روزی در خدمت پروفسور و امام و پیامبر و عالم بزرگ سهیل بودم و از بحر مکاشفاتش مشعوف میشدم
ناگاه گفتم استاد چرا .....هم خدا از بنده اش ناراضیه ...هم شیطان(نفس) از شکارش ....هم خود آدما از خودشون ناراضین؟
استاد همچو پدران نگاه ملطوفانه ای نمود و گفت :
چون دو چیز است که نهایت دارد 1- پهنای کهکشانها 2- حماقت انسانها .....که در مورد اولی شک دارم
انسان نه میتونه اونطوری که باید ادای وظیفه بندگیشو بکنه نه میتونه کاملا در بند نفسش باشه نه اینکه به افکار و خواسته های خود جامه عمل میپوشونه ....
اگر انسان همت کند بایذد به سوی یکی بره ......یکی رو تا انتها مال خود کنه ......واقعا بشناسه
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
این سخن قصار چنان منو بیخود کرد که به لرزه افتادمو هنوز که هنوزه در ویبره آن گرفتارم

ناگاه گفتم استاد چرا .....هم خدا از بنده اش ناراضیه ...هم شیطان(نفس) از شکارش ....هم خود آدما از خودشون ناراضین؟
استاد همچو پدران نگاه ملطوفانه ای نمود و گفت :
چون دو چیز است که نهایت دارد 1- پهنای کهکشانها 2- حماقت انسانها .....که در مورد اولی شک دارم
انسان نه میتونه اونطوری که باید ادای وظیفه بندگیشو بکنه نه میتونه کاملا در بند نفسش باشه نه اینکه به افکار و خواسته های خود جامه عمل میپوشونه ....
اگر انسان همت کند بایذد به سوی یکی بره ......یکی رو تا انتها مال خود کنه ......واقعا بشناسه
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
/
این سخن قصار چنان منو بیخود کرد که به لرزه افتادمو هنوز که هنوزه در ویبره آن گرفتارم
