*JAVID
عضو جدید
زندگینامه یک معمار : مهندس موسوی از زبان خودش
زندگینامه یک معمار : مهندس موسوی از زبان خودش
در دوازدهم اسفند ۱۳۲۰ در شهر خامنه از توابع تبریز و در خانواده ای خوشنام و متدین ، به دنیا آمدم . پدرم کاسب ومادرم خانه دار بود . طبیعت زیبای خامنه و سکوت و آرامش آن و خاطرات کودکی بعدها الهام بخش دوره ای از کارهای هنریم شد. در خردسالی به همراه خانواده در تبریزساکن شدم ودر دوازده سالگی جدا از پدر و مادربه خانه عمویم در تهران آمدم . یکسال بعد بقیه اعضای خانواده ام نیز در تهران ساکن شدند . روزهای نوجوانیم لبریز از شور و حرارت آشنایی با شهر و دیار جدید و یافتن قرابتها و فراموشی غربتهاست . در دل امن خانه ای که مادرم از جنس محبت و صفای مثال زدنی و پدرم با تدین و درستکاری بیش از پیش می ساخت سالهای دبیرستان را در رشته ریاضی به پایان بردم در حالیکه سفر ازخامنه به تبریز و از تبریز به تهران پایتخت ، درهای تحول و تغییر را برایم باز کرده بود . پدرو پدربزرگم روحیه ای نو گرا داشتند وکتابهای متنوعی که فراهم می کردند زمینه عشق به مطالعه ونوشتن را از کودکی برایم مهیا کرده بود . بعدها با میل خودم به طور جدی تر و با اشتیاق برای دانستن دامنه مطالعات را از از ادبیات عامیانه و تخیلی تا به روز ترین کتابها و نوشته های روشنفکری و فرهنگی گسترش دادم . در ۱۹ سالگی برای ادامه تحصیل مهندسی معماری را در دانشگاه ملی آن زمان انتخاب کردم که هم با مذاق هنری سازگار بود وهم با درس هندسه محبوبترین درس دوره دبیرستان پیوند داشت .سال بعد از ورود با زمینه های مذهبی پیشین و نیز تمایلات سیاسی ، انجمن اسلامی دانشگاه ملی را به همراه دو تن دیگر از دوستان هم رشته به طور مخفیانه پایه گزاری نمودیم و عملا فعالیتهایم در دو قطب سیاست و هنر در آن سال شکل گرفت.سال ۱۳۴۳ نقاشی هایم را در فضای هنری متاثر از مکتب سقاخانه آغاز کردم و سپس به گروه هنری قندریز پیوستم . سال ۱۳۴۸ با همسرم خانم دکتر رهنورد که موفقترین دانشجوی دانشکده های هنر- رشته مجسمه سازی – بود ازدواج کردم . در همینجا باید بگویم زندگی خانوادگی من همواره در تعاملی با زندگی اجتماعیم بوده است و میثاق من و همسرم – خانم دکتر رهنورد- در کنار محبتی که در همه خانواده های موفق ایرانیست ، بر سر ایستادگی بر باورها و اعتقاد و عشق الهی و خدمت به مردم بوده و هست . سه دخترم نیز به همراه همسرانشان در حال فعالیتهای تخصصی خود هستند و در عهد و پیمان ما شریکند . خداوند نعمت ۵ پنج نوه عزیز را هم نصیبم کرده و نعمتهایش را به من تمام نموده است .
همان سالها با رفت و آمد به حسینه ارشاد با افکار و اندیشه های دکتر شریعتی آشنا شدم .پیشتر در زمینه ای مذهبی با اندیشه های استاد شهید مرتضی مطهری قرابت داشتم و اکنون در نگاهی نو به مقوله دین مداری روشنفکری تمایلات سیاسی مذهبیم را تثبیت کردم . همزمان سربازی در شهرکرد و افکار مبارزاتی در کنار همسرم را پی گرفتم . درتمام این سالها البته به طور مستمر در رشته تخصصی خودم نیز فعال بودم .در سالهای دهه پنجاه و اوج گرفتن مبارزات ضد حکومت شاه و آشنایی با اندیشه های بلند امام راحل در کنار جمعی از دوستان که اکنون در شاخه های مختلف سیاسی فرهنگی و … در کشور مشغول فعالیتند جمع روشنفکران متفکر و متخصص دینی ضد نظام وقت را به صورت پنهانی تشکیل دادیم . سال ۱۳۵۱ به زندان شاه افتادم و بعد از آزادی مصر تر از پیش در جلسات تفسیر قرآن و برنامه ریزیها و سخنرانی در شهرهای مختلف به مبارزات فکری شرکت می کردم. آن روزها همانند تمام انقلابیون و مبارزین دیگر فکر می کردم و امید داشتم تلاشهای جمعی ما به تغییرات بنیادی در شرایط و سقوط حکومت پهلوی و شاهنشاهی بیانجامد .سال ۱۳۵۳ به استخدام دانشگاه ملی در آمدم و همزمان به عنوان فعالیتی سیاسی در مدارس تهران به تدریس درس انشاء هم مشغول شدم . سالهای پایانی دهه پنجاه سالهای مبارزه و امید بود در کنار خانم رهنورد و دو دختربزرگترم که خردسال بودند در انبوه مبارزین و مخالفین نظام پهلوی به فعالیتها ادامه می دادیم .سال پنجاه و شش تحت تعقیب ساواک کشور را به مدت ۱۰ ماه به مقصد آمریکا ترک کردیم و درآنجا همچنان مشغول برنامه های مبارزاتی در کنار سایر دانشجویان مسلمان مبارز خارج از ایران شدیم . به فضل و لطف خدا ، با تزلزل پایه های شاهنشاهی در اواخر ۱۳۵۶ امکان برگشت به کشور و پیگیری برنامه های براندازانه ضد نظام درکنار سایر دوستان در تهران فراهم شد . سر انجام با پیروزی انقلاب و بازگشت امام به کشور آرزوها و امیدهایمان به بار نشست .در فضای شادی بخش آن سالها هرکسی بخشی از امور را به عهده می گرفت در پی عضویتم در حزب جمهوری اسلامی و دبیری حزب و دوستی با شهید بزرگوار دکتر بهشتی سردبیر روزنامه جمهوری که روزنامه حزب جمهوری اسلامی بود ، شدم .بعدها به پیشنهاد شهید رجائی به وزارت امور خارجه منصوب و پس از شهادت مظلومانه ایشان نخست وزیری را به عهده گرفتم. جنگ شروع شد و بحران در پی بحران کشور را فرا گرفت . سالهای سخت جنگ با حمایت دلسوزانه و پدرانه امام راحل و پایمردی جمعی همه ایرانیان علی رغم همه مرارتها و سختیها در کنار برادران و خواهران هم میهن گذشت و افتخار نام دولت خدمتگزار که از جانب امام خمینی به دولت آن هشت سال داده شد برایم نعمتیست که در آن با تمام خواهران و برادرانم در دولت و ملت سهیم شدم . پس از وفات امام و پایان دوره خدمت ۸ ساله نخست وزیری فعالیتهای تخصصی و علمی را در کنار مشاورسیاسی دوره های بعد و نیز عضویت در شورای تشخیص مصلحت نظام پی گرفتم و سپس مسئولیت فرهنگستان هنر به عهده من گذاشته شد .که تحول و پویایی در این بخش مهم جامعه مورد توجه قرار گرفت و بحمدالله با همکاری دوستان نتایجی بسیار خوب به جای گذاشته است . معتقدم سیاست و فرهنگ و اقتصاد اموری غیر منفصلند و تضعیف یکی موجب خدشه وارد شدن بر عوامل دیگر می گردد.
در این سالها طراحی دانشگاه شاهد تهران ، طرح بین الحرمین شیراز ، موسسه فرهنگی هنری صبا و خیال ومسجد سلمان وبنای یادمان شهدای هفت تیر و چندین ساختمان دیگر را به عهده داشته ام ودر کنار آن چندین نمایشگاه نقاشی فردی و جمعی را نیز درپرونده کاری خود دارم
اکنون به یمن رحمت الهی همچنان بر پیمان خود بر خدمت به دین و میهنم هستم و از خدا می خواهم سایه لطف و محبت خود را بر من گسترده بدارد.
زندگینامه یک معمار : مهندس موسوی از زبان خودش

در دوازدهم اسفند ۱۳۲۰ در شهر خامنه از توابع تبریز و در خانواده ای خوشنام و متدین ، به دنیا آمدم . پدرم کاسب ومادرم خانه دار بود . طبیعت زیبای خامنه و سکوت و آرامش آن و خاطرات کودکی بعدها الهام بخش دوره ای از کارهای هنریم شد. در خردسالی به همراه خانواده در تبریزساکن شدم ودر دوازده سالگی جدا از پدر و مادربه خانه عمویم در تهران آمدم . یکسال بعد بقیه اعضای خانواده ام نیز در تهران ساکن شدند . روزهای نوجوانیم لبریز از شور و حرارت آشنایی با شهر و دیار جدید و یافتن قرابتها و فراموشی غربتهاست . در دل امن خانه ای که مادرم از جنس محبت و صفای مثال زدنی و پدرم با تدین و درستکاری بیش از پیش می ساخت سالهای دبیرستان را در رشته ریاضی به پایان بردم در حالیکه سفر ازخامنه به تبریز و از تبریز به تهران پایتخت ، درهای تحول و تغییر را برایم باز کرده بود . پدرو پدربزرگم روحیه ای نو گرا داشتند وکتابهای متنوعی که فراهم می کردند زمینه عشق به مطالعه ونوشتن را از کودکی برایم مهیا کرده بود . بعدها با میل خودم به طور جدی تر و با اشتیاق برای دانستن دامنه مطالعات را از از ادبیات عامیانه و تخیلی تا به روز ترین کتابها و نوشته های روشنفکری و فرهنگی گسترش دادم . در ۱۹ سالگی برای ادامه تحصیل مهندسی معماری را در دانشگاه ملی آن زمان انتخاب کردم که هم با مذاق هنری سازگار بود وهم با درس هندسه محبوبترین درس دوره دبیرستان پیوند داشت .سال بعد از ورود با زمینه های مذهبی پیشین و نیز تمایلات سیاسی ، انجمن اسلامی دانشگاه ملی را به همراه دو تن دیگر از دوستان هم رشته به طور مخفیانه پایه گزاری نمودیم و عملا فعالیتهایم در دو قطب سیاست و هنر در آن سال شکل گرفت.سال ۱۳۴۳ نقاشی هایم را در فضای هنری متاثر از مکتب سقاخانه آغاز کردم و سپس به گروه هنری قندریز پیوستم . سال ۱۳۴۸ با همسرم خانم دکتر رهنورد که موفقترین دانشجوی دانشکده های هنر- رشته مجسمه سازی – بود ازدواج کردم . در همینجا باید بگویم زندگی خانوادگی من همواره در تعاملی با زندگی اجتماعیم بوده است و میثاق من و همسرم – خانم دکتر رهنورد- در کنار محبتی که در همه خانواده های موفق ایرانیست ، بر سر ایستادگی بر باورها و اعتقاد و عشق الهی و خدمت به مردم بوده و هست . سه دخترم نیز به همراه همسرانشان در حال فعالیتهای تخصصی خود هستند و در عهد و پیمان ما شریکند . خداوند نعمت ۵ پنج نوه عزیز را هم نصیبم کرده و نعمتهایش را به من تمام نموده است .
همان سالها با رفت و آمد به حسینه ارشاد با افکار و اندیشه های دکتر شریعتی آشنا شدم .پیشتر در زمینه ای مذهبی با اندیشه های استاد شهید مرتضی مطهری قرابت داشتم و اکنون در نگاهی نو به مقوله دین مداری روشنفکری تمایلات سیاسی مذهبیم را تثبیت کردم . همزمان سربازی در شهرکرد و افکار مبارزاتی در کنار همسرم را پی گرفتم . درتمام این سالها البته به طور مستمر در رشته تخصصی خودم نیز فعال بودم .در سالهای دهه پنجاه و اوج گرفتن مبارزات ضد حکومت شاه و آشنایی با اندیشه های بلند امام راحل در کنار جمعی از دوستان که اکنون در شاخه های مختلف سیاسی فرهنگی و … در کشور مشغول فعالیتند جمع روشنفکران متفکر و متخصص دینی ضد نظام وقت را به صورت پنهانی تشکیل دادیم . سال ۱۳۵۱ به زندان شاه افتادم و بعد از آزادی مصر تر از پیش در جلسات تفسیر قرآن و برنامه ریزیها و سخنرانی در شهرهای مختلف به مبارزات فکری شرکت می کردم. آن روزها همانند تمام انقلابیون و مبارزین دیگر فکر می کردم و امید داشتم تلاشهای جمعی ما به تغییرات بنیادی در شرایط و سقوط حکومت پهلوی و شاهنشاهی بیانجامد .سال ۱۳۵۳ به استخدام دانشگاه ملی در آمدم و همزمان به عنوان فعالیتی سیاسی در مدارس تهران به تدریس درس انشاء هم مشغول شدم . سالهای پایانی دهه پنجاه سالهای مبارزه و امید بود در کنار خانم رهنورد و دو دختربزرگترم که خردسال بودند در انبوه مبارزین و مخالفین نظام پهلوی به فعالیتها ادامه می دادیم .سال پنجاه و شش تحت تعقیب ساواک کشور را به مدت ۱۰ ماه به مقصد آمریکا ترک کردیم و درآنجا همچنان مشغول برنامه های مبارزاتی در کنار سایر دانشجویان مسلمان مبارز خارج از ایران شدیم . به فضل و لطف خدا ، با تزلزل پایه های شاهنشاهی در اواخر ۱۳۵۶ امکان برگشت به کشور و پیگیری برنامه های براندازانه ضد نظام درکنار سایر دوستان در تهران فراهم شد . سر انجام با پیروزی انقلاب و بازگشت امام به کشور آرزوها و امیدهایمان به بار نشست .در فضای شادی بخش آن سالها هرکسی بخشی از امور را به عهده می گرفت در پی عضویتم در حزب جمهوری اسلامی و دبیری حزب و دوستی با شهید بزرگوار دکتر بهشتی سردبیر روزنامه جمهوری که روزنامه حزب جمهوری اسلامی بود ، شدم .بعدها به پیشنهاد شهید رجائی به وزارت امور خارجه منصوب و پس از شهادت مظلومانه ایشان نخست وزیری را به عهده گرفتم. جنگ شروع شد و بحران در پی بحران کشور را فرا گرفت . سالهای سخت جنگ با حمایت دلسوزانه و پدرانه امام راحل و پایمردی جمعی همه ایرانیان علی رغم همه مرارتها و سختیها در کنار برادران و خواهران هم میهن گذشت و افتخار نام دولت خدمتگزار که از جانب امام خمینی به دولت آن هشت سال داده شد برایم نعمتیست که در آن با تمام خواهران و برادرانم در دولت و ملت سهیم شدم . پس از وفات امام و پایان دوره خدمت ۸ ساله نخست وزیری فعالیتهای تخصصی و علمی را در کنار مشاورسیاسی دوره های بعد و نیز عضویت در شورای تشخیص مصلحت نظام پی گرفتم و سپس مسئولیت فرهنگستان هنر به عهده من گذاشته شد .که تحول و پویایی در این بخش مهم جامعه مورد توجه قرار گرفت و بحمدالله با همکاری دوستان نتایجی بسیار خوب به جای گذاشته است . معتقدم سیاست و فرهنگ و اقتصاد اموری غیر منفصلند و تضعیف یکی موجب خدشه وارد شدن بر عوامل دیگر می گردد.
در این سالها طراحی دانشگاه شاهد تهران ، طرح بین الحرمین شیراز ، موسسه فرهنگی هنری صبا و خیال ومسجد سلمان وبنای یادمان شهدای هفت تیر و چندین ساختمان دیگر را به عهده داشته ام ودر کنار آن چندین نمایشگاه نقاشی فردی و جمعی را نیز درپرونده کاری خود دارم
اکنون به یمن رحمت الهی همچنان بر پیمان خود بر خدمت به دین و میهنم هستم و از خدا می خواهم سایه لطف و محبت خود را بر من گسترده بدارد.