گل نوشته های روانشناسی

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ضرب المثلی هست که می گوید: هیچ کس دوست تو نیست و هیچ کس دشمنت نمی باشد، بلکه همه ی انسان ها آموزگارت هستند.
انسانها دوست یا دشمن یکدیگر نیستند ، بلکه معلم هم هستند
پس باید از هر انسانی چیزی آموخت و اورا حلقه ای از زنجیر طلایی زندگی خود دانست.




چهار اثر فلورانس اسکاول | فلورانس اسکاول شین
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
*برای اینکه در دوران بزرگسالی، فردی سازگار باشیم، ضرورتی ندارد که در دوران کودکی بی عیب و نقصی را پشت سر بگذاریم.لازم نیست محیط دوران کودکی بری از عیب و نقص باشد، بلکه بایستی به اندازه کافی خوب باشد.
اگر مشکلات جدی واساسی در راه برآورده سازی نیازهای طبیعی کودک وجود داشته باشد،کودک بعدها با مشکلاتی دست به گریبان خواهد بود. ما این مشکلات و نقص ها را با عنوان تله زندگی یاد می کنیم.
اگر نیاز به امنیت بنیادین برآورده نشود، تله های رهاشدگی و بی اعتمادی شکل می گیرند که در زمره تله های زندگی اساسی قرار می گیرند.این تله ها خیلی زود شکل می گیرند. سابقه شکل گیری این تله ها حتی می تواند به دوران نوزادی برگردد. تأمین احساس امنیت برای نوزاد از نان شب واجب تر است و برای او مسئله مرگ و زندگی است.
تهدید به رهاشدگی و بدرفتاری برای ما زمانی خیلی آزار دهنده است که از سوی افراد صمیمی رخ دهد.به جای اینکه ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند ما را تهدید یا با ما بدرفتاری کرده اند.افرادی که در دوران کودکی تجربه رهاشدگی یا بدرفتاری داشته اند، هیچ گاه احساس امنیت نکرده اند احساس میکنند هر لحظه ممکن است از سوی اطرافیان صمیمی خود آسیب ببینند و هیچ گاه روی آرامش و تعادل را نخواهند دید.کودک به محیط خانوادگی با ثبات و امن نیاز دارد.


*خود ابزارگری را می توان آزادی در بیان نیازها، احساس ها (از جمله خشم) و تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی می تواند به خود ابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشد که نیازهایش به اندازه نیازهای دیگران مهم هستند.ما بدون بازداری های افراطی بایستی در انجام رفتارهای خودانگیخته آزاد باشیم.ما حق داریم به فعالیت ها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال می کند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.
اگر نیاز به خودابرازگری شما محدود باشد با سه نشانه مشخص خواهد شد:
1) به شدت با دیگران مهربان هستید و منعطف برخورد میکنید.همیشه سعی میکنید دیگران را راضی نگه دارید و از اطرافیان مراقبت کنید. سخت به دنبال برآورده سازی نیازهای دیگران هستید.اصلأ به نیازهای خودتان توجه نمی کنید.
2) دومین علامت حاکی از مشکل در نیاز به خودابرازگری این است که به شدت خودتان را کنترل میکنید و دچار بازداری افراطی می شوید.ممکن است به کار اعتیاد پیدا کنید.کل زندگی شما صرف کار می شود.ممکن است همه زندگی شما تبدیل به کار شود.زندگی هیجانی شما سرد و کسل کننده است.
3) علامت سوم مشکل داشتن در حوزه خودابزارگری در ابراز خشم است.کینه توزی مزمن ممکن است لایه های عمیق شخصیت شما جای گرفته باشد و گاهی اوقات کنترل آن از دست شما خارج می شود. ممکن است افسردگی را نیز تجربه کنید.زندگی شما به بن بست پوچی و بی معنایی رسیده است.هرکاری از دست تان برآید دریغ نمی کنید،اما لذتی ندارید.







کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید- یانگ و کلوسکو



کتاب بسیار مفید و خوبیه، خوندنشو به دوستان پیشنهاد می کنم..
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ؛ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ .ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ . ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﮐﻢ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺴﺘﯿﻢ . ﻣﺎ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﺒﺎﺭﮎ ، ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻫﺸﯿﺎﺭﯼ ﺟﺴﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭﯼ ﺑﯽ ﻓﺮﻡ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺬﯾﺮﺩ .
- ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﺍﻧﺰﺟﺎﺭ ، ﺣﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﻨﺪ . ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻧﯿﮑﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ .ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺎﯾﯿﻢ . ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﯾﻢ .
-ﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯﯼ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ . ﺁﻥ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺮﺧﺶ ﻭ ﻭﺍﭼﺮﺧﺶ ﺟﻮﻫﺮ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﺍﺳﺖ .
-ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮ ﮔﺰ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎ ﻭ ﮐﻬﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﻭ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺍﺳﺖ .
- ﻣﻦ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ . ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺎﺯﻡ .
- ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺫﻫﻨﻢ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ . ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻧﯿﮑﻮ ﺍﺳﺖ .ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮔﺰﯾﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﺎﻣﻼ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
-ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺖ . ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﯿﺰﺍﻥ ﮐﺎﻣﯿﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ . ﻧﻔﺮﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ، ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻬﻠﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻣﻨﺠﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﺍﻏﻠﺐ ﻣﻮﺟﺐ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺁﺭﺗﺮﻭﺯ ﻭ ﻭﺭﻡ ﻣﻔﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺗﺮﺱ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎﺋﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﭽﻠﯽ ﻭ ﺭﯾﺰﺵ ﻣﻮ ، ﺯﺧﻢ ﻣﻌﺪﻩ ﻭ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺎﻫﺎ ﮔﺮﺩﺩ. ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺑﺨﺸﺎﯾﺶ ﻭ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﻨﺪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﺋﯿﺪ ﮐﻪ :

" ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﻔﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻧﺒﻮﺩﯼ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ " .
ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻫﺴﺘﯿﺪ ، ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﻔﻮ ﮐﻨﯿﺪ .
- ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮔﺰ ﻭ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻧﮑﻨﯿﺪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﺋﯿﺪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﻻ ﯾﺘﻨﺎﻫﯽ ﺣﯿﺎﺕ ، ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻨﻢ ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺎﻟﯽ ﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻋﻈﯿﻢ ﺗﺮ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ . ﺗﻮ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ . ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺰﯾﻨﯽ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﮕﻞ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﻨﺪ ، ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ . ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﻨﯿﺪ .
- ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ ، ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﻮﺩ .ﻟﺬﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ.




ﺧﻼﺻﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻔﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ | ﻟﻮﯾﯿﺰ ﻫﯽ

 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما برای زندگی سالم نیاز داریم که از طریق کودک مان دنیا را جای امنی بدانیم. کودک ما قرار است برایمان امنیت بیاورد.پس کودک متناسب است با امنیت. وقتی از طرف کودکم دچار تهدید شدیدی شوم، دست به هر کاری می زنم که این نا امنی را تبدیل به امنیت کنم. بنابراین وقتی سطح اضطراب بالا می رود، من به این سمت می روم که بخواهم گاهی با بازی ها و ایجاد روابط موازی، در برابر خراب شدن رابطه اصلی، با غلبه مندی به دیگران، با مغلوب شدن، با قربانی گری، با ناجی گری، با حمایت کردن بی معنا و بیش نمایانه از دیگری، با حمایت طلبی و مظلوم نمایی خودم و انواع و اقسام کارها، خودم را به امنیت برسانم و کسی و جایی را پیدا کنم که بیاید به من بگوید تو خوبی..
ما در دوران کودکی مهم ترین تصمیمات زندگی مان را می گیریم و این تصمیمات را نه با مغز شناختی امروزمان که حاصل رشد عصبی و یادگیری مغز است، بلکه با مغز هیجانی دوران کودکی، با درک هیجانی از آنچه که ارتباطات من هست و معنایی که برای دنیا در نظر می گیرم، درک می کنیم. اگر این دوران، دوران نا امنی باشد یا به عبارت دیگر، بچه با والدینی نا کوک یا بد کوک زندگی کند و بقایش به عملکرد آن ها گره خورده باشد، نتیجه آن می شود که من در مورد اینکه چه کسی هستم، دنیا چه معنی دارد، روابط چه می تواند باشد و...تصمیم گیری هایی می کنیم که غالبا تصمیم گیری های دردآور و نامناسبی است ولی برای اینکه آن ها را نبینم تا دچار اضطراب نشوم، آن ها را در سطح نا خودآگاه ذهن مدفون می کنم ولی بعد ها، مکررا در مهم ترین وجوه زندگی من همان تصمیمات فعال می شود و در سطح خودآگاه فوران می کند و نتیجه آن می شود پیش نویس زندگی بازنده یا پیش پا افتاده ؛پس بررسی دوران کودکی برای یک فرد بزرگسال کمک کننده است که بتواند برود سراغ آن تصمیم گیری ها، نتیجه گیری ها، هیجانات سرکوب شده، خواست های وازده، تمایلات پنهانی و هر آنچه که در محیط کودکی برای آن رخ داده، سرکوب شده و امروز از آن خبری ندارد...


دکتر بابایی زاد | مجله موفقیت | شماره 309





 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
موسیقی درمانی چیست؟


در یونان قدیم ارتباط نزدیکی بین موسیقی و شفا وجود داشت.
این همبستگی به یکی از خدایان یونان «آپولو» شخصیت و شکل داده است.
آپولو هم خدای موسیقی و هم خدای طب بود.
یونانیان معتقد بودند که امراض نتیجه عدم هارمونی در وجود فرد است و موسیقی با قدرت روحی و اخلاقی خود می تواند با برگرداندن هارمونی و نظم در بدن سلامتی را برای فرد مورد استفاده به ارمغان آورد.
پژوهش های انجام شده، نشان می دهد که غده تالاموس بعنوان مهمترین غده در مغز انسان محرکهای صوتی را به وسیله سیستم های عصبی دریافت و در کنار حافظه و تخیل به آنها پاسخ می دهد.
غده هیپوفیز نیز که از غده تالاموس فرمان دریافت می کند به محرک های صوتی موزون پاسخ میدهد، موجب بروز ترشحاتی میشود که نتیجه آن آزادسازی ماده آرام بخش به نام آندروفین خواهد بود.
با توجه این که مهمترین اثر ماده مزبور، تسکین درد در انسان است به سادگی می توان به ارزش موسیقی درمانی که عملا موجبات آزادسازی ماده آندروفین که علاوه بر تسکین درد، موجبات انبساط و شادی را در انسان فراهم میسازد، پی برد.


تفاوت میان درمان و شفا:
اگرچه فقط ۲درصد از وجود انسان جسم و ۹۸ درصد از وجودش ذهن و جان است شخص عادی ۹۸ درصدا ز وقتش را صرف اندیشیدن به این ۲درصد می کند که جسم اوست.
به همین دلیل اغلب ازبیماری رنج می کشد.
زیرا می خواهد از برون به درون برسد، حال آنکه می باید از درون به بیرون می رسید.
افلاطون به طبیبان یونانی ﮔﻔﺖ:
«جزء هیچگاه نمی تواند سالم باشد، مگر اینکه کل سالم باشد.»
افلاطون دریافت که تفاوت میان «شفا» و «درمان» این است که «شفا» به کامل برگردانیدن کل وجود آدمی جان و روح جسم اطلاق می شود.
حال آنکه «درمان» به معنای حذف یا التیام آنی بیمار است.
اغلب شخص باجستجوی درمان پزشکی معالجه میشود.
اما مادامی که الگوهای اندیشه های منفی خود را که مسبب اصلی دردهاست رها نکند شفا نمی یابد، و چه بسا درد در آن ناحیه یا در اندامی دیگر بارها و بارها بازگردد.






کتاب قانون شفا | کاترین پاندر | ترجمه گیتی خوشدل
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهی به کتاب پرتیراژ دی‌آنجلیس: «رازهایی درباره زندگی» کتاب دارای ده اصل برای زندگی است. نویسنده تأکید دارد که در واقع آن‌ها را برای زنان نوشته، اما مطالعه آن ممکن است برای مردان نیز مفید واقع گردد. در زیر با توصیف فصول ده‎گانه کتاب، این رازها به اختصار بیان می شود:

راز اول: بیرون و دنیای خارج در حال تغییر است و انتظار ثبات داشتن از آن منجر به شکست و غم می شود چرا که قابل پیش بینی نیست. ثبات را باید از درون جست و فرد تمام آنچه برای خوشحالی به آن نیاز دارد را در درون دارد.

راز دوم: هدف زندگانی آن است که تمامی توانایی های بالقوه خود در مقام انسان بودن را شکوفا و بهترین خویشتن خویش و نیز بیشترین رشد و شکوفایی را از خود ظاهر سازیم.
این راز نمی گوید هدف زندگانی این است که همسر مناسبی بیابید، موفق شوید ازدواج کنید و تشکیل خانواده دهید و به تحقیق آرمان های ارزشمند روی این کره خاکی کمک کنید یا حتی احساس خوبی از انسان بودن داشته باشید. این راز صرفا می گوید هدف و مقصود آدمی رشد است.

راز سوم: تغییر نه تنها میسر و امکان پذیر، بلکه اجتناب ناپذیر است؛ بنابراین خود را تسلیم جریان زندگی سازیم.
هنگامی که در مقابل تغییر مقاوت می کنیم، در واقع در برابر جریان و حرکت طبیعی زندگی به سمت رشد و انبساط مقاومت کرده ایم و چیزی غیرطبیعی‌تر از این نیست.

راز چهارم: تمامی مشکلات و موانع و مصائب زندگی در واقع درس هایی آموزنده‌اند که به لباس مبدل در آمده اند، بنابراین آن‌ها را گرامی بداریم و از آن‌ها بیاموزیم.
کسانی که از زیر بار سختی ها فرار می کنند خود را از فرصت یادگیری درس های زندگی محروم می سازند. مشکلات مانند تیغ جراحی هستند که گرچه بدن را می شکافد و با درد همراه است، اما در نهایت بافت معیوب را برمی‌دارد و حیات و سلامتی را تضمین می کند.
مشکلات بزرگ به‌سان صخره های بزرگی هستند که در مسیر آب قرار گرفته اند. شاید نتوان از روی آن گذشت، اما می توان به صورت تقسیم شدن به چندین آب باریکه، از کنار آنان گذشت.

راز پنجم: تلقی انسان از واقعیت، ساخته و پرداخته ذهن و فکر اوست. بنابراین بیاموزیم که ذهنمان را دوستدار خود کنیم.
"مدیریت افکار" مقوله‌ای مهم در روانشناسی است که تکنیک‌های بسیاری برای به کنترل کشیدن آن‌ها بیان شده است. گسترده ترین مکتب درمانی نیز به نام «درمان شناختی-رفتاری» بر همین پایه استوار است: شناسایی افکار، کنترل، تغییر و اصلاح آن‌ها.

راز ششم: ترس، سرزندگی و نشاط را از انسان می رباید. بیاموزیم که جرأت و شهامتمان را از ترسمان قوی‌تر سازیم.

راز هفتم: تا زمانی که انسان خودش را دوست نداشته باشد و به خود عشق نورزد، قادر نخواهد بود به کسی عشق بورزد و یا از عشق کسی بهرمند شود.
عشق به دیگران در واقع انعکاس عشق به خود در دیگری است.

راز هشتم: تمام روابط ما آیینه هایی هستند که ما را به خودمان نشان می دهند و تمام مردم به نوعی آموزگار ما هستند.
(در این فصل زنان تشویق می شوند که اگر مرد خود را تحمل می کنند و دیگر مانند گذشته احساس عشقی نسبت به آن‌ها ندارند، به راحتی خود را از این وضعیت خلاص و مرد خود را ترک کنند! شاید این مهم‌ترین راز زندگی خود نویسنده بوده است که ریشه ناکامی های متعدد وی در روابطش با مردان به حساب می‌آید.)

راز نهم: آزادی در قبال نحوه پاسخ‎دهی انسان به دنیاست، نه بخت و اقبال... با پیدا کردن تمرکز و ثبات، ابتکار عمل را به دست بگیرید و با گوش دادن به ندای درون خود، آرامش از دست رفته را بازیابید.

راز دهم: در این فصل کلید پایانی برای نُه فصل گذشته بیان می شود: «پرسش هرچه باشد، پاسخ عشق است.»
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
اریک برن می گوید: نخاع بی نوازش خشک می شود. نوازش ها می توانند تماس بدنی، تحسین، یا بجا آوردن صرف باشند. نوازش های مثبتی مثل لبخند زدن، گوش دادن، گرفتن دست ها، یا گفتن جمله دوستت دارم، در طرف مقابل احساس خوب بودن ایجاد می کنند. به این نوازش ها (( کرک های گرم)) نیز می گویند. نوازش های منفی، بجا آوردن های دردناکی مثل زخم زبان زدن، تحقیر کردن، سیلی زدن، توهین کردن، یا جملاتی چون از تو متنفرم هستند. به این نوازش ها، (( خارهای سرد)) می گویند. نوازش منفی در طرف مقابل احساس غیر خوب بودن ایجاد می کند. با این حال حتی این نوازش های نا خوشایند هم می توانند جلوی خشک شدن نخاع را بگیرند. به همین دلیل آدم ها نوازش منفی را به نوازش نشدن ترجیح می دهند.





اریک برن | تحلیل رفتار متقابل | ترجمه اسماعیل فصیح

 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
«فرآیند فردیت» :


هدف فرآیند فردیت (Individualation)، این است که ما در طول زندگی هرچه بیشتر آن کسی شویم که هستیم و اصیل‌تر و ناب‌تر شویم و هرچه بیشتر بتوانیم خودمان شویم و با خودمان هماهنگ و همساز باشیم. یک بلوط، باید بلوط شود؛ بلوط نمی‌تواند تصمیم بگیرد که درخت راش شود. ولی بسته‌به جایی‌که دانه بلوط در آن افتاده، به‌گونه‌ای دیگر رشد خواهد کرد.

فرآیند فردیت، تجربۀ معنا را فراهم می‌آورد، فرد را خلاق‌تر می‌کند و باعث می‌شود از پسِ مشکلات بهتر برآید. احساس ارزش به خودِ بهتر پیدا کند و برخورد با ترس آسان‌تر می‌شود.
فردیت، یک فرآیند است و در اصل یک هدف نیز هست. به‌تمامیت‌رسیدن، به‌عنوان یک هدف، یک مدینۀ فاضله است که هرگز به آن نخواهیم رسید، در بهترین حالت، ما در مسیرِ آن قرار می‌گیریم. گهگاه در این مسیر نیز به بن‌بست می‌رسیم. با این‌همه، فرآیند فردیت سراسر زندگی را آکنده از "معنا" می‌کند.


از منظر یونگ، نهایتِ خرسندی و رضایتمندیِ انسان زمانی اتفاق می‌افتد که بتواند «خودِ منحصر به‌فرد» و یکتایش را به‌گونه‌ای زندگی کند تا در نهایت، آشتی و صلحی بین اضداد و وجه‌های مختلف روانش را شاهد باشد. حفظ تعادل و برقراری توازن در بخش‌های مختلف روان در روانشناسی تحلیلی از مهمترین اهداف محسوب می‌شود. هدفی که بدونِ تحملِ "رنج" به‌دست نمی‌‌آید اما قطعاً رنجی است ارزشمند که به گنجِ «آگاهی» منتهی می‌شود.
در این کتاب فرآیندِ «به‌فردیت‌رسیدن»، به‌گونه‌ای عمیق و گسترده مورد بررسی قرار گرفته شده است.







کتاب «باز هم من» | نویسنده: خانم پروفسور ورنا کاست "سایکوآنالیست مشهور موسسه کارل یونگ در زوریخ" | ترجمه و تحلیل: تورج رضا بنی‌صدر | نشر: لیوسا / 1391)
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمایش محبت


سخنی از این جستار: «کسی که خود از محبت اصیل و محیطی گرم، ایمن و صمیمانه محروم بوده است، هرگز نمی‌تواند نسبت به دیگری، ولو نسبت به فرزند خود، واقعاً احساس محبت داشته باشد.»
بسیاری از محبت‌های ما نسبت به بچه واقعاً محبت نیست، بلکه تظاهر به محبت است؛ و بچه‌ هم خیلی خوب این موضوع را درک می‌کند. ما به دلیل احتیاجات روانی و عصبیت‌های خودمان معمولاً نمی‌توانیم دوستی و محبت صادقانه را از محبت غیرصادقانه تشخیص دهیم. میل داریم هر نوع محبت را صادقانه تصور کنیم و چشم‌بسته آن‌را بپذیریم؛ ولی بچه که احتیاجات ناسالم ما را ندارد، به‌خوبی می‌تواند تشخیص دهد که چه وقت، محبت واقعاً محبت است و چه وقت، تظاهر و نمایش محبت. بسیاری از پدر و مادرها به دلیل عصبیت و مسائل روانی خود، قادر به ابراز محبت صادقانه نیستند. کسی که خود از محبت اصیل و محیطی گرم، ایمن و صمیمانه محروم بوده است، هرگز نمی‌تواند نسبت به دیگری، ولو نسبت به فرزند خود، واقعاً احساس محبت داشته باشد؛ زیرا چنین شخصی اصولاً محبت واقعی را نمی‌شناسد.






برگرفته از: هورناي، كارن؛ شخصيت عصبي زمانه‌ي ما
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانم " لوئیز.ال.هی " درکتاب "شفای درون" گفتند که:

تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید میکنند:

*تيروئيد:
وجود بغضي در گلو، كه تركيده نميشود!!

*سرطان:
ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است!!

*بیماری قند:
بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است!!

*سر درد:
بدلیل انتقاد از خود و دیگران است!!

*زکام:
بخاطر وجود آشفتگیهای ذهنی است!!

*درد مفاصل:
بدلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است!!

*فشار خون:
بخاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده!!

پس بیائید ذهنهایمان را پاک کرده و شستشو دهیم:
دیگران را ببخشیم...
خودمان را ببخشیم...
بیشتر محبت کنیم...
کمتر گله و شکایت کنیم...
فراوانتر بخندیم و شاد باشیم...
و
بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگزار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی میگزارند؛
حتی بر روی خودمان . . .
 
  • Like
واکنش ها: EECi

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻮﻓﻖ، ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﭘﺪﺭ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﮐﺴﺐ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺍﻟﮕﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺎﻧﮕﯽ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ، ﺑﺮ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﺩﺧﺘﺮ، ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺛﺮ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ. ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺏ ﺯﻥ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ، ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﭘﻮﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩﻫﺎﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﭘﺪﺭﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺎﺟﻮﺭﯼ ﻟﻮﺯﺍﻑ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻮﻓﻖﺗﺮﯼ ﺑﺪﻝ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
" ﺍﺣﺴﺎﺱ " ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺩﯾﺪﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺯﻧﺎﻧﮕﯽ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﻋﻼﻗﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻓﻪﺍﯼ ﯾﺎ ﻋﻼﻗﻤﻨﺪﯼﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﻭﺭﺯﺵ ﯾﺎ ﻫﻨﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ.
ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ. ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺑﺎ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﯾﮏ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﺬﮐﺮ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ. ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﺬﮐﺮ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﯾﺎ " ﺁﻧﯿﻤﻮﺱ " ﻣﺜﺒﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺣﺎﻣﯽ ﻭ ﺩﻟﺮﺣﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺗﻼﺵﻫﺎﯼ ﺧﻼﻕ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.




ﮐﺘﺎﺏ ﮊﺭﻓﺎﯼ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ | ﻣﻮﺭﯾﻦ ﻣﺮﺩﺍﮎ | ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺳﻤﯿﻦ ﻣﻮﺣﺪ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاثیر مثبت مهربانی بر سیستم دفاعی و افزایش تولید سرتونین در مغز در مطالعات تحقیقاتی ثابت شده است.
سرتونین ماده ای است طبیعی که موجب می شود ما آرامش،آسایش و حتی خوشبختی بیشتری را احساس کنیم.
درحقیقت ، نقش اکثر داروهای ضد افسردگی تحریک تولید سرتونین در بدن است که افسردگی را از میان می برد.
تحقیقات نشان داده مهربانی نسبت به شخص مقابل عملکرد سیستم دفاعی بدن را بهبود می بخشد و موجب تحریک تولید سرتونین هم در شخصی می شود که مهربانی می کند و هم در شخصی که به او مهربانی می شود.
جالب تر اینکه افراد شاهد این مهربانی نیز به نتایج سودمند مشابهی دست می یابد .
فکرش را بکنید ! مهربانی دریافت شده یا ابراز شده یا مشاهده شده روی سلامتی جسمی و احساسات هر شخص درگیر این قضیه تاثیرات مثبت دارد!
هنگامی که نامهربان هستید ، جلوی چهره ی مهربانی را می گیرید . از نیروی مشیت الهی دور می شوید. خواه نام این نیرو را خداوند بگذارید یا جان جهان یا مبدا یا مقصد و نیت ، بدانید که افکار نامهربانانه ،تضعیف کننده و افکار مهربانانه ارتباط و پیوند شما با جان جهان را تقویت می کنند.





کتاب : قدرت اراده / از: وین دایر/مترجم : میترا میرشکار
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایمان داشتن اصلا چیز بدی نیست. مثبت بودن هیچ اشکالی ندارد. اما بعضی اوقات لازم است که قدم بعدی را خودتان بردارید. با خودتان عهد ببندید که به آنچه دوست دارید برسید و برای آن برنامه ریزی کنید. هرگاه خواستید خودتان را محک بزنید که چقدر در تغییر زندگی تان جدی هستید، نگاهی بر برنامه ریزی هایتان بکنید. اگر برنامه ریزی ای برای کارهایتان نکرده اید، کمی به عقب برگردید و ببینید آیا واقعا با خودتان پیمان بسته اید یا خیر. اگر هرچه هست فقط در ذهن تان است، پس باید آن را رویا پردازی نامید، نه برنامه ریزی!
برنامه هایی که فقط در ذهن مان جای داشته باشندبه مرور زمان به فراموشی سپرده می شوند. اگر برنامه هایتان را بنویسید و در دسترستان نگه دارید احتمال دستیابی به اهداف تان بیشتر خواهد بود.
گاندی می گوید: " من کاملا اطمینان دارم که هر زن و مردی در این دنیا می تواند به جایی برسد که من اکنون رسیده ام؛ فقط کافی است همانند من تلاش کند و به اندازه من امید و ایمان داشته باشد. ایمانی که به عمل منتهی نشود چه ارزشی دارد؟"






نیمه تاریک وجود| دبی فورد
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻥ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻣﯿﺰﺵ ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺟﻨﺲ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺷﻮﺭ ,ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ .ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺁﻣﯿﺰﺵ ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﺻﺮﻓﺎ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ.ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﺻﺪﻕ ﻣﯿﮑﻨﺪ , ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺳﺮﺳﺮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﺟﺴﻤﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﻋﻄﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ , ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﻨﺴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ ..
ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺯﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺪﺑﺮﺍﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﺿﺢ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﺪ , ﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﻭﻟﺘﯿﻤﺎﺗﻮﻡ , ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻠﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ , ﺑﺎ ﻋﺒﺎﺭﺍﺗﯽ ﻧﻈﯿﺮ: ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻣﯿﺰﺵ ﺟﻨﺴﯽ ﺣﺪ ﺍﻋﻼﯼ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺁﻣﯿﺰﺵﺟﻨﺴﯽ ﺳﻄﺤﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺍﺳﺖ .







ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ - ﺗﻮﻧﯽ ﮔﺮﻧﺖ ‏(ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ ﮔﻨﺠﯽ ﺯﺍﺩﻩ)
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
- من خود بارها شنیده ام که بیماری فریاد بزند: "اگر من از معنا و مفهوم و هدف زندگی خویش آگاه بودم با این اختلالات عصبی سر و کار نداشتم!"
این موجود خواه ثروتمند یا فقیر، برخوردار از موقعیت و خانواده ای اصیل باشد یا نباشد، چندان اهمیتی ندارد، چون همین عبارت برای لزوم بخشیدن به یک زندگی کفایت می کند.
در این جا بیشتر پای لزوم یک زندگی غیرعقلانی موسوم به زندگی معنوی در میان است که آن را نه در دانشگاهها می توان یافت، نه در کتابخانه ها و نه در کلیساها.
انسان نمی تواند آن چه را که در این اماکن به او تقدیم می شود،بپذیرد.چون در این اماکن از عقل صحبت می شود، بدون آن که از قلب، بحثی به میان آید.


- اگر کسی هم رای ما نباشد، این امر را اهانت به خویشتن تلقی می کنیم!
وقتی آن چه را که ما خوب و زیبا می دانیم، دیگری خوب و زیبا نداند، از او می رنجیم.
امروزه حتی اگر کسی همفکر ما نباشد او را از خود می رانیم و همچنان می خواهیم عقیده خود را به دیگران تحمیل کنیم.می خواهیم کافران بینوا را به دین خود بیاوریم تا آنان را از آتش دوزخ برهانیم. دوزخی که ما معتقدیم در انتظار آن هاست؛ حتی به شدت می ترسیم مبادا عقیده مان مقابل باورهایمان قرار گیرد.




انسان در جستجوی هویت خویش/کارل گوستاو یونگ
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قوی باش ...

قوی باش ...

آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی…
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد،
چشید،
و لذت برد…0.941241001330941888_taknaz_ir.jpg
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
- توجه قابلیتی است که موجب می شود ما بر آنچه مایلیم دریافت کنیم متمرکز شویم و آن را تشخیص بدهیم. ما می توانیم همزمان میلیون ها چیز را دریافت کنیم، اما با استفاده از توجه می توانیم آنچه را می خواهیم در پیش زمینه ی ذهن نگه داریم. بزرگسالان اطراف ما توجه ما را جلب کردند و اطلاعاتی را از طریق تکرار به مغز ما دادند. از این طریق است که ما هر چه می دانیم آموخته ایم.
ما با استفاده از توجهمان یک واقعیت جامع، یک رویای جامع را فرا میگیریم. فرا میگیریم که چگونه در جامعه رفتار کنیم، چه چیز را باور کنیم و چه چیز را باور نکنیم، چه چیز پذیرفتنی است و چه چیز نیست، چه چیز خوب است و چه چیز بد، چه چیز زیباست و چه چیز زشت، چه چیز درست است و چه چیز غلط، همه چیز از پیش تعیین شده است- همه ی این دانش، همه این قوانین و مفاهیم درباره چگونگی رفتار در جهان.

- همان طور که دولت کتاب قانونی دارد که بر رویای جامعه حکومت می کند، نظام باورهای ما نیز کتاب قانونی است که بر رویاهای ما حکم می راند. همه ی این قوانین در ذهن و مغز ما حک شده اند. ما آنها را باور داریم و در درون، بر پایه ی این قوانین قضاوت می کنیم. قاضی حکم صادر می کند و قربانی از مقصر بودن و تنبیه رنج می کشد.


- ما نیازی به توجیه عشق نداریم؛ عشق یا هست یا نیست. عشق واقعی پذیرش دیگران است همان طور که هستند، بدون تلاش برای تغییر دادنشان. اگر بکوشیم آنها را تغییر دهیم، یعنی واقعا دوستشان نداریم. مسلما اگر شما تصمیم دارید با کسی زندگی کنید، اگر این توافق را می کنید، همیشه بهتر است با کسی توافق کنید که دقیقا همان طوری است که شما می خواهید. کسی را پیدا کنید که اصلا نیازی به تغییر نداشته باشد. خیلی آسان تر است که کسی را پیدا کنید که هم اکنون همان طور است که شما می خواهید تا این که سعی کنید او را عوض کنید. همچنین طرف مقابل باید شما را همان طور که هستید دوست داشته باشد. در این صورت نیازی نیست که شما را عوض کند.

اگر دیگران احساس می کتند که باید شما را عوض کنند یعنی این که آنها واقعا شما را آن گونه که هستید دوست ندارند. چرا با کسی بمانیم که ما را آن طور که هستیم نمی خواهد؟





چهار میثاق | دون میگوئل روئیز | ترجمه دل آرا قهرمان
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دروغ عمده ترين آفتي است كه زندگي ما را به سوي آشفتگي مي راند .
دروغ گفتن يعني عامدانه ديگران را گمراه كردن ، آن هم زماني كه آنها انتظار سخني صادقانه دارند .
افراد دروغ مي گويند براي آنكه ديگران را به باورهايي برسانند كه حقيقت ندارند . هر چه عواقب اين باورها بيشتر و بزرگتر باشد ، يعني هرچه خوشي و آسايش شخصي بستگي بيشتري به دركي درست از جهان داشته باشد ، آن دروغ هم عواقب ناگوار بيشتر و بزرگتري خواهد داشت.
فرصت براي فريب دادن ديگران هميشه وجود دارد و هميشه هم وسوسه انگيز است . و هر يك از اين فرصت ها ما را به لغزنده ترين وادي اخلاقي پرتاب ميكند كه از سر مي گذرانيم . شمار اندكي از ما قاتل يا دزد هستيم ، اما همه مان دروغ مي گوييم ، و بسياري از ما قادر نيستيم همين امشب دل آسوده به رختخواب برويم بي آنكه در طول روز چندين و چند دروغ گفته باشيم .
صداقت هديه ايست كه ما ميتوانيم به ديگران بدهيم .
هدف از باز گفتن حقيقت آزردن كسي نيست ، هدف صرفا اين است كه افراد ديگر هم همان اطلاعات ما را داشته باشند ، درست همانطور كه اگر جاي آنها بوديم مي خواستيم اين اطلاعات را داشته باشيم .
ما از سرزمين هرز شرمندگي و بلواي اجتماعي ميتوانيم فقط با پيروي از يك حكم اخلاقي دور بمانيم .... دروغ نگو !





دروغ/ اراده آزاد | سام هریس | ترجمه خشایار دیهیمی
 

پیوست ها

  • photo_2015-09-16_23-50-05.jpg
    photo_2015-09-16_23-50-05.jpg
    23.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • photo_2015-09-16_23-50-13.jpg
    photo_2015-09-16_23-50-13.jpg
    40.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
علت ”عناد به خود” این است شخص عصبی مدام یک چشم به خود واقعی اش دارد و یک چشم به خود ایده آلی. این دو را با هم مقایسه می کند و می بیند فاصله زیادی بین آن دو، یعنی آنچه واقعا هست و آنچه تصور می کند هست، وجود دارد. بنابراین به شدت از خودش، از خود واقعی اش متنفر و منزجر می گردد و مدام در صدد شکنجه و آزار آن بر می آید. تحقیر خود هم باز به علت همین مقایسه است. توقعات زیادی و غیره ممکن از خود نیز به این جهت است که می خواهد به هر طریق شده خود را به ایده آل برساند و فاصله این دو ”خود” را پر کند. در نتیجه بیش از حد توانایی و ظرفیت، از خودش انتظار پیشرفت و تعالی پیدا می کند. ترسش هم از دیگران بدین جهت است که مبادا او را خوب بشناسند و به واهی بودن تصورات ایده آلی او درباره خودش پی ببرند.






تضادهای درونی ما | کارن هورنای | محمدجعفر مصفا
 

Similar threads

بالا