کافیست انار دلت ترک بخورد...! دلم میخواد برگردم پیشت....

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
خدای من بهشتی دارد، نزدیک ، زیبا، بزرگ

و به گمانم دوزخی دارد ، کوچک ، بعید

و در پی دلیلی ست که ببخشید ما را گاهی به

بهانه یک دعا
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سبحانک یا نور...!

سبحانک یا نور...!

ساقه‌های شمعدانی‌ام بلند شده؛ برگ‌هاش تُنُک.
یعنی دارد از بی‌نوری می‌میرد.
اما خسته نمی‌شود از تلاش.
هی خودش را می‌کشاند بالا، می‌کشاند بالا، نور گدایی می‌کند.
بی‌قواره شده، عوضش شاید هر روز از بی‌کرانه‌ی آفتاب، به قدرِ جرعه‌ای سهمش بشود ...
من ولی به قدر همین شمعدانی هم عزم ندارم.
که خودم را بکشانم بالا.
که نور، گدایی کنم.
که دلم از بی‌نوری نمیرد.


در ظلمتِ من پنجره‌ای باز کن از نور...:cry:

http://baharnarenj89.persianblog.ir/


 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
روضه‌خوان‌ها شب اول، روضه‌ی حضرت مسلم می‌خوانند.
نام دقیق‌ترش شاید «روضه‌ی غربت حسین» باشد.
وقتی معلوم بشود از آن چندهزار نامه‌ی دعوت، یکی‌ش راست و حسینی نبوده.
از آن‌همه «فالعجل العجل»ها یکی‌ش مردانه نبوده.

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من فکر می‌کنم چقدر شبیهم به آن‌ها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند.
چقدر اهل منفعت‌ام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم می‌لرزد.
چقدر مرد میدان‌های سخت نیستم.

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من از خودم می‌ترسم.
از کوچه‌های کوفه‌ی خودم فرار می‎کنم.
می‌روم جایی توی بیابان‌های اطراف گم و گور می‌شوم، جایی که گذار کاروانت به من نیافتد...

روضه‌ی شب دوم اما دلم را قدری قرار می‎دهد.
تا صبح، قصه‌ی حرّ را گوش کنم و فکر کنم می‌شود دقیقه‌ی نود هم آدم بشوم.
فکر کنم تو هنوز هم از من ناامید نشده‌ای.
جایی ایستاده‌ای و منتظری که من سرم را پایین بیندازم، گردنم را کج کنم و بپرسم: «هل لی مِن توبه»؟!:cry:


هنوز وقت سکوت بود اما ... به محرم که می‎رسم واژه‎ها شورش می‎کنند. کاش شعر می‎دانستم.

http://baharnarenj89.persianblog.ir/
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست

 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ما ناسپاسیم

هر جا نوشته


《《در این مکان دوربین مدار بسته نصب است 》》


چقدر مواظب اعمال و رفتارمان هستیم اما نسبت به این جمله


《《عالم محضر خداست 》》


چقدر بی تفاوتیم
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا!

من گمشده دریای متلاطم روزگارم
و تــــــــــو بزرگــــــــــــواری!
پـــــــس ،ای خــــــــــــدا!
هیچ میدانی که
بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج
یــــــــــاری تو
رحمت تــــــــــو
توجه تــــــــــو
عشق تــــــــــــو
گذشت تــــــــــو
عفو تـــــــــو ،مهربانی تــــــــــــو
و در یک کلام....
محتـــــــــــــاج تـــــــــــوام!
خدایا مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم
تا در همه موقعیتها و شرایط زندگی
بخنـــــــــدم و بدانــــــــــم
در هر آنچه روی میدهد
نیـــــــــــکــــــــــــی نهفتـــــــــــــه اســـــــت
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خُــدایــا...
میـــــدانَم این روزهـــا از دستـَــــم خستـــه ای

کـــــمی صبـــر کُن خـــــوب میشــــوم....

بُگـــــذار بــــاران بزنــَــــد...

دلـــــم بگیـــــرَد...

میـــــروم زیر آسمــــانَت...

دستــــــهایَم را می‌سپــــارم به دستـَــت...

ســـرم را میـــگیرم به سمتـَت...

قلـــــبَم مال تو...

اشکــــــهایم که جاری شَــود...

میشــــوم هَمانی کــــه دوســـت داری...

پـــــاک،استــــوار،امیــ ـــــدوار...

بــُـــــگذار بــــاران بــــــزَنــــد.....
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سلام
استوارتر محترم و دوست خوبمون لیمویی خبری نیست؟؟؟
امیدوارم که غیبتشون خیر باشه.
انشاءالله الرحمن هر جا هستند سلامت باشند.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سلام
از استارتر محترم و دوست خوبمون لیمویی خبری نیست؟؟؟
امیدوارم که غیبتشون خیر باشه.
انشاءالله الرحمن هر جا هستند سلامت باشند.
 
آخرین ویرایش:

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

من حالم خوب نیست
برای روضه خواندن
برای تاریخ ورق زدن
برای حکایت غریبی تان ...
من هم که بی‌مایه، بی‌ظرف، بی‌صبر...
اصلن درد را نمی‌شود نوشت ...
آنهم درد مصیبت شما که زمین هم با همه پهنایش ...!


چه کنم ...دستم به هیچ‌جا بند نیست ...


لولا ان ربطنا علی قلبها

بروایت

 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سلام خدا جونم
امیدوارم دلت ازم نگرفته باشه
تقصیر من نیست
خودت پر روم کردی
از بس تند تند میبخشی
دلم دوباره گرفته
اومدم پیشت
دستمو گرفتی رهام نکن
ممنون که حرفامو شنیدی
اینم یه هدیه برای تو عزیزترینم

 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛

باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،

و انتهایش "نگاه او" باشد ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهي تنها به شوق رسيدن به قنوت
به نماز مي ايستم....
به شوق لحظه اي که اشک در چشمانم حلقه مي زند
و آرام بر گونه هايم مي لغزند....
و اينگونه مي شود که در هر رکعت از نمازم دستهايم ناخودآگاه بالا مي آيند....
به شوق همان قنوت
و به اجبار دوباره مي افتند....
انگار تنها يک بار تکرار درد دلها کافي نيست....
مي خواهي بارها صدايش بزني
و بارها اشک بريزي
و تمنا کني
به اميد آنکه تنها .... .
خدایا وجودم وجودت را میطلبد
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتها ... باید خودت را ... به خدا بسپاری ...

البته ... همیشه همینطور است ...

اما گاهی دلت هم ... بی صبرانه میخواهد که همینطور باشد !

آنوقت ... بی خبر از خبرهای دور و برت ... خوشبخت ترین انسان میشوی ...

دلت میخواهد ... هوایت را داشته باشد و بهترینها را ... برایت بخواهد

انگار ... همه دنیا ... با توست !
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روی پـــــرده کعــبه
این آیه حک شده اســت:
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم:
” بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ای مهــــربانم !

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ITDeveloper همین دو کلمه برای هدایت بشر کافیست! تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا