برخی از دانشجویان پیرو خط امام و تسخیر کنندگان سفارت آمریکا اقبالی نسبت به گزینه های حزب جمهوری برای ریاست جمهوری نشان ندادند و با این استدلال که بنی صدر رای بیشتری دارد، به وی رای دادند.
خیلی ها به بنی صدر رای دادند. از بعضی منسوبان به امام خمینی تا جریان های وفادار به انقلاب و خیلی از گروههای مردمی. اما امام به بنی صدر رای نداد. این را خودش در حکم عزل منتظری گفت:«والله به بنی صدر رای ندادم».
بیستم خرداد60 بود که امام در یکی از خردادهای پرحادثه فرمان عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا را صادر کرد.
موضوع چگونگی انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری زیاد پیچیده نیست. او همراه امام از پاریس آمده بود. نظریه پردازی می کرد. خود را به امام منتسب می کردو در نظرگاه مردم یکی از کسانی بود که می توانست اجرا کننده سیاسیت های امام خمینی باشد. سرعت انقلاب هم بی تاثیر نبود. اما رابطه یمان بنی صدر و دانشجویان کمی متفاوت تر از گروههای مردمی بود. بنی صدر دو روز پس از تنفیذ ریاست جمهوری اش، در 17 بهمن 58، افشاگری های دانشجویان از رادیو تلویزیون را ممنوع کرد.
شاید باور این قضیه سخت باشد؛ اما دانشجویانی که به خاطر جوسازی های گسترده علیه حزب جمهوری، به کاندیداهای مورد تایید نیروهای انقلاب (که قطعا بنی صدر در میان آنها نبود) اقبالی نشان ندادند و حاضر شدند به بنی صدر رای دهند، ماههای بعد با کلیدواژه «افشاگری» اسناد عدم کفایت بنی صدر را به مجلس تحویل دادند و به اصلی ترین جریان در خلع او از ریاست جمهوری تبدیل شدند.
خون دانشجویان به جوش امد وقتی به سندی دست یافتند که در آن قرار شده بود رییس جمهور کشور انقلابی شان در ازای دریافت ماهانه 1000 دلار به ماموران سیا مشورت دهد!
محمد هاشم پور یزدان پرست در این باره می گوید: تعدادی از بچّهها آن موقع به علّت تهاجم وسیعی که توسط ضد انقلاب و حتّی بعض نیروهای خودی، نسبت به آیت الله بهشتی وجود داشت، دیدشان نسبت به حزب جمهوری اسلامی خوب نبود. این مسئلهای است که نمیشود آن را کتمان کرد، به خاطر همین تعدادی قابل ملاحظه از آنان با کاندیداهای حزب مخالف بودندکسی در صحنه نبود که توان مناسبی برای ریاست جمهوری داشته باشد. جلال الدّین فارسی با شبهة ایرانی نبودن از صحنه بیرون رفت و ماند ابوالحسن بنی صدر، تیمسار احمد مدنی صادق طباطبائی که برادر خانم مرحوم حاج سیّد احمد بود و خیلی جوان بود و به نظر نمی آمد بتواند این مسئولیّت را اداره کند و دکتر حسن حبیبی که دانشجویان ایشان را علیرغم سلامت نفسی که داشت، مناسب ریاست جمهوری تشخیص ندادند. چون کسی نبود که شرایط لازم را داشته باشد، بین بچّهها تفرقه شد. یک عدّه از مردم هم به این دلیل میخواستند در انتخابات شرکت نکنند، امام یک جمله ای گفتند که همه باید رأی بدهند و اگر هم نمیدانید که باید به چه کسی رأی بدهید، به هر کسی که فکر میکنید رأی اکثریت را میآورد، رأی بدهید.
محمد هاشم پوریزدانپرست از دانشجویان تسخیر کننده سفارت: من هم چون با توجّه به جوّ موجود و کلاهی که بنی صدر بر سر مردم گذاشته بود و خود را همراه امام و شخصی دیندار نشان داده بود، پیش بینی میکردم که بنیصدر رأی میآورد، لذا به او رأی دادم و هیچگونه انگیزة دینی و سیاسی و حتّی علاقهای در این زمان به او نداشتم دیگران هم احتمالاً همین کار را کردند. البتّه درست نمیدانم.
معصومه نورمحمدی نیز حمایت دانشجویان تسخیر کننده سفارت از بنی صدر را اینطور تایید می کند. من خودم به بنیصدر رأی ندادم اما جرات نمیکردم در سفارت علنی کنم، یعنی همان موقع هم اکثر بچهها به بنیصدر رأی دادند؛ اینطور نبود که بنیصدر دستش رو باشد اما به مرور در بحث جنگ خودش را نشان داد.
فروز رجایی فر می گوید، تنها رایی که به نفع دکتر حبیبی در صندوق مستقر در لانه خارج شده رای او بوده است: من چون زمانی که انقلاب در جریان بود برای تحصیلات به امریکا رفته بودم و آنجا درسی میخواندم وقتی که آنجا بودم از طریق انجمنهای اسلامی امریکا و اروپا با کتاب های بنی صدر آشنا شدم. وقتی کتاب های بنی صدر را میخواندم به نظرم تفکرات او انحرافی میآمد. و نمیتوانستم بپذیریم که مثل امام خالص است. چون که آن موقع 2 - 3 کتاب از امام خوانده بودم و با نظریات ایشان نیز آشنا بودم. در کل اعتقاد داشتم و میگفتم که بنی صدر با انقلاب صاف نیست و به زودی خودش را نشان خواهد داد. به طور کال من از همان روز اول جزو مخالفین بنی صدر بودم البته جزو مخالفین نهضت آزادی نبودم چون که انجمن اسلامی آمریکا از نهضت آزادی زاده شده بودو دکتر یزدی سرپرست آن بود و چون آنجا اینها دانشجویان را جمع میکردند و جوی مربوط به انقلاب داشتند با نوعی خوشبینی نسبت به آنها وارد ایران شده بودم و در جلسات هفتگی نهضت آزادی هم شرکت میکردم اما در این جلسات مثلا روزی رفته بودم که در مجلس خبرگان بحث ولایت فقیه مطرح شده و آقای مهندس عزت الله سحابی در داخل جلسه میگویند ما به هیچ وجه زیر بار چنین چیزی نمیرویم تشخیص میدادم که اختلاف در چه سطحی است چراکه خودم هم مطالعاتی داشتم. در مجموعه من با بنیصدر مخالف بودم و به همین دلیل وقتی بهشتی را مقایسه میکردم او را دوست داشتم. گفته میشود که در صندوق رای لانه در انتخابات ریاست جمهوری یک رای به حبیبی داده شده که من مطمئنم آن رای من بودم یعنی تا این حد من جزو مخالفین سر سخت بنی صدر بودم.
جو عمومی جامعه با بنی صدر بود. چون که مردم را فریب داده بود. بنی صدر رفت پیش امام و وقتی آمد بیرون گفت: که من برای ریاست جمهوری کاندیدا میشدم یعنی وانمود کرد که امام به او گفتهاند که کاندید شود. بالاخره با فریبکاری بالا آمد، اما چون عجول بود نتوانست خیلی خویشتن دار باشد و کم کم به مقاصدش برسد. و همین که ریاست جمهوری اش تثبیت شد گفت که من 11 میلیون رای دارم. و کارهایی کرد که موجب شد در عرض کمتر از یکسال زمین بخورد و چهره واقعی اش آشکار شود.
[h=3]روزنامه وطن امروز[/h]
خیلی ها به بنی صدر رای دادند. از بعضی منسوبان به امام خمینی تا جریان های وفادار به انقلاب و خیلی از گروههای مردمی. اما امام به بنی صدر رای نداد. این را خودش در حکم عزل منتظری گفت:«والله به بنی صدر رای ندادم».

موضوع چگونگی انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری زیاد پیچیده نیست. او همراه امام از پاریس آمده بود. نظریه پردازی می کرد. خود را به امام منتسب می کردو در نظرگاه مردم یکی از کسانی بود که می توانست اجرا کننده سیاسیت های امام خمینی باشد. سرعت انقلاب هم بی تاثیر نبود. اما رابطه یمان بنی صدر و دانشجویان کمی متفاوت تر از گروههای مردمی بود. بنی صدر دو روز پس از تنفیذ ریاست جمهوری اش، در 17 بهمن 58، افشاگری های دانشجویان از رادیو تلویزیون را ممنوع کرد.
شاید باور این قضیه سخت باشد؛ اما دانشجویانی که به خاطر جوسازی های گسترده علیه حزب جمهوری، به کاندیداهای مورد تایید نیروهای انقلاب (که قطعا بنی صدر در میان آنها نبود) اقبالی نشان ندادند و حاضر شدند به بنی صدر رای دهند، ماههای بعد با کلیدواژه «افشاگری» اسناد عدم کفایت بنی صدر را به مجلس تحویل دادند و به اصلی ترین جریان در خلع او از ریاست جمهوری تبدیل شدند.

محمد هاشم پور یزدان پرست در این باره می گوید: تعدادی از بچّهها آن موقع به علّت تهاجم وسیعی که توسط ضد انقلاب و حتّی بعض نیروهای خودی، نسبت به آیت الله بهشتی وجود داشت، دیدشان نسبت به حزب جمهوری اسلامی خوب نبود. این مسئلهای است که نمیشود آن را کتمان کرد، به خاطر همین تعدادی قابل ملاحظه از آنان با کاندیداهای حزب مخالف بودندکسی در صحنه نبود که توان مناسبی برای ریاست جمهوری داشته باشد. جلال الدّین فارسی با شبهة ایرانی نبودن از صحنه بیرون رفت و ماند ابوالحسن بنی صدر، تیمسار احمد مدنی صادق طباطبائی که برادر خانم مرحوم حاج سیّد احمد بود و خیلی جوان بود و به نظر نمی آمد بتواند این مسئولیّت را اداره کند و دکتر حسن حبیبی که دانشجویان ایشان را علیرغم سلامت نفسی که داشت، مناسب ریاست جمهوری تشخیص ندادند. چون کسی نبود که شرایط لازم را داشته باشد، بین بچّهها تفرقه شد. یک عدّه از مردم هم به این دلیل میخواستند در انتخابات شرکت نکنند، امام یک جمله ای گفتند که همه باید رأی بدهند و اگر هم نمیدانید که باید به چه کسی رأی بدهید، به هر کسی که فکر میکنید رأی اکثریت را میآورد، رأی بدهید.

معصومه نورمحمدی نیز حمایت دانشجویان تسخیر کننده سفارت از بنی صدر را اینطور تایید می کند. من خودم به بنیصدر رأی ندادم اما جرات نمیکردم در سفارت علنی کنم، یعنی همان موقع هم اکثر بچهها به بنیصدر رأی دادند؛ اینطور نبود که بنیصدر دستش رو باشد اما به مرور در بحث جنگ خودش را نشان داد.
فروز رجایی فر می گوید، تنها رایی که به نفع دکتر حبیبی در صندوق مستقر در لانه خارج شده رای او بوده است: من چون زمانی که انقلاب در جریان بود برای تحصیلات به امریکا رفته بودم و آنجا درسی میخواندم وقتی که آنجا بودم از طریق انجمنهای اسلامی امریکا و اروپا با کتاب های بنی صدر آشنا شدم. وقتی کتاب های بنی صدر را میخواندم به نظرم تفکرات او انحرافی میآمد. و نمیتوانستم بپذیریم که مثل امام خالص است. چون که آن موقع 2 - 3 کتاب از امام خوانده بودم و با نظریات ایشان نیز آشنا بودم. در کل اعتقاد داشتم و میگفتم که بنی صدر با انقلاب صاف نیست و به زودی خودش را نشان خواهد داد. به طور کال من از همان روز اول جزو مخالفین بنی صدر بودم البته جزو مخالفین نهضت آزادی نبودم چون که انجمن اسلامی آمریکا از نهضت آزادی زاده شده بودو دکتر یزدی سرپرست آن بود و چون آنجا اینها دانشجویان را جمع میکردند و جوی مربوط به انقلاب داشتند با نوعی خوشبینی نسبت به آنها وارد ایران شده بودم و در جلسات هفتگی نهضت آزادی هم شرکت میکردم اما در این جلسات مثلا روزی رفته بودم که در مجلس خبرگان بحث ولایت فقیه مطرح شده و آقای مهندس عزت الله سحابی در داخل جلسه میگویند ما به هیچ وجه زیر بار چنین چیزی نمیرویم تشخیص میدادم که اختلاف در چه سطحی است چراکه خودم هم مطالعاتی داشتم. در مجموعه من با بنیصدر مخالف بودم و به همین دلیل وقتی بهشتی را مقایسه میکردم او را دوست داشتم. گفته میشود که در صندوق رای لانه در انتخابات ریاست جمهوری یک رای به حبیبی داده شده که من مطمئنم آن رای من بودم یعنی تا این حد من جزو مخالفین سر سخت بنی صدر بودم.

یکی از تجمعات طرفداران بنی صدر
محمد هاشم پوریزدان پرست ماجرای جلسه ای که دانشجویان پیش از انتخابات با بنی صدر داشتند را اینطور روایت می کند: بنیصدر آمد و در جلسهای که در اتاق روابط عمومی برگزار شده بود، او را سؤال پیچ نمودند. در جواب یکی از سؤالات گفت: من میخواستم مادر رضاییها، که مادر سه تن از رهبران و اعضای اوّلیه سازمان مجاهدین خلق بود را به سازمان ملل ببرم تا در آنجا کربلا به پا کنیم و قطب زاده با این تلویزیونش امام را تبلیغ کرد و امام ما را از پای پلکان هواپیما باز گرداند. مقصودش این بود که « امام تحت تأثیر تبلیغات قرار میگیرد » و تا این جمله را گفت همه به هم نگاه کردیم، همه متوجّه شدیم این آقا از ریشه خراب است و تا حالا به مردم دروغ میگفته است و به امام اعتقادی ندارد. [h=3]روزنامه وطن امروز[/h]