گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

m.baghani

عضو جدید
نامه مادر غضنفر به غضنفر . . . (خیلی باهاله:biggrin: )


گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد.

بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی ۱۰ کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم ۱۰ کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم.. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش ۴ روز طول کشید ،‌دومیش ۳ روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز ۸۰۰،‌ ۹۰۰ نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.
خواهرت فاطي هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.
همین دیگه … خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.
راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم



 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
راس میگه barfak جان
منم دلم خواست
حالا کاری به ترم و تورمش ندارم
مهم عدم دسترسیشه ...
هی ی ی ی ی ی ...
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...

در آستانه فصلي سرد
در محفل عزاي آينه ها
و اجتماع سوگوار تجربه هاي پريده رنگ
و اين غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه مي شود به آن کسي که ميرود اينسان؛
صبور ،
سنگین ،
سرگردان ،
فرمان ایست داد؟
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام علیکم اجمعین:gol:
برفک خانم مثل اینکه شما ساعت 3 بعداز ظهر میاید اینجا.....از این به بعد منم سعی میکنم بیام تا تنها نباشید
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام علیکم اجمعین:gol:
برفک خانم مثل اینکه شما ساعت 3 بعداز ظهر میاید اینجا.....از این به بعد منم سعی میکنم بیام تا تنها نباشید
سلاااام.چطورید؟مرسی.مرسی.اما فردا ساعت 3 نمیتونم بیاما.دانشگام
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آستانه فصلي سرد
در محفل عزاي آينه ها
و اجتماع سوگوار تجربه هاي پريده رنگ
و اين غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه مي شود به آن کسي که ميرود اينسان؛
صبور ،
سنگین ،
سرگردان ،
فرمان ایست داد؟
کی میره؟؟!!!!:surprised::D
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
باشه حالا هی دهن بچه ها رو وسط ترمی آب بنداز. هوس سفر کردم شدید! اینجا کجاست خیلی قشنگه...
مخصوصا یکی به آخری.

عکسا؟؟پشت خونمونه و دور و اطرافش دیگه...
.یه چند تا عکسی
گرفتم شمام لذت ببرید
 
آخرین ویرایش:

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد

چو روزی زآغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این غوی زیبا بمیرد
اینو خیلی دوس دارم:heart:
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
خوب چراغ خاموش میای
ملت نمیدونن هستی یا نیستی جواب بدن
نه شما عکسات رو بزار
ما جنبمون رو ارتقاء میدیم

:gol:
 
آخرین ویرایش:
بالا