یکی از دردهای بد درمون آدمها دوست داشتن است.کار کار امروز و دیروز و فردا نبوده بلکه کار فردا و امروز و دیروز است.همیشه خدا این بن بنده خدا گرفتار این یک قلم جنس بوده است و خواهد بود .الحق هم که بدون این درد این دنیا به هیچ هم نمی ارزد.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی دوایش آتش است
خلاصه اینکه منی هم که یه نیمچه پیرهنی در این دنیای بی سر و ته پاره کرده ام هیچ چیزی جذاب تر از دوستی و رفیق پر شر و شورش یعنی عشق ندیدم.خوبه که آدم دوست داشته باشه و حتی عاشق بشه.اما به شرطها و شروطها.در این زمینه قبلا مفصل صحبت کردم و کسانی که میل خواندن دارن می توانند از اینجا رفع عطش کنند.اما اگر یه کسی را عاشقش شدیم که ارزش دوست داشتن را ندارد باید چه گلی به سرمون بگیریم.و یا خودمون آدمش نیستیم و لیاقتش را نداریم چه کار کنیم.
خدمت آن دسته از خل و چل هایی که به این مصیبت گرفتارند عرض شود که راه حلش بسیار ساده است.وقتی که ما یکی را دوست داریم و یا عاشقشیم.تصویری از او در خودآگاه و ناخودآگاه نقش می بندد به غایت زیبا و قشنگ .طوریکه ساعت ها و ساعت ها با خیال این تصاویر گرم می شویم.همیشه یار را در بهترین تصویرش می بینیم.می گویند لیلی هم آن چنان مقبول نبوده بلکه مجنون به دلیل مجنونیتش او را زیبا می دیده .
اگر می خواهیم به هر دلیلی یک نفر یا یک چیزی را فراموش کنیم بایستی این تصویر زیبا را در ذهنمان بشکنیم.مثلا او را به بدترین نحو ممکن به یاد آوریم.با بی رحمی تمام.مثلا اینکه او را در نظر آوریم در حالی که با همان انگشتی که دماغ مبارک را خالی کرده دندان خود را نیز خلال می کند و یا بعد دستشویی دست خود را خوب نشسته و همینجوری با دست هم غذا می خورد.
بله به جای اینکه یار را سوار اسب بالدار تصور کنیم بایستی او را ژولیده کثیف نامرتب و خلاصه هر چی پلشتی هست در نظر آوریم،یه چند هفته بعد نتیجه اش را خواهید دید.این روش بسیار بی رحمانه اما کار ساز است.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی دوایش آتش است
خلاصه اینکه منی هم که یه نیمچه پیرهنی در این دنیای بی سر و ته پاره کرده ام هیچ چیزی جذاب تر از دوستی و رفیق پر شر و شورش یعنی عشق ندیدم.خوبه که آدم دوست داشته باشه و حتی عاشق بشه.اما به شرطها و شروطها.در این زمینه قبلا مفصل صحبت کردم و کسانی که میل خواندن دارن می توانند از اینجا رفع عطش کنند.اما اگر یه کسی را عاشقش شدیم که ارزش دوست داشتن را ندارد باید چه گلی به سرمون بگیریم.و یا خودمون آدمش نیستیم و لیاقتش را نداریم چه کار کنیم.
خدمت آن دسته از خل و چل هایی که به این مصیبت گرفتارند عرض شود که راه حلش بسیار ساده است.وقتی که ما یکی را دوست داریم و یا عاشقشیم.تصویری از او در خودآگاه و ناخودآگاه نقش می بندد به غایت زیبا و قشنگ .طوریکه ساعت ها و ساعت ها با خیال این تصاویر گرم می شویم.همیشه یار را در بهترین تصویرش می بینیم.می گویند لیلی هم آن چنان مقبول نبوده بلکه مجنون به دلیل مجنونیتش او را زیبا می دیده .
اگر می خواهیم به هر دلیلی یک نفر یا یک چیزی را فراموش کنیم بایستی این تصویر زیبا را در ذهنمان بشکنیم.مثلا او را به بدترین نحو ممکن به یاد آوریم.با بی رحمی تمام.مثلا اینکه او را در نظر آوریم در حالی که با همان انگشتی که دماغ مبارک را خالی کرده دندان خود را نیز خلال می کند و یا بعد دستشویی دست خود را خوب نشسته و همینجوری با دست هم غذا می خورد.
بله به جای اینکه یار را سوار اسب بالدار تصور کنیم بایستی او را ژولیده کثیف نامرتب و خلاصه هر چی پلشتی هست در نظر آوریم،یه چند هفته بعد نتیجه اش را خواهید دید.این روش بسیار بی رحمانه اما کار ساز است.