مشاعرۀ سنّتی

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهای تو که این همه دوری از من
این روزا در حال عبور از من
اهای تو که فکر میکنی سوزوندی
دارو و ندارم رو با دوری از من
 

namehal

عضو جدید
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان من وحیرانی من گوش کنید
اول ان کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازارش شدش من بودم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا به سویش ره سپارم سر زمستی بر ندارم
من پریشان حال و دلخوش با همین دنیای خویشم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه ی جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است


راه دل خود را ، نتوانم که نپویم


هر صبح ، در آیینه ی جادویی خورشید

چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!
ميروم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش به خدا ميبرم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش
 

shanli

مدیر بازنشسته
ميروم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش به خدا ميبرم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش

شوری دارم که برنتابد گردون

شوریکه به خواب درنبیند مجنون

این کمینه ایست از سینه‌ی دوست
تا سینه‌ی پاک دوست چون باشد چون
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نقشهای را که براین چرخ مینا میزنند
اهل دانند نه از بهر تما شا میزنند
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردعشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخرکار
دلبری برگزیده ام که مپرس!
 

shanli

مدیر بازنشسته
سر رشته‌ی شادیست خیال خوش تو
سرمایه‌ی گرمیست مها آتش تو

هرگاه که خوشدلی سر از ما بکشد
رامش کند آن زلف خوش سرکش تو
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
وای ازین دل که نی هرگز بکامم
وای ازین دل که آزارد مدامم

وای ازین دل که چون مرغان وحشی
نچیده دانه اندازد بدامم
 

shanli

مدیر بازنشسته
یاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی

گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم

ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانه‌ی غمان کرد دلم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
معصوم چشم های تو یک جور دیگرند
انگار مدتیست که از من مکدرند
نازکتر از بهار به آنان نگفته ام
آنها، که از تمامی اشعار من سرند!
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
معصوم چشم های تو یک جور دیگرند


انگار مدتیست که از من مکدرند


نازکتر از بهار به آنان نگفته ام


آنها، که از تمامی اشعار من سرند!
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
گريه كردم گريه هم اين بار آرامم نكرد
هر چه كردم هر چه آه انگار آرامم نكرد
بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد
درد دل با سايه ديوار آرامم نكرد
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
شوق گمناني به سر دارم ولي دير است دير
كانچه سنگ ننگ بر جانم رسيد از نام بود

مهدي سهيلي
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا