روزی
در خانه ای چراغی با عشق و محبت خانه ی کوچک دل کودکی را روشن میکرد
و شوقه کودک مهر و محبت پدر و مادرش بود .
دلخوشی در ان خانه مرهمی بود برای همه ی نداشتنها
تا اینکه روزی رویای زندگی آن کودک کابوس شد .
سرنوشت اینگونه برای آن کودک رقم زد و برگه سیاه را برای آن باز کرد
و تمام نداشته ها با نداشتن پدر و مادر فریاد کشیدن .
نیازمند شد ولی دسته نیاز نمیدانست .
دلتنگ شد ولی آغوش مهرنمی یابید .
شکسته شد اما مرهمی برایه زخمش نبود .
آن کودک یتیم شد شاید معنی یتیم را هم نمیدانست.
سلام به همه دوستان خوب
واقعیتش چند وقته میخوام این مطلبو تو سایت بزارم ولی دل دل میکنم
و نمیدونم از کجا شروع کنم
من با یتیم خانه ای آشنا شدم و همینطور با چند خانواده محترم که به قولی با سیلی صورتشونو سرخ نگه میدارند و به خاطره عابروشون از جایی کمک نمی خوان
ولی میشه از طریقی به اونا کمک کرد
لباسهایی که دیگه نمی پوشید
ظروفی که دیگه استفاده نمیکنید
وسایلی که دیگه نیاز ندارید
و هر چیز ه دیگری که به ذهنه خودتون میرسه
هر کدوم از دوستان که خواست کمکی بهشون کنه میتونم مطمئنش کنم که اونها نیازمندند
به امید روزی که در ایرانمان هیچ نیازمندی نباشد
در خانه ای چراغی با عشق و محبت خانه ی کوچک دل کودکی را روشن میکرد
و شوقه کودک مهر و محبت پدر و مادرش بود .
دلخوشی در ان خانه مرهمی بود برای همه ی نداشتنها
تا اینکه روزی رویای زندگی آن کودک کابوس شد .
سرنوشت اینگونه برای آن کودک رقم زد و برگه سیاه را برای آن باز کرد
و تمام نداشته ها با نداشتن پدر و مادر فریاد کشیدن .
نیازمند شد ولی دسته نیاز نمیدانست .
دلتنگ شد ولی آغوش مهرنمی یابید .
شکسته شد اما مرهمی برایه زخمش نبود .
آن کودک یتیم شد شاید معنی یتیم را هم نمیدانست.
سلام به همه دوستان خوب
واقعیتش چند وقته میخوام این مطلبو تو سایت بزارم ولی دل دل میکنم
و نمیدونم از کجا شروع کنم
من با یتیم خانه ای آشنا شدم و همینطور با چند خانواده محترم که به قولی با سیلی صورتشونو سرخ نگه میدارند و به خاطره عابروشون از جایی کمک نمی خوان
ولی میشه از طریقی به اونا کمک کرد
لباسهایی که دیگه نمی پوشید
ظروفی که دیگه استفاده نمیکنید
وسایلی که دیگه نیاز ندارید
و هر چیز ه دیگری که به ذهنه خودتون میرسه
هر کدوم از دوستان که خواست کمکی بهشون کنه میتونم مطمئنش کنم که اونها نیازمندند
به امید روزی که در ایرانمان هیچ نیازمندی نباشد