*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو ببخش...
من یک عذرخواهی به "خودم" بدهکارم!!!
برای اینکه احساساتی بودم
برای اینکه یک رو بودم
برای اینکه غرورم را شکستم
برای اینکه انسان بودم . . .
..."خودم" ...

منــو ببخش
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :

یک تارمــوی "تـــــــــــــــــو " را به او نمیدهم …!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

زَن يعني من !!!

كه عشوه هايم دود ميكند...

اُبُهت مردانـــــه ات را...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش بهت فهمونده بودم:::


زَمـیــن بـِـه مَـرد بــودَنـَـت نــیــآز دآرِه ،مــَـرد بــآش



مــَـردونــِـه حـَـرفـــ بــِـزَن ...



مــَـردونــِـه بــِـخـَـنــد ....



مــَـردونــِـه عــِـشـــق بــِـوَرز .



مــَـردونــِـه گــِـریــِه کــُن ،



مــَـردونــِـه بــِـبــَخــش ...



مـَـرد بـآش ، نـَـه فــَـقــَط بــآجـِـســمـِـت ، بــآنـِـگــآهــِـت ، بــآ اِحــســآســِـت ، بــآ آغــوشــِـت



مــَـردبـــآش وَ هــیــچـــوَقـــت نــآمــَـردی نـَـکــُـن...



مـَـخــصـوصــآ بـَـرآی کـَســی کـِـه بـِـه مـَـردونـِـگـیـت تـِـکـیـِـه کـَـردِه وَ بــآوَرِت کـَـردِه



مــــــــــَــــــــــرد بــــــــــــــآشــــــــ ـ ـ ـ . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..
و غمــت سـهم ِ مــن!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .
دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .
به دست ِ خیــــــــــــــــس باران داد !
کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــــــــــــله ها
با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــدن داد



 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثل یک اتفاق خوب

ساده بیا

و بیفت در زندگی ام...!!!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

میـدونی بن بسـتــــــ| زنـدگی کـجـاست ؟؟؟

جــایــی کـه ...

نـه حـــق خــواسـتن داری

نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

لـپ تاپ روی پایـَم ، خیس خیــس اسـت از اشــڪ هایم

زیـــادی سَـخته برایم بــاورش چیـــزی ڪـه جــلوی چـشمانم می بیــنم...

چشمانم از اشــڪ خیــس است ، عـڪــس روی صفــحه مانیتــور برایـم تار اسـت

امـّا بـاز تَلخــی خودَش را دارد...

صــِدای هـق هـقِ گــریه ام ، سُــڪوت اتاق را مــی شـڪند.

هــه...ڪسـی که تا دیروز عـزیز دلش بودم ، نفسش بـودَم...

ڪســی ڪـه می گُفــت:

بـــی مَـن هــرگـز

حالا دارم می بینــم با مــن بودن برایش محال اســت...

حالا دارم می بینــم عـڪســش رو در لباس دامادی

زیادی سخــته برام گُفتنش امــّا میگم:

داماد قشَنگــم ، عـروس نــو مُبارکـ....
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
می پرسی چقدر دوستم داری ؟؟!!

می خندم !!!

جهان را متر کرده ای ؟؟!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


ستارۀ من بودی...
نخواستی آسمونت بشم....
پــــــــرنده شدی......رفتی....
اینبار منتظر نباش درختت بشم.....
من هنـــــــــــــــــوز همون آسمون بی ستاره ام......
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر برای دیدنت عجله کردم که هنوز،



"دلم"


بند کفش هایش را نبسته بود!



با همان حال، تمام دشت را دویدم تا به تو برسم؛



که مبادا پیش از من "ناز نگاهت" خریدار پیدا کند



آخر شنیدم که کسی میگفت:



شقایقها هم عاشق میشوند...!!!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری
کف دست و بسپاریشان به دست باد
تا بروند و سهم دیگران شوند...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همچون کودکی
هستم
که شوق
یک
لبخند
او را به اسمان میبرد
اما
خنده های
خودش
خشکیده شده هست
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخند که می زنم پیدایم می کنی

باران می بارد، تو از کنارم می گذری

فریاد نمی کشم که بازگردی

می دانم امشب این آسمان تاب ماه را ندارد

لبخند می زنم،

فراموش می کنم..

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همچون تاریکی شده ام
دیگر
کسی
را ندارم
که
بخواهد
هم کلامم
باشد
اما
نمیخواهم همکلامم کسانی
باشند
که تنها
یه خودشان میاندیشند
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز

نه يک پاکـت
يک عـمر هم که ســـيگار بکشم فايده ندارد
!
تا خودم نسـوزم
دلم آرام نـمي شود

 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستمکه بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…و من روبه روی تو …می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم…………!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پکی عمیق به سیگارم میزنم
و ارام
به سوی پنجره میروم
و بجای
پرت کردن
ته سیگارم از پنجره
خودم
را پرت میکنم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سر بر شانه خویش
میگذارم
غمهایم
را به تنهایی
میخورم
شادیهایم
را با دیگران
تنها
گاهی
هوس میکنم
کسی
را داشتم
تا با من
در غمهایم
شریک بود
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز

وقتی در اتاقم تنها صدای...

تیک‌تاک ساعت را می‌شنوم...

و سکوت را...

آن‌وقت است که می‌فهمم...

این تو نیستی...

خیال توست...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه بازیگوش هستند
این
عقربه های ساعت
در لحظاتی که
گاهی به سراغم
میامدی
با چنان سرعتی
به لحظات وداع میرسیدن که
حتی
وقت نمیگرم خوب تماشایت کنم
و در لحظات نبودنت
با چنان
سرعتی
حرکت میکنند
که گاهی
دلم میخواهد
دست کاریشان کنم
اما
نمیشود
اخر خورشید هنوز میتابد
و من
محتاج تاریکی هستم
تا
به ارامی
اشک بریزم
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم کدام درد بزرگ تر است،
دردی که آن را
بی پرده تحمل می کنی
یا
دردی که به خاطر
ناراحت نکردن کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری...!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـــاهی تو اوج تنفـــر و عصبانیت
یهــو یادت میوفته كـــه:
"عاشقــشی....."

 
Similar threads

Similar threads

بالا