ولی جدی ماجرای «اونیه آدم» چیه؟ انگار بعد از اون هیچی مثل «وقتی اون بود» نمیشه. حتی مثلا قهوه که میخوری، میگی مثل وقتی اون بود نیست. مهمونی که میری، سفر که میری، اصن هر کاری.
صبح که بیدار میشوم، هوای اتاق بوی دلتنگی میدهد. هر گوشهاش یادآور لحظات خوشی است که با تو داشتم. نور خورشید که به پنجره میتابد، یادآور لبخندت است و سایهها به یاد تو، در سکوت میرقصند.
تمام روز، هر صدایی، هر بویی، هر خاطرهای، مرا به یاد تو میاندازد. دلم برای صحبتهای بیپایان و خندههای بیدلیل تنگ شده است. شب که میرسد، ستارهها هم غمگین به نظر میرسند، گویی که آنها هم دلتنگی مرا حس میکنند.
دوریت مانند سایهای سنگین بر زندگیام نشسته، هر لحظه بیتو جهنم است. دنیا بدون تو رنگ و بویی ندارد و هر گوشهاش یادآور غمهای بیپایانم است. دلم برایت تنگ است، اما تو در دوردستها گم شدهای.
کی گفته تو رفتی؟
اره خب کنارم ندارمت،صبح بخیر و شب بخیر گفتناتو دیگه نمیشنوم دیگه وقتی میرسم خونه لباسمو بو نمیکنم که ببینم بوی تورو میده یا نه دیگه از زبون تو هیچ کلمه ی محبت آمیزی که منو خوشحال کنه و ببره پیش ابرا نمیشنوم دیگه دستای تو رو توی سرما ندارم دیگه زیباترین منظره ی دنیا که برای من چشمات باشه رو نمیتونم ببینم دیگه اون حس خوشبختی که فکر میکردم بهترین آدم دنیا کنار منه رو ندارم دیگه دلم خوش نیست که که تکیه گاهِ بزرگ دارم دیگه نمیتونم از خودمون برای کسی تعریف کنم چون که تو نیستی کنارم، اما با این حال تو هنوز نرفتی
تو هنوز تو ذهن من ادامه داری
وقتی بزرگتر میشی...
دیگه برات مهم نیست کی خوشگلتره
کی دوست داره
کی برات میمیره
کی میخوادت
کی قشنگ تر ابراز احساسات میکنه
اینکه کی بهتر میفهمتت برات از همه چیز مهم تر میشه...
وقتی همچین کسی رو داری دیگه هیچی تو زندگیت کم نداری....
ولی از همه اینا مهمتر می دونی چیه؟
اینکه من یکی رو دارم که هم می فهمه منو... هم خوشگله... هم دوسم داره... هم برام میمیره... هم می خواد منو... هم قشنگ ابراز احساسات می کنه و هم...
ولش کن... مهمه اینه من تو رو دارم. شاید این جمله از چندتا کلمه ساده تشکیل شده باشه، ولی ساعت ها و روزها حرف داره. البته هیچکس نمی فهمه من چی میگم... چون هیچکس تورو نداره...