کمبوجیه.پادشاهی زیر سایه عقاب تاریخ

?!؟

عضو جدید
کمبوجیه دوم یا کمبوزیه یا کامبیز از سال ۵۳۰ تا سال ۵۲۲ پیش از میلادی، پادشاه هخامنشی بود. وی به جای پدر، کوروش، بر تخت سلطنت نشست.
سرگذشت:کوروش بزرگ دو پسر داشت، یکی را نام کمبوجیه بود که به ولایتعهدی معین شده بود و حکومت بابل را داشت و در زمان غیبت کوروش از ایران نیابت سلطنت را نیز عهده‌دار می‌بود و دیگری را یونانی‌ها (اِسمِردیس) گفته‌اند ولیکن داریوش در کتیبه بیستون او را بردیا می‌نامد.
او از نظر چهره و شباهت بسیار شبیه به پدر بود امااخلاق تند و غرور فوق‌العادهٔ اش، او را وامی‌داشت تا به اقوام تابع، به چشم بندگان خویش بنگرد، همین ناچار برادرش بردیا را، در انظار، از او، محبوب‌تر می‌کرد.بردیاحکومت بعضی از ایالات شرقی ایران مثل باختر و پارت و کرمان را داشت.کمبوجیه او را رقیب خود دانسته، طبق روایت داریوش بزرگ در کتیبه بیستون مخفیانه کشت. کمبوجیه قتل برادر را مثل رازی که جز چند تن از نزدیکانش بدان واقف نشدند، مخفی نگهداشت.
حمله به مصر:
کمبوجیه از مدتها رویا فطح مصر را در سر می پروراند اما شورش های داخلی و اغتشاشات ایالت ها این مهم را سه سال به تاخیر انداخت.بعضی از مورخین می گوییند کمبوجه دنبال بهانه ایی برای حمله به مصر بود برای همین سه سال صبر کرد اما نباید فراموش کرد که او فرزند پادشاهی بود که قست جهان گشایی داشت پس احتمالا بدونه هیچ بهانه ایی به راه جهان گشایی پاس ادامه می داد.اما باز بهانه ایی را که مورخین می گویید به این شرح است:این داستان که آمازیس پادشاه مصر وقتی کمبوجیه، دخترش را خواستگاری کرده بود، وی دختر پادشاه قبل از خود را برای پادشاه پارسی فرستاده باشد، می‌تواند یک بهانهٔ او باشد.این داستان از هرودوت به نقل از مصري ها در كتاب تاريخ خود نوشته است كه كمبوجيه سفيري را به مصر مي فرستد و دختر آمازيس ، فرعون مصر را خواستگاري مي كند. اين اقدام كمبوجيه بر اثر تحريك يك چشم پزشك (كحال) مصري مقيم دربار ايران بوده است. چون كوروش وقتي از آمازيس پادشاه مصر خواست كه بهترين چشم پزشك مصر را انتخاب كند و به پارس بفرستد ، او اين شخص را انتخاب مي كند. او را از زن و فرزندانش جدا مي كند و به پارس مي فرستد. از اين نظر اين چشم پزشك سخت از آمازيس مي رنجدو از كبوجيه مي خواهد كه دختر آمازيس را خواستگاري كند. بر اثر اين تقاضا ، فرعون مصر تصميم مي گيرد به جاي دختر خودش ، دختر پادشاه سابق مصر را نزد كمبوجيه بفرستد. مدتي كمبوجيه در اشتباه بود تا اينكه دختر راز خود را فاش مي كند و به كمبوجيه مي گويد كه من دختر «آپري يس» هستم. به همين دليل كمبوجيه بسيار ناراحت مي شود و تصميم مي گيرد كه به مصر حمله كند.
هرودوت در مورد شروع سفر جنگي كمبوجيه به مصر مي نوسد شخصي بنام فانس از آمازيس فرعون مصر بسيار رنجيده مي شود و از مصر مي گريزد. او خود را به پارس مي رساند و اوضاع مصر را براي شاه بيان مي كند. او به كبوجيه توصيه ميكند از راه خشكي وارد مصر شود ، به اين منظور كمبوجيه سفيري را نزد پادشاه عرب در عربستان مي فرستد و از او اجازه مي خواهد كه از كشورش عبور نمايد. پادشاه عرب هم موافقت مي كند و آب انبارهايي را در صحراي عربستان و شبه جزيره سينا (عربستان سنگي عهد قديم) براي استفاده سپاهيان كمبوجيه مي سازد. آمازيس فرعون مصر از شنيدن خبر لشكركشي كمبوجيه بسيار نگران مي شود. چون او در موقع لزوم هيچ كمكي به ليديه و بابل نكرده بود حالا كه اين خبر را شنيده بود ، فكر مي كرد ، كمبوجيه با داشتن نيروي دريايي قوي كه از فنيقني ها و يوناني هاي آسياي صغير تشكيل داده بود ، از راه دريا به مصر حمله خواهد كرد. بنابراين با جزاير يونان و قبرس كه تابع دولت ايران نبودند وارد مذاكره شد تا كشتي هاي خود را به كمك نيروي دريايي مصر بفرستند. از خوش شانسي كمبوجيه آمازيس كه شخصي مدير و فعال بود درميگذرد و پسامتيك (فستميخ) سوم جانشين او مي شود. اين پادشاه آدمي نبود كه بتواند مصر را از دست دشمني نيرومند مانند كمبوجيه نجات دهد. لشكر ايران از كوير مي گذرد و به پلوزيوم كه در كنار شعبه اول رود نيل از سمت مشرق قرار دارد ، مي رسد و در مقابل قشون مصر صفوف خود را مي آرايد. سپس جنگ سختي شروع مي شود و به هر دو طرف تلفات زيادي وارد مي شود ، ولي بالاخره مصريان وادار به تسليم مي شوند. مصري ها پس از اين شكست با بي نظمي به طرف منفيس پايتخت مصر باستان فرار مي كنند. تسليم شدن مصري ها اهالي ليبيا (اين ليبيا با كشور ليبي تفاوت دارد و ظاهرا شامل قسمت وسيعي از قاره آفريقا منهاي مصر و حبشه مي شده است.) را به وحشت مي اندازد و آنها بدون جنگ كردن باجي را براي براي خود معين كرده و به همراه هدايايي براي كمبوجيه مي فرستند. اهالي سيرن (از مستعمرات يونان در آفريقا) و برقه هم باج و خراج خود را به همراه سفيراني نزد كمبوجيه مي فرستند.

پس از تسخير ارگ (قلعه) منفيس ، كمبوجيه پسامتيك را دوباره حاكم مصر كرد ولي به سبب شورشي كه ايجاد كرد ، كشته شد.سپس كمبوجيه به شهر سائيس رفت. اين شهر در نزد مصريان بسيار مقدس بود. پس از تصرف مصر كبوجيه به فكر حمله به قرطاجنه ، آمون و حبشه افتاد. از آنجايي كه حمله به قرطاجنه بايد از طريق دريا صورت مي گرفت ، بنابراين كمبوجيه از فنيقي ها كمك خواست. ولي چون اين كشور از مستعمرات سابق فنيقيه بود ، آنها حاضر به كمك كمبوجيه نشدند ، بنابراين او از حمله به قرطاجنه منصرف شد. كمبوجيه به نزد پادشاه حبشه سفيراني را فرستاد ، ولي پادشاه حبشه به سفيران پارسي چيزهايي را نشان داد و حرفرهايي را گفت كه آنها تا حدي ترسيدند ، ولي عاقبت كمبوجيه به حبشه حمله كرد. اما او به دليل اينكه غذا و تداركات لازم را براي سپاهيانش فراهم نكرده بود ، با دادن تلفات زيادي مجبور به عقب نشيني شد. كمبوجيه لشكري را كه براي تصرف حبشه فرستاد دو قسمت كرد و قسمتي را براي تصرف شهر آمون (آمون يا خداي خورشيد يكي از خدايان بزرگ مصر باستان است) فرستاد ولي از سرنوشت آنها اطلاع دقيقي بدست نيامده است. با تمام اين احوال در زمان داريوش اول و خشايارشا حبشه و قرطاجنه جز كشورهاي تابعه ايران بودند.

چیزهایی عجیب از کمبوجه:این شاه دیوانه است؟

بعضی مگوین کمبوجیه بعد از ورود به مصر گاو مقدص آنها را کشته که این یکی می تواند خلاف تمام سخنان و رفتار او در مصر باشد چون او فردی بود که نزد مردم مصر فرعون نامیده شده بود و پایگذار سلسله 27 این کشور نام گرفته بود.
دوم:داستانی هست در مورد این که می گویند کمبوجیه خلاف قوانین قبیله ایی خود خواست با خواهر خود ازدواج کند .داستان به این گونه که هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت، برادر با خواهر وصلت کند، باوجود این به این خیال افتاد که برخلاف شرع و آئین قومی خویش، با خواهر خود آتوسا ازدواج کند. پس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید «آیا در پارس قانونی هست که اگر وی بخواهد ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟» داوران شاهی پاسخی متناسبی یافتند که نه خلاف واقع بود و نه جان آنها را به خطر می‌انداخت. آنها هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار می‌داد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. کمبوجیه نه یک بار بلکه دو دفعه، از حق جدید، استفاده کرد و با خواهر جوان ترش رکسانا هم ازدواج کرد. رکسانا در سفر مصر همراه او بود. یونانی‌ها دربارهٔ مرگ رکسانا می‌گویند که رکسانا روزی گریه می‌کرد و کمبوجیه علت آن را پرسید و رکسانا جواب داد که بی‌اختیار یاد بردیا افتاده‌است که کسی را یار و غمخوار نداشته‌است ، بنا بر قول یونانیان این ماجرا و خشم کمبوجیه باعث مرگ خواهرش شد. از طرف دیگر مصری‌ها می‌گویند، برادر و خواهر بر سفرهٔ طعام نشسته‌ بودند. در آن حین رکسانا بوته‌ای کاهو به دست گرفته، پس از کندن برگ‌های آن، از برادرش پرسید «این کاهو با برگ خوشایندتر است یا بی‌برگ؟» کمبوجیه گفت «با برگ را بیشتر دوست دارد.» خواهرش اظهار داشت که «وی نسبت به خاندان کوروش مثل این کاهو رفتار و آنرا لخت و عریان کرده‌است.» کمبوجیه از سخن او برآشفته شده و لگدی بر پهلوی او زد و چون بانو باردار بود، باعث سقط جنین شد و متعاقب آن رکسانا نیز درگذشت.

ازدواج میان محارم در برخی خاندان‌های سلطنتی باستانی، برای نگهداری خون و مالکیت رایج بوده‌است و عیلامیان و مصریان و تایلندی‌ها و غیره، این رسم را داشته‌اند. در داستان‌های افسانه‌ای ایران جمشید ناچار با خواهر خود زناشویی کرد ولی این داستان کمبوجیه نشان می‌دهد که پارسیان در آن زمان از این رسم ناخوشنود بوده‌اند. پس این داستان هم دور از واقعیت به نظر می آید هرچند در تاریخ این صبت شده که کمبوجیه برادرش بردیا و یکی از خواهرانش رکسانا را به قتل رسانیده.
خصال کمبوجیه:
کمبوجیه پادشاهی بود که بعد از پادشاهی بزرگ مثل کوروش به روی کار آمد و چون می خواست مثل هر شاهی از زیر سایه سنگین پادشاه قبلی بیرون بیاید کارهای و جنایات بسیاری کرد اما به دلیل سلطنت کوتاهش که حتی به 7سال هم نکشید نتوانست رویا های بزرگش را به حقیقت بدل کند .عده ایی می گویند که او به جز فطح مصر هیچ کدام این کار ها را نکرده بوده و این داریوش بوده که در پی قصب سلطنت او این دروغ ها را به او بسته تا بتواند او را بدنام کرده و خود پادشاهی دوست داشتنی و منجی گونه ایی پیدا کند .به هر حال کمبوجه در راه بازگشت به ایران در طی سفر به گفته هرودوت بیماری گرفت و به اواقب همان بیماری شبی خود را با چاقو زخمی کرد و از همان زخم بمرد.عده ایی هم می گویند که کمبوجیه با خیانت اشراف مرد و مرگش را یک خودکشی جلوه دادند .بازهم به هر حال کمبوجه اولین و آخرین پادشاه پارس بود که لقب پادشاهی که خودکشی کرده را به او نصبت می دهند​
 

Similar threads

بالا