چه یا که؟

juju_memar

عضو جدید
گاهی به گذشته فکر می کنم... به گذشته های دور... به `من` در زندگی قبلی! فکر می کنم در زندگی ام پیش از این که بوده ام یا... یا شاید چه بوده ام!

اکثر آدم هایی که از آنها این سوال را می پرسم، یا تکه ای از آسمان بوده اند، یا نسیم بهاری، یا یک عقاب سبکبال و یا حتی شاعری خوش قلب!
اما من می دانم که سنگ بوده ام! یک تکه سنگ کوچک! تکه سنگی که زمانی از جایی رها شده و بعد در قلب رودخانه ای مأوا گزیده!
سنگی که گاه با جریان تند رودخانه همراه شده، روی تن سنگ های کوچک و بزرگ دیگر ضرب آهنگ گرفته و گاه در بستر رودخانه آرام لمیده و سنگ های بزرگ و کوچک تنش را خراش داده اند، تنه اش زده اند و از روی سرش رد شده اند تا دوباره به تکاپو افتاده...
گاه از سرمای آب لرزش گرفته و گاه روی بستر خشک رودخانه، تیغ آفتاب را پذیرا بوده به امید فصل بارش و حرکت دوباره...
زمانی چون کشتی به گل نشسته، روی کناره رودخانه ساکن شده و بعد به دست کودکی بازیگوش دوباره به جریان آب پرتاب شده...
رنگم؟ نمی دانم... چه فرقی می کند سیاه بوده باشم یا سپید؟ قهوه ای یا طوسی؟ مهم این است که رخوت سکون، سبزی خزه ها را به میهمانی تنم وعده نگرفته بوده.
آنقدر جلو رفته ام که تمام زوایای تیز و خشنم ساییده و مسطح شده و بعد در یکی از روزهای خدا، در کمال ناباوری و حین حرکتم روی رگ رودخانه، در پناه سنگی بزرگ آرام گرفته ام. سنگی حامی که سایه اش را سخاوتمندانه روی سرم گسترده، سایه ای که مرا از نفوذ موذی آفتاب و هجوم خزه ها، از یورش هم نوعان سنگی ام، سرمای آب و خشکی خاک، تا ابد حفظ می کرده است...
آرامش بوی خوبی داشته اما دلم برای روزهای پویایی می تپیده است... کاش با هم دوباره به راه می افتادیم... من و آن سنگ بزرگ با هم...
...
نمی دانم شاید هم بوته ای خار بوده ام رقصان به دست باد روی خاک داغ کویر...

 

Similar threads

بالا