به نام خدا
...
وَمالى لا اَبْكى
و چرا گريه نكنم؟
وَلا اَدْرى اِلى ما يَكوُنُ مَصيرى وَاَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَاَيّامى تُخاتِلُنى وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ
در صورتى كه نمى دانم به چه سرنوشتى دچار گردم. من نفس خود را چنان بينم كه با من نيرنگ زند و روزگارم را كه مرا بفريبد در حالى كه مرگ بالهاى خود را بر سرم گسترده.
فَمالى لا اَبْكى
پس چرا گريه نكنم ؟
اَبْكى لِخُروُجِ نَفْسى
گريه كنم براى جان دادنم
اَبْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى
گريه كنم براى تاريكى قبرم
اَبْكى لِضيقِ لَحَدى
گريه كنم براى تنگى لحدم
اَبْكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكيرٍ اِيّاىَ
گريه كنم براى سؤال نكير و منكر از من
اَبْكى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْياناً ذَليلاً
گريه كنم براى بيرون آمدنم از قبر برهنه و خوار
...
* فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
لحظه مرگ چشم در راهم
از تو حسن ختام می خواهم...یا علی بن موسی الرضا(ع)
...
وَمالى لا اَبْكى
و چرا گريه نكنم؟
وَلا اَدْرى اِلى ما يَكوُنُ مَصيرى وَاَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَاَيّامى تُخاتِلُنى وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ
در صورتى كه نمى دانم به چه سرنوشتى دچار گردم. من نفس خود را چنان بينم كه با من نيرنگ زند و روزگارم را كه مرا بفريبد در حالى كه مرگ بالهاى خود را بر سرم گسترده.
فَمالى لا اَبْكى
پس چرا گريه نكنم ؟
اَبْكى لِخُروُجِ نَفْسى
گريه كنم براى جان دادنم
اَبْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى
گريه كنم براى تاريكى قبرم
اَبْكى لِضيقِ لَحَدى
گريه كنم براى تنگى لحدم
اَبْكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكيرٍ اِيّاىَ
گريه كنم براى سؤال نكير و منكر از من
اَبْكى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْياناً ذَليلاً
گريه كنم براى بيرون آمدنم از قبر برهنه و خوار
...
* فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
لحظه مرگ چشم در راهم
از تو حسن ختام می خواهم...یا علی بن موسی الرضا(ع)
این همان چیزی است که از آن فرار میکردی (عاقبت دامان تو را گرفت)".(1)