خخ من اولین بار ک سوار هواپیما شدم از تهران ب یکی از شهر های رشت بود اواخر بهمن بود و هوای تهران ب شدت بارانی
هواپیما ک بلند شد بعد از چند دقیقه بعد شروع به تکون خوردن کرد قشنگ رعد و برق ابر ها از پنجره کوچیک مشخص بود گاه گداری هواپیما ضربه میخورد و به شدت میلرزید
من نه تجربه پرواز رو نداشته بودم و فکر میکردم زیاد اتفاق خاصی نیوفتاده ولی استرس مسافرا رو حس میکردم، بغل دستیم ی پلاستیک دستش بود و چندین بار حالش بد شد :|
من ریلکس از منظره لذت میبردم :دی
وقتی هواپیما نزدیک رشد شد دیگه از این لرزش ها خبری نبود بعد بغل دستی هام که هر دوتاشون رنگشون پریده بود از من عذرخواهی میکردند که ببخشید ما خیلی ترسیده بودیم منم ی لبخند زدم گفتم خواهش میکنم خخ
هواپیما رسید به آسمان مقصد ولی متأسفانه فرودگاه رو نمیتونست ببینه خلبان و اعلام کرد مجبورم برگردم تهران :||
یهو همه زمزمه کنان و نگران....
دوباره نزدیک تهران که شدیم تو چاله های هوایی افتادیم و لرزش های شدید، خاموش و روشن شدن های چراغ های هواپیما و جیغ های یواشکی مسافرا و....
وقتی فرود اومدیم یکی تو فرودگاه ازم پرسید چطور بود؟
گفتم ای بدک نبود :/
یکی از مسافرا ک همراه من میومد گفت چی؟؟؟ بدک نبود؟!؟!
ما داشتیم سقوط میکردیم :|
بعدا ها با تجربه پرواز متوجه شدم چ فاجعه ای بود:€
دریایی :|
نیروی استخدامی یا قراردادی؟