدتیست که از من مکدرند
نازکتر از بهار به آنان نگفته ام
آنها، که از تمامی اشعار من سرند!
يا رب ان نوگل خندان كه سپردي به منش ميسپارم به تو از دست حسود چمنشدل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهی الست میپنداری
تو نیستی و بلای تو در ره تو
آنست که خویش هست میپنداری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |