گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

Data_art

مدیر بازنشسته
اي خدا طالب كلام توأم



تشنه‏ام تشنه سلام توأم



تو همه حاجت و جواب مني



بر طرف ساز هر حجاب مني



تو سزاوار سجده عشقي



تو حواله كننده رزقي



چاره ساز قلوب پُر آهي



راه ساز هر آنچه گمراهي



تو كرامت كننده فضلي

 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آنجا ، بر فراز قلهء كوه
دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم كه در اين اوج ديگر
صدايم را خدا خواهد شنيدن
-
بسوي ابرهاي تيره پرزد
نگاه روشن اميدوارم
ز دل فرياد كردم كاي خداوند
من او را دوست دارم ، دوست دارم

خدا در خواب رؤيا بار خود بود
بزير پلكها پنهان نگاهش
صدايم رفت و با اندوه ناليد
ميان پرده هاي خوابگاهش

صدا فرياد ميزد از سر درد
بهم كي ريزد اين خواب طلائي ؟
من اينجا تشنهء يك جرعه مهر
تو آنجا خفته بر تخت خدائي

ولي اينجا بسوي آسمانهاست
هنوز اين ديده اميدوارم
خدايا اين صدا را مي شناسي؟
من او را دوست دارم ، دوست دارم
 

linux_0011

عضو جدید
از خدا نیرو خواستم ضعیفم آفرید که تواضع بندگی رابیاموزم. از او سلامتی خواستم که کارهای بزرگ انجام دهم، ناتوانم آفرید که کارهای بهتر انجام دهم. از او ثروت خواستم که سعادتمند شوم، فقرم بخشید که عاقل باشم. ازاو قدرت خواستم که ستایش دیگران را به دست آورم، شکستم بخشید که بدانم پیوسته نیازمند اویم. از او همه چیز خواستم که از زندگی لذت ببرم، آنچه خواستم به من نداد؛ آنچه به آن امید داشتم به من بخشید و دعاهای نگفته ام را مستجاب کرد و
اکنون من هستم در میان انسان ها و غرق در نعمت های پروردگار​
 

spacechild

عضو جدید
: ...
...
خوب؟
...
... .
می دانی،
دیواری از دیوار تو کوتاه تر که نیست.
پس:
...
...


راستی
چرا دیوارت را این قدر کوتاه ساخته ای؟:gol:
 

Data_art

مدیر بازنشسته

یک نفر دلش شکسته بود / توی ایستگاه استجابت دعا / منتظر نشسته بود / منتتظر،ولی دعای او / دیر کرده بود / او خبر نداشت که دعای کوچکش / توی چار راه آسمان / پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوتم را که بر غوغاي زندگي حاکم است

به ياد داشته باش ...

آسمان تو زيباست ...

بالهايم را ميگشايم، اوج ميگيرم .....

ميخواهم در ظلمت مواج چشمانت غرق شوم !

ميخواهم فرياد عشقت

چون خروش خشمي در فضا طنين انداز گردد ...

کاش ميشد با همان شکوه ديدن، و ديده شدن

در عمق فرو رفت ...

در زمان .....

تو خود ميداني

که سکوتم را جز تو فرياد رسي نيست !

تو خود ميداني

که تنها نويدم هستي

براي زندگي ...

اما اکنون

خسته از اين روزگار

از اين نامردمي ها

در ميان خزان اندوهبار اين جهان

مي خواهم همچون قطره اشكي كه فرو مي غلطد

عبور كنم

و ناپديد شوم ...

برمن بگشاي آغوشت را

که آرامگاه ابدي من خواهد بود...!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو اي خداي مهربان تو اي پناه بي كسان
به سنگ غم مشكن دگر چو شيشه مينایِ دلم:gol:
 

linux_0011

عضو جدید
خدایا تو را می پرستم و تنها تو را دوست دارم
خدایا به من قدرتی عطا کن که
بتوانم آن باشم که تو می خواهی
خدایا تو را در بی کسیهایم به چشم دل نظاره گر بوده ام
چگونه باید تو را بخوانم؟
خود نمی دانم.
خدایا این تویی که همه ی وجودم را به
تو تقدیم می کنم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگار سختي است


آدمها خشكند ... حقايق تلخند ..... روياها شوكران !

جوي هاي روان تنگ اند و درختان قطور ضعيف !

خورشيد
گرم است و سوزان .. ماه بي خيال و فروزان !

مي دانم . من مي دانم . تو هم مي داني ... همه مي دانند ...
روزگار عجيبي است !


انسانها در ميان خرابه هايي كه زيبايشان مي نامند مي زيند و به آن عشق مي ورزند.

و اينچنين بر حقارت خود دامن مي زنند ...

و من به دور از هياهوي آدمك هاي دل خوش ... همچنان در خود فرو مي روم.

هر چه بيشتر در ميانشان مي زيم دورتر مي شوم و غربيه تر !

آري ... معصوميت كودكيهايم گم شده است،

اما من هنوز هم همان كودك
عاشقم و ساده دل !


و همچنان در انتظار،
در انتظار ظهور باغي از جنس اقاقي،

كه مرا از خود و خويشتن ها برهاند و به سر منشا خود بازگرداند.


و رسيدن به خدايي كه در اين نزديكيست ...

من اينجا تنها ماندم،


خدايا مرا به بغضي كه از تو مي شكند بسپار،

مرا به باد هاي تندِ رهاكننده ي گويا ... مرا تا هميشه به باران شوينده بسپار .

پروردگارا،
انتظار سخت ترين مجازاتي است كه برايم در نظر گرفته اي !

مرا ...... ببـــــــر ........
 

spacechild

عضو جدید
وقتی دلم می گیرد
از بعضی ها،
باید با تو حرف بزنم.
درد دل کنم.
افسوس...
افسوس که درست همان لحظه
خجالتم گل می کند!
احساس می کنم
لحظه با تو بودن،
بیشتر از این مزخزفات می ارزد.
پس شروع می کنم
به ..
آزاد کردن دانه دانه اشک هایم.:gol:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
.....چشم به راه توام...دل من منتظر است...
چشم به راه که تو باز آیی
دل من منتظر است
منتظر تا تو به من بر گردی...
ای خدا ...دل من را نشکن
دل من منتظر است
چشم به راه توام:gol:
 

Data_art

مدیر بازنشسته
الهی، ای برترین آرزوها، ای خانه برآمدن حاجات، ای که بر نعمت‏هایت بها نمی‏طلبی و بر عطایت پرده تاریک منّت نمی‏افکنی، ای که به دست تو بی‏نیاز می‏شوند واز تو بی‏نیاز نگردند، انبوه حاجت‏ها گنجینه دارایی‏ات را پایانی نمی‏دهد، هیچ چیز حکمت تو را تغییر نمی‏دهد. نگاه حاجات محتاجان یکسره به سوی توست و زمزمه دعاگویان ملولت نمی‏سازد
 

Data_art

مدیر بازنشسته
بارالها، خود را به بی‏نیازی از خلقت ستودی و خود به این بی‏نیازی سزاواری. خلق را به نیازمندی آمیخته‏ای و اینان همه به حاجتمندی به تو سزاوارند. پس آن که رفع حاجت از تو بخواهد و عطش فقر را به زلال وجود تو فرو بنشاند، حاجت از سرچشمه بخشش طلبیده و دست نیاز به همان سو که باید دراز کرده است. و آن که روی نیاز به سوی خلق آورد و مخلوق را ریسمان رستگاری بپندارد، پس پا به ورطه نومیدی نهاده است و شایسته آنست که از نکویی همیشگی‏ات محروم بماند
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا مرا به جاده آسايش راهنمايی نکن
بلکه به راهی سخت و دشوار مرا مورد آزمون خود قراربده.
تا با ناملايمات دست به مبارزه بزنم و سربلند بيرون آيم.
مرا انسانی قرار بده که دلش روشن و صاف و هدف زندگيش عالی باشد.
پيش از اين که در انديشه فرمانروايی بر ديگران باشم
بر خويشتن حکومت کنم.​
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

دستان هميشگي راز و نيازم را
بسويت پرواز مي دهم
و دعا مي كنم
كه به ديدار نگاه مهربانت شايسته ام گرداني...
اي خدايي كه همواره قلبم با يادت آرامش مي يابد!
مي خواهم با تمام وجودم،
تو را،
در زلال اشكهايم و در تبلور لحظه هاي زندگي ام،
احساس كنم...
چون مي دانم زندگي زيبا مي شود
با ياد تو و به نام عشق تو...
اي قادر بي همتا!
تنها تويي درد آشنا به همه دردهايم...
و من!
نامت را عاشقانه صدا ميزنم
و بيقرار گشايشي از سوي تو ام...
تو كه مهربان ترين مهرباناني
.

.
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرازي از سخنان امام سجاد (ع) در رابطه با ماه مبارك رمضان


بار الها بر محمد و آلش


درود فرست، و معرفت برترى اين ماه و بزرگداشت احترامش، و خوددارى از محرمات

در آن را به ما الهام كن، و ما را به روزه داشتن آن با حفظ جوارح از
گناهان، و به كار بردن آنها در آنچه كه تو را خشنود مى‏نمايد يارى ده، تا با گوشمان

به گفتار لغو گوش نكنيم، و با چشمانمان به تماشاى لهو نشتابيم، و
دستهايمان را به حرامى دراز نكنيم، و - به سوى ممنوع

تو گام برنداريم، و شكمهايمان جز به حلال پر نشود
 

Data_art

مدیر بازنشسته
عزیزا، می‏دانم که انبوه حاجات من در کنار دریای دارایی‏ات، ناچیز است و بزرگ‏ترین خواهش‏هایم در برابر وسعت رحمت تو ذره‏ای است. وادی کرامتت به خواهش کس تنگ نگردد که دست بخششت، از هر دستی فراتر است

 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
هم خونه ی من ای خدا
از من دیگه خسته شده
کتاب عشق ما دیگه
خونده شده ،‌ بسته شده
خونه دیگه جای غمه
اون داره از من دور می شه
این خونه ی قشنگ ما
داره برامون گور می شه
اون دست گرم و مهربون
با دست من قهره دیگه
چشمای غمگینش با من
قصه ی شادی نمی گه
هم خونه ی من با دلم
خیال سازش نداره
دستای کوچیکش (مردونه اش)دیگه
میل نوازش نداره
شبا وقتی میرم خونه
بوسه به موهاش می زنم
سرش به کار خودشه
انگار نه انگار که منم
روزا وقتی میام بیرون
اون خودشو به خواب زده
خب ، مثل روزگار شده
یه روز خوبه ،‌یه روز بده
ای دل من ، ای دیوونه
بذار برم از این خونه
 

Data_art

مدیر بازنشسته

به لطف و بخشندگی‏ات خو کرده‏ام وبه نکویی‏هایت راه می‏جویم، پس ترا به ذاتت سوگند می‏دهم که بر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و آلش درود فرست و مرا ناامید برمگردان


 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرامشی می خواهم پر از ایمان ...

یک دل سیر راز و نیاز ...

اشک هایی از جنس استغفار ...

دست هایی لرزان از ندامت ...

خداوندا ... رو سیاهم !

که جز به درگاه تو راهی ندارم ...

می پذیری مرا ؟!...
 

Atena-t67

عضو جدید
خداوند شبان من است
محتاج به هیچ چیز نخواهم بود
در مرتع های سبز مرا می خواباند
و نزد آب های راحت مرا رهبری میکند
جان مرا بر می گرداند
و به خاطر نام خود به راه های عدالت هدایتم مینماید
چون در وادی سایه ی موت نیز راه روم
از بدی نخواهم ترسید
زیرا تو با من هستی
عصا و چوبدستی تو مرا تصلی خواهد داد...
 

spacechild

عضو جدید
تو هیچ وقت دلت گرفته است؟
بغض گلویت را فشرده است؟
خستگی توانت را بریده است؟
بی خبری نفست را گرفته است؟
حسرت خورده ای؟
دلتنگ شده ای؟
حتما نه!
وگرنه این ها را به ما
که به قول خودت عزیزانت هستیم
نمی دادی!
...
..
.
نه!
باورم نمی شود.
تو هم دل داری.
دلت تنگ هم می شود!
خودت گفتی.
اما
صبرت...
کلافه ام می کند.:gol:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای محبوب جاودانی !

اگر نبود گرمای دست های تو ، در این سرمای بی کسی چگونه سر می کردیم ؟!

ای مخاطب آشنای دردهای نگفتنی ...

من اگر بد کنم خوب های بسیار دیگری از آن توست !

تو اگر مدارا نکنی مرا توی ِ دیگری کجاست ؟

ای بانی شکوه های پنهان !

تو اگر نباشی به که می توانم گفت حرف هایی را که به هیچکس نمی توان گفت ؟!

هر که خلوتی با تو ساخت ، خود را یافت و هر که به دیگران پرداخت ، هستی اش را در ازدحام نفوس باخت !

دل آزرده ام از این همه حرف ، مرا به زبان سکوت آشنا کن ...

.

.

.

خدايا خيلي خسته م ... خيلي ... كمكم كن .........
 
بالا